مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است

فصل دوم در اشاره به مراتب طهور است

فصل دوم در اشاره به مراتب طهور است

‏ ‏

‏     بدان که انسان تا در عالم طبیعت و منزلگاه مادّۀ هیولانی است، در‏‎ ‎‏تحت تصرّفات جنود الهیّه و جنود ابلیسیّه است. و جنود الهیّه جنود رحمت و‏‎ ‎‏سلامت و سعادت و نور و طهارت و کمال است؛ و جنود ابلیس در مقابل آنها‏‎ ‎‏است. و چون جهات ربوبیّه غلبه بر جهات ابلیسیّه دارد، در بدو فطرت انسان‏‎ ‎‏را نورانیّت و سلامت و سعادتی است فطری الهی؛ چنانچه در احادیث شریفه‏‎ ‎‏صراحتاً و در کتاب شریف الهی اشارتاً بیان آن شده.‏‎[1]‎‏ و تا انسان در این عالم‏‎ ‎‏است با قدم اختیار می تواند خود را در تحت تصرّف یکی از آن دو قرار دهد.‏‎ ‎‏پس، اگر از اوّل فطرت تا آخر ابلیس را در آن تصرّفی نبود، انسان الهی‏‎ ‎‏لاهوتی است که سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نور حقّ‏‎ ‎‏است و جز به حقّ توجّه نکند و قوای باطنه و ظاهره اش نورانی و طاهر است و‏‎ ‎‏جز حق در آنها تصرّف نکند؛ ابلیس را از آن حظّی نباشد و جنود او را در او‏‎ ‎‏تصرّفی نبود. و همچو موجود شریفی طاهر مطلق و نور خالص است و ما تقدّم‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 59
‏و ما تأخّر ذنوب او مغفور است،‏1/99‎[2]‎‏ و صاحب فتح مطلق است و دارای مقام‏‎ ‎‏عصمت کبری است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیّت آن ذات مقدّس‏‎ ‎‏دارای آن مقامند. و آن حضرت دارای مقام خاتمیّت است، که کمال علی ‏‎ ‎‏الاطلاق است؛ و چون اوصیاء او از طینت او منفصل و با فطرت او متّصلند،‏‎ ‎‏صاحب عصمت مطلقه به تبعیّت او هستند و آنها را تبعیّت کامله است. و امّا‏‎ ‎‏بعضی معصومین از انبیاء و اولیاء علیهم السلام صاحب عصمت مطلقه‏‎ ‎‏نیستند و از تصرّف شیطان خالی نمی باشند؛ چنانچه توجّه آدم علیه السلام به‏‎ ‎‏شجره از تصرّفات ابلیس بزرگ است که ابلیس الابالسه است؛ با آنکه آن‏‎ ‎‏شجره شجرۀ بهشتی الهی بوده، با این وصف دارای کثرت اسمائی است که‏‎ ‎‏منافی با مقام آدمیّت کامله است. و این یکی از معانی یا یکی از مراتب شجرۀ‏‎ ‎‏منهیّه است.‏

‏     و اگر نور فطرت به قذارات صوریّه و معنویّه آلوده شد، به مقدار آلودگی‏‎ ‎‏از بساط قرب و حضرت انس مهجور گردد تا آنجا رسد که نور فطرت بکلّی‏‎ ‎‏منطفی گردد و مملکت یکسره مملکت شیطانی شود و ظاهر و باطن و سرّوعلن‏‎ ‎‏او در تصرّف شیطان آید. پس، شیطان قلب و سمع و بصر و دست و پای او‏‎ ‎‏شود و جمیع اعضای او شیطانی شود. و اگر کسی ـ والعیاذ باللّه ـ بدین مقام‏‎ ‎‏رسید، شقیّ مطلق شود و روی سعادت هرگز نبیند. و بین این دو مرتبه‏‎ ‎‏مقامات و مراتبی است که جز حق تعالی کس نتواند احصاء آنها را کند. و‏‎ ‎‏هرکس به افق نبوّت نزدیک باشد، از اصحاب یمین است؛ و هرکس به افق‏‎ ‎‏شیطنت نزدیک است، از اصحاب یسار است.‏

‏     و باید دانست که پس از آلودگی فطرت، تطهیر آن ممکن است. و تا‏‎ ‎‏انسان در این نشأه است، خروج از تصرّف شیطان برای او مقدور و میسور‏‎ ‎‏است و وارد شدن در حزب ملائکة اللّه ، که جنود رحمانی الهی هستند، میسّر‏‎ ‎‏است. و حقیقت جهاد نفس، که به فرمودۀ حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 60
‏از جهاد اعداء دین افضل است و آن جهاد اکبر است،‏‎[3]‎‏ همان خارج شدن‏‎ ‎‏از تصرّف جنود ابلیس و وارد شدن در تحت تصرّف جنود اللّه است.‏

‏     پس، اوّل مرتبۀ طهارت متسنّن شدن به سنن الهیّه و مؤتمر شدن به اوامر‏‎ ‎‏حقّ است.‏

‏     و مرتبۀ دوم، متحلی شدن به فضائل اخلاق و فواضل ملکات است.‏‎ ‎‏     و مرتبۀ سوم، طهور قلبی است؛ که آن عبارت است از تسلیم نمودن‏‎ ‎‏قلب را به حق. و پس از این تسلیم، قلب نورانی شود، بلکه خود از عالم نور‏‎ ‎‏و درجات نور الهی گردد، و نورانیّت قلب به دیگر اعضاء و جوارح و قوای‏‎ ‎‏باطنه سرایت کند و تمام مملکت نور و نور علی نور شود تا کار به جایی رسد که‏‎ ‎‏قلبْ الهی لاهوتی شود و حضرت لاهوت در تمام مراتب باطن و ظاهر تجلّی‏‎ ‎‏کند؛ و در این حال، عبودیّت بکلّی فانی و مختفی شود و ربوبیّت ظاهر و‏‎ ‎‏هویدا شود؛ و در این حال، قلب سالک را طمأنینه و انسی دست دهد و همۀ‏‎ ‎‏عالم محبوب او شود و جذبات الهیّه برایش دست دهد و خطایا و لغزشها در‏‎ ‎‏نظرش مغفور شود و در ظلّ تجلّیات حبّی مستور گردد و بدایای ولایت برای او‏‎ ‎‏حاصل شود و لیاقت ورود در محضر انس پیدا کند. و پس از این منازلی است‏‎ ‎‏که ذکر آن مناسب با این اوراق نیست.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 61

  • )) از جمله آیۀ شریفۀ فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَةَ اللّه الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْهٰا ... (روم / 30). و رجوع شود به روایات بحارالانوار، ج 3، ص 276، و ج 64، ص 130، و التوحید، ص 328، باب 53.
  • 1/99 . اشاره است به آیۀ شریفۀ لِیَغْفِرَلَکَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ و ما تَأَخَّر. فتح / 2
  • )) بحارالانوار، ج 67، ص 65، و ج 19، ص 182.