مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است

فصل هفتم در پاره‌ای از آداب باطنیّه ازاله نجاست و تطهیر از اخباث است

فصل هفتم  در پاره ای از آداب باطنیّۀ ازالۀ نجاست و تطهیر از اخباث است

‏ ‏

‏     بدان که ازالۀ حدث ـ چنانچه گذشت ـ خروج از انّیّت و انانیّت و فنای‏‎ ‎‏از نفسیّت است، بلکه خروج از بیت النّفس است بالکلّیة؛ و تا عبد را بقایایی‏‎ ‎‏از خویش باقی است، محدث به حدث اکبر است و عابد و معبود در او شیطان‏‎ ‎‏و نفس است. و منازل سیر اهل طریقت و سلوک اگر برای وصول به مقامات‏‎ ‎‏است و حصول معارج و مدارج است، از تصرّف نفس و شیطان خارج نیست‏‎ ‎‏و سیر و سلوک معلّل است؛ پس سلوک در منازل نفس است و سیر در جوف‏‎ ‎‏بیت است. و چنین سالکی مسافر و سالک نیست؛ و مهاجر الی اللّه و رسوله‏‎ ‎‏نیست؛ و از حدث اکبر، که عین عبد است، پاک نشده؛ و چون از این حدث‏‎ ‎‏بکلّی تطهیر شود، عابد و معبود حقّ شود ‏و کُنْتُ سَمْعَهُ و بَصَره‎[1]‎‏ که نتیجۀ‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 76
‏قرب نافله است حاصل شود. و از این جهت در طهارت از حدث غسل جمیع‏‎ ‎‏بدن لازم است، زیرا که تا عین عبد به وجهی از وجوه باقی است، حدث‏‎ ‎‏مرتفع نشده: ‏فاِنَّ تَحْتَ کُلِّ شَعْرَةٍ جَنٰابَةٌ.‎[2]‎‏ پس تطهیر از حدث تطهیر از‏‎ ‎‏حدوث است و فنای در بحر قِدم است. و کمال آن، خروج از کثرت اسمائی‏‎ ‎‏است که باطن شجره است؛ و با این خروج، از خطیئۀ ساریۀ آدم، که اصل‏‎ ‎‏ذرّیه است، خارج شود.‏

‏     پس،حدث از قذارات معنویّه است و تطهیر از آن نیز از امور غیبیۀ‏‎ ‎‏باطنیّه است و نور است؛ لکن وضوء نور محدود است و غسل نور مطلق است‏‎ ‎واَیُّ وُضوءٍ اَنْقیٰ مِنَ الْغُسْل.‎[3]‎‏ و امّا ازالۀ خَبَث و نجاسات ظاهریّه را این‏‎ ‎‏مکانت نیست، زیرا که آن تنظیف صوری و تطهیر ظاهری است. و آداب‏‎ ‎‏قلبیّۀ آن آن است که بندۀ سالک که ارادۀ حضور به محضر حق دارد بداند که با‏‎ ‎‏رجز شیطان و رجس آن خبیث در محضر حقّ نتوان راه یافت و تا خروج از‏‎ ‎‏امّهات مذامّ اخلاقی که مبدأ فساد مدینۀ فاضلۀ انسانیّه است و منشأ خطیئات‏‎ ‎‏ظاهریّه و باطنیّه است دست ندهد، راهی به مقصد پیدا نکند و طریقی به‏‎ ‎‏مقصود نیابد.‏

‏     شیطان که مجاور عالم قدس و در سلک کرّوبین به شمار می رفت، آخر‏‎ ‎‏الأمر به واسطۀ ملکات خبیثه از مقام مقرّبین درگاه تبعیدش و به ندای: ‏فاَخْرُجْ‎ ‎مِنْها فَاِنَّکَ رَجیم‎[4]‎‏ مرجومش نمودند. پس، ما بازماندگان از کاروان عالم‏‎ ‎‏غیب و فرو رفتگان در چاه عمیق طبیعت و مردودان به اسفل السافلین چطور‏‎ ‎‏می توانیم با دارا بودن ملکات خبیثۀ شیطانیّه لایق محضر قدس گردیم و مجاور‏‎ ‎‏روحانیّین و رفیق مقرّبین شویم. شیطان خودبینی کرد و ناریّت خود را دید و ‏اَنَا‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 77
خَیْرٌ مِنْه‎[5]‎‏ گفت؛ این اعجاب به نفس موجب خودپرستی و تکبّر شد و از آدم‏‎ ‎‏علیه السلام تحقیر و توهین کرد ‏و خَلَقْتَهُ مِنْ‏ طین گفت و قیاس غلط باطل نمود؛‏‎ ‎‏خوبی آدم و کمال روحانیت او را ندید، و ظاهر آدم و مقام طینیّت و ترابیّت او‏‎ ‎‏را دید، و از خود مقام ناریّت را دید و از شرک خودخواهی و خودبینی خویش‏‎ ‎‏غفلت نمود.حبّ نفس پردۀ رؤیت نقص و حجاب شهود عیوبش شد، و این‏‎ ‎‏خودبینی و خودخواهی اسباب خود پرستی و تکبّر و خودنمایی و ریا و خود رأیی‏‎ ‎‏و عصیان شد و از معراج قدس به تیه ظلمتخانۀ طبیعت تبعید شد.‏

‏     پس، بر سالک الی اللّه لازم است که در وقت تطهیر از ارجاس صوریّه،‏‎ ‎‏از امّهات رذائل و ارجاس باطنیّۀ شیطانیّه خود را تطهیر کند، و با آب رحمت‏‎ ‎‏حقّ و ارتیاض شرعی مدینۀ فاضله را شست و شو دهد و تصفیۀ قلب، که محلّ‏‎ ‎‏تجلّی حقّ است، نماید و خلع نعلین حبّ جاه و شرف نماید تا لایق دخول در‏‎ ‎‏وادی مقدّس «ایمن» گردد و قابل تجلّی ربّ شود. و تا تطهیر از ارجاس خبیثه‏‎ ‎‏حاصل نیاید، تطهیر از احداث ممکن نشود، زیرا که تطهیرِ ظاهر مقدّمۀ تطهیر‏‎ ‎‏باطن است؛ تا تقوای تامّ ملکی دنیائی بر وفق دستور شریعت مطهّره حاصل‏‎ ‎‏نشود، تقوای قلبی رخ ندهد؛ و تا تقوای قلبی از اموری که شمرده شد حاصل‏‎ ‎‏نشود، تقوای روحی سرّی حقیقی پیدا نشود. و تمام مراتب تقویٰ مقدّمۀ این‏‎ ‎‏مرتبه است که آن، ترک غیر حقّ است.‏

‏     تا سالک را بقایائی از انانیت است تجلّی حق بر سرّ او نگردد. بلی،‏‎ ‎‏گاهی شود که به مقتضای سبق رحمت و غلبۀ جنبۀ یلی اللّهی دستگیری غیبی‏‎ ‎‏از سالک شود و با جذوبۀ الهیّه بقایایی اگر از انیّت مانده بسوزد. و شاید در‏‎ ‎‏کیفیّت تجلّی حق برای جبل و مندکّ نمودن آن وصعق حضرت موسی اشارتی‏‎ ‎‏به آنچه ذکر شد باشد؛ و بین سالک مجذوب و مجذوب سالک نیز این فرق‏‎ ‎‏هست. و اهل حقیقت از آنچه ذکر شد پی می برند به یک نکتۀ دانستنی و‏‎ ‎‏مطلب مهمّ، که جهل به آن سر منشأ بسیاری از ضلالتها و غوایتها و بازماندن از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 78
‏راه حق است و بر هیچ طالب حق جهل آن روا نباشد و غفلت از آن جایز‏‎ ‎‏نیست، و آن اینست که شخص سالک و طالب حق باید خود را از افراط و‏‎ ‎‏تفریط بعضی از جهلۀ اهل تصوّف و بعضی غفلۀ أهل ظاهر مبرّا کند تا سیر الی ‏‎ ‎‏اللّه برای او ممکن شود، چه که بعضی از آن طایفه را عقیده بر آنست که علم و‏‎ ‎‏عمل ظاهری قالبی حشو است و برای جهّال و عوام است؛ و امّا کسانی که‏‎ ‎‏اهل سرّ و حقیقتند و اصحاب قلوبند و ارباب سابقۀ حسنی هستند احتیاج به‏‎ ‎‏این اعمال ندارند. و اعمال قالبیّه برای حصول حقایق قلبیّه و وصول به مقصد‏‎ ‎‏است؛ و چون سالک به مقصد خود رسید، پرداختن به مقدّمات تبعید است و‏‎ ‎‏اشتغال به کثرات حجاب است. و طایفۀ دوم در مقابل این دسته قیام نمودند و‏‎ ‎‏در جانب تفریط افتادند و انکار کلّیّۀ مقامات معنویّه و اسرار الهیّه را نمودند و‏‎ ‎‏جز محض ظاهر و صورت و قشرْ دیگر امور را بکلّی منکر شدند و به تخیّلات و‏‎ ‎‏اوهام نسبت دادند. و بین این دو طایفه لازال کشمکش و مجادله و مخاصمه‏‎ ‎‏بوده و هر یک دیگری را بر خلاف شریعت می دانستند. و حق آن است که‏‎ ‎‏هر دو طایفه قدری از حدّ تجاوز نمودند و افراط و تفریط کردند. ما در رسالۀ‏‎ ‎‏سرّالصّلوة در این موضوع اشاره نمودیم، و در این مقام نیز حدّ اعتدال را که‏‎ ‎‏صراط مستقیم است می نمایانیم.‏

‏     باید دانست که مناسک صوریّه و عبادات قالبیّه نه فقط برای حصول‏‎ ‎‏ملکات کاملۀ روحانیّه و حقایق قلبیّه است، بلکه آن یکی از ثمرات آنست.‏‎ ‎‏لکن نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب کلیّۀ عبادات سرایت دادن معارف الهیّه‏‎ ‎‏است از باطن به ظاهر و از سرّ به علن؛ و چنانچه نعمت رحمت رحمانیّه؛‏‎ ‎‏بلکه رحیمیّه، منبسط بر تمام نشئات قلبیّه و قالبیّۀ انسانیّه است، و هر یک از‏‎ ‎‏مراتب را حظّی است از نعم جامعۀ الهیّه، هر یک را حظّ و نصیبی است از ثنای‏‎ ‎‏حق و شکر نعمت رحمانی و رحیمی واجب مطلق. و تا از نشئۀ صوریّۀ دنیاویّه‏‎ ‎‏نفس را حظّی است و از حیات ملکی نصیبی است، بساط کثرت بکلّی‏‎ ‎‏برچیده نشود و حظوظ طبیعت مرتفع نگردد. و سالک الی اللّه چنانچه قلب را‏‎ ‎‏نباید به غیر حق مشغول کند، صدر و خیال و ملک طبیعت را نباید در غیر حق‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 79
‏صرف کند تا توحید و تقدیس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد. و اگر جذبۀ‏‎ ‎‏روحی را در ملک طبیعت نتیجه ای جز تعبّد و تواضع برای حق حاصل شود، از‏‎ ‎‏انانیّت نفس بقایائی مانده و سیر سالک در جوف بیت نفس است نه سیر الی‏‎ ‎‏اللّه .‏

‏     و غایت سیر اهل اللّه آن است که طبیعت و ملک بدن را منصبغ به صبغة‏‎ ‎‏اللّه کنند. و یکی از مراتب و بواطن حدیث شریف که فرماید از لسان حق تعالی‏‎ ‎‏شأنه: ‏اَنَا اللّه ؛ و اَنَا الرَّحْمنُ. خَلَقْتُ الرَّحِمَ وَ شَقَقْتُ لَهٰا اسماء مِنْ اِسْمی؛ فَمَنْ‎ ‎وَصَلَها وَصَلْتُهُ، وَ مَنْ قَطَعَها قَطَعْتَه.‎[6]‎‏ شاید همین قطع طبیعت، که امّ الأرواح‏‎ ‎‏است، از موطن اصلی باشد، و وصلش ارتیاض آن و ارجاع آن به موطن‏‎ ‎‏عبودیّت باشد. و فی الحدیث عَن اَبی عبدِاللّه (ع) قال: ‏اِسْتَوْصُوا بِعَمَّتِکُمُ‎ ‎النَخْلَةِ خَیْراً؛ فَاِنَّهٰا خُلِقَتْ مِنْ طینَةِ آدم.‎[7]‎‏ و این حدیث شریف اشاره به همان‏‎ ‎‏«رَحِمیّت» است که مذکور شد.‏

‏     بالجمله، اخراج مملکت ظاهر را از موطن عبودیّت و سر خود نمودن آن‏‎ ‎‏را، از غایت جهل از مقامات اهل معرفت است؛ و از تسویلات شیطان رجیم‏‎ ‎‏است که هر طایفه را به طریقی از حق تعالی باز دارد؛ چنانچه انکار مقامات و‏‎ ‎‏سدّ طریق معارف که قرّة العین اولیاء خدا علیهم السلام، و تحدید نمودن‏‎ ‎‏شرایع الهیّه را به ظاهر، که حظّ دنیا و ملک نفس و مقام حیوانیّت آن است، و‏‎ ‎‏غفلت از اسرار و آداب باطنیّه عبادات که موجب تطهیر سرّ و تعمیر قلب و ترقّی‏‎ ‎‏باطن است، از غایت جهالت و غفلت است. و هر یک از این دو طایفه از‏‎ ‎‏طریق سعادت و صراط مستقیم انسانیّت دور و از مقامات اهل معارف‏‎ ‎‏مهجورند. و عارف باللّه و عالم به مقامات باید همۀ حقوق باطنیّه و ظاهریّه را‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 80
‏مراعات کند و هر صاحب حقّی را به حقّ و حظّ خود برساند، و از غلوّ و تقصیر‏‎ ‎‏و افراط و تفریطْ خود را تطهیر کند؛ و ازالۀ قذارتِ انکارِ صورتِ شریعت، که‏‎ ‎‏فی الحقیقه تحدید است، و ازالۀ خباثتِ انکارِ باطنِ شریعت، که تقیید‏‎ ‎‏است، و هر دو از وساوس شیطانیّه و اخباث آن لعین است، بنماید تا طریق‏‎ ‎‏سیر الی اللّه و وصول به مقامات معنویّه برای او آسان نشود. ‏

‏     پس، یکی از مراتب ازالۀ خَبَث، ازالۀ اخباث اوهام فاسده است که مانع‏‎ ‎‏از قرب الی اللّه و معراج مؤمنین است. ویکی از معانی و مقامات جامعیّت نبوّت‏‎ ‎‏ختمیّه، بلکه دلائل بر خاتمیّت، آن است که در جمیع مقامات نفسیّه تمام‏‎ ‎‏حقوق و حظوظ آن را از جمیع شئون شریعت استیفا فرموده؛ و چنانچه در‏‎ ‎‏معرفت شئون ربوبیّت جلّت عظمته حق را در علوّ اعلا و دنوّ ادنی به مقام‏‎ ‎‏جامعیّت معرفی فرموده ‏وَ هُو الاَوَّلُ وَ الآخِرُ وَالظّاهِرُ و َالْباطِنُ‎[8]‎‏ واللّه نورُ‏‎ ‎‏السَمٰواتِ وَالاَرْض‏‏...‏‎[9]‎‏الخ. ‏وَلَوْدُلّیتُمْ بِحَبْلٍ اِلی الاَرَضینَ السُّفْلی لَهَبَطْتُمْ‎ ‎عَلی اللّه .‎[10]‎‏ وَ اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَّمَ وَجْهُ اللّه ‏‎[11]‎‏ الی غیر ذلک فرموده، که عارف به‏‎ ‎‏معارف الهیّه و مجذوب جذبات رحمانیّه را از آنها طرب ملکوتی حاصل و‏‎ ‎‏وجد لاهوتی پیدا شود، همینطور توحید عملی قلبی را تا آخرین مراتب افق‏‎ ‎‏طبیعت و ملک بدن سرایت داده و هیچ موجودی را از حظّ معرفت اللّه محروم‏‎ ‎‏نکرده.‏

‏     بالجمله، اهل تصوّف از حکمت از حکمت عیسویّه، من حیث لا یشعرون، دم‏‎ ‎‏میزنند و اهل ظاهر از حکمت موسویّه؛ و محمّدیّون از هر دو اینها به طریق‏‎ ‎‏تقیید بری هستند. و تفصیل این اجمال از عهدۀ این مقام خارج و درخور این‏‎ ‎‏اوراق نیست.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 81
‏     ‏وصل‏: عن مِصباحِ الشَّریعَةِ قالَ الصّاٰدِقُ علیه السلام: ‏سُمِّیِ المُسْتَراحُ‎ ‎مُسْتَرٰاحاً لاِسْتراحَةِ النُّفُوسِ مِنْ اَثْقٰالِ النَّجٰاسٰاتِ وَ اسْتِفرٰاغ الکَثٰافٰاتِ وَالقَذَرِ‎ ‎فیها. وَالمُؤْمِنُ یَعْتَبِرُ عِنْدَها اَنَّ الخالِصَ مِنْ حُطٰامِ الدُّنْیا کَذلِکَ یَصیرُ عاقِبَتُهُ؛‎ ‎فَیَستَریحُ بالعُدوُلِ عَنْهٰا وَ تَرْکِها، وَ یُفَرِّغُ نَفْسَهُ وَ قَلْبَهُ عَنْ شُغْلِهٰا، وَ یَسْتَنْکِفَ عَنْ‎ ‎جَمْعِهٰا وَ اَخْذِهاَ اسْتِنْکافَهُ عَنِ النَّجاسَةِ وَ الغائِطِ وَ القَذَر. وَ یَتَفَکَّرُ فی نَفْسِهِ المُکَرَّمَةِ‎ ‎فی حٰالٍ کَیْفَ تَصیرُ ذَلیلَةً فی حٰالٍ؛ وَ یَعْلَمُ اَنَّ التَّمسُّکَ بالقَناعَةِ و التَّقویٰ یُورِثُ لَهُ‎ ‎رَاحَةَ الدّارَیْنِ؛ وَ اَنَّ الرّاحَةَ فی هَوانِ الدُّنْیا وَ الفَراغِ مِنَ التَّمَتُّع بِها وَ فی اِزالَةِ‎ ‎النِّجاسةِ مِنَ الحَرامِ وَالشُّبْهَةِ؛ فَیُغْلِقُ عَنْ نَفْسِهِ بابَ الکِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ اِیّاها، وَ یَفِرُّ‎ ‎مِنَ الذُّنُوبِ، وَ یَفْتَحُ بابَ التَّوٰاضُع وَالنَدَمِ وَالحَیا؛ وَ یَجْتَهِدُ فی اَداءِ اَوامِرِهِ‎ ‎واجْتِنابِ نَواهیهِ طَلَباً لِحُسْنِ المَآبِ وَ طیبِ الزُّلْفیٰ؛ وَ یُسْحِنُ نَفْسَهُ فی سِجْن‎ ‎الْخَوْفِ و الصَّبْرِ وَالْکَفِّ عَنِ الشَّهِواتِ اِلیٰ اَنْ یَتَّصِلَ بِاَمٰانِ اللّه فی دارِ الْقَرارِ،‎ ‎وَ یَذوقَ طَعْمَ رِضاهُ. فَاِنَّ المُعَوَّلَ ذلِکَ، وَ ما عَدٰاهُ لا شَی ءَ.‎[12]‎‏ انتهی کلامه‏‎ ‎‏الشّریف.‏

‏    ‏‏در این کلام شریف دستور جامعی است برای اهل معرفت و سلوک که‏‎ ‎‏باید انسانِ بیدارِ سالکِ الی دار الآخرة در هر حالی از حالاتْ حظوظ روحانیّه‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 82
‏را استیفاء نماید و در هیچ حالی از ذکر مرجع و مآل خود غافل نباشد. ولهذا‏‎ ‎‏حکماء فرمودند: ‏النَّبُّی خادِمُ الْقَضاءِ کَما اَنَّ الطّبیبَ خادِمُ الْبَدَن.‎[13]‎‏ انبیاء عظام و‏‎ ‎‏اولیاء کرام علیهم السلام را چون جز بر قضای الهی و جنبۀ یل اللّهی نظری‏‎ ‎‏نیست و ملکوت قضای الهی بر قلوب آنها حکومت می کند، جریان جمیع‏‎ ‎‏امور را به دست ملائکة اللّه ، که جنود الهیّه می باشند، می دانند و می بینند؛ و‏‎ ‎‏طبیب طبیعی چون از این مرحله دور و از این وادی مهجور است، جریان امور‏‎ ‎‏طبیعیّه را به قوای طبیعیّه نسبت می دهد.‏

‏     بالجمله، انسان سالک در جمیع احوال و از همۀ امور حظوظ سلوکی‏‎ ‎‏خود را باید استفاده کند. پس، چون حطام دنیا و لذائذ عالم ملک را رو به‏‎ ‎‏زوال و تغیّر دید و عواقب امر آنها را فساد و افول دید، به راحتی قلب از آنها‏‎ ‎‏اعراض کند و از اشتغال و جمع آنها قلب خود را فارغ کند و مستنکف شود از‏‎ ‎‏آنها چنانچه از قذارات استنکاف کند. باطنِ عالم طبیعت قذارت است؛ و‏‎ ‎‏تعبیر کثافت و قذارت در نوم ـ که بابی از مکاشفه است - دنیا و مال است؛ و در‏‎ ‎‏مکاشفۀ علویّه علیه السلام دنیا جیفه و مردار است.‏‎[14]‎‏ پس مؤمن همانطور که‏‎ ‎‏از اثقال و فضولات طبیعت خود را فارغ کند و مدینۀ طبیعیّه را از اذیّت آن‏‎ ‎‏راحت کند، قلب را از تعلّق و اشتغال به آن مستریح کند و ثقل حبّ دنیا و جاه‏‎ ‎‏را از دل بردارد و مدینۀ فاضلۀ روحانیّه را از آن فارغ و راحت کند. و تفکر کند‏‎ ‎‏در این که اشتغال به دنیا نفس شریف را چگونه پس از چند ساعت ذلیل و خوار‏‎ ‎‏کند و او را محتاج به بدترین و فضیحترین حالات کند، بفهمد که اشتغال قلبی‏‎ ‎‏به عالم پس از  چندی که پردۀ ملک برداشته شد و حجاب طبیعت مرتفع‏‎ ‎‏گردید، انسان را ذلیل و خوار کند و به حساب و عقاب گرفتار کند. و بداند که‏‎ ‎‏تمسّک به تقوی و قناعت موجب راحتیِ دو دنیا است؛ و راحتی در آن است که‏‎ ‎‏دنیا را خوار و ناچیز شمارد و از آن لذّت و تمتّع نبرد؛ و چنانچه خود را از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 83
‏نجاسات صوریّه پاکیزه کرد، از نجاسات حرام و شبهه نیز پاکیزه نماید؛ و‏‎ ‎‏چون خود را شناخت و ذلّ احتیاج خود را دریافت، باب کبر و بزرگی را بر خود‏‎ ‎‏فرو بندد و از سرکشی و گناه فرار نماید، و بر خود درِ فروتنی و ندامت و خجلت‏‎ ‎‏را مفتوح کند و جدّ و جهد در فرمانبرداری حق و دوری از نافرمانی کند تا با‏‎ ‎‏نیکوئی و خوبی به حق رجوع کند و با پاکیزگی و صفای نفسْ متقرّب به مقام‏‎ ‎‏قدس شود؛ و خود به نفس خود خویش را در زندان خوف و صبر و نگاهداری‏‎ ‎‏از خواهشهای نفسانی مسجون کند تا از زندان عذاب الهی در امان باشد و به‏‎ ‎‏دار قرار حق در پناه ذات مقدّسش ملحق گردد، و در این حال طعم رضای حق‏‎ ‎‏را بچشد. و این غایت آمال اهل سلوک است و غیر آن را ارزشی نیست.‏

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 84

  • ))    پاورقی 17.
  • )) «در زیر هر مویی جنابتی است.» بحارالانوار، ج 78، ص 51، «کتاب الطهارة»، «باب وجوب غسل الجنابة»، حدیث 23.
  • )) «کدام وضو پاکیزه تر از غسل است.» جامع احادیث الشیعة، «کتاب الطهارة»، «ابواب الغسل و احکامه»، باب 12.
  • )) «بیرون شو (از بهشت) که تو رانده شده هستی.» (ص / 77 و حجر / 34).
  • )) قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (ص / 76).
  • )) «منم اللّه ، و منم رحمن؛ رحم (خویشاوندی) را آفریدم و برای او نامی از نام خودم جدا ساختم؛ پس هر کس صله رحم کند به او می پیوندم، و هر که قطع رحم کند پیوند خود را از او خواهم برید.» بحارالانوار، ج 71، ص 95 . به نقل از معانی الاخبار، ص 302 .
  • )) «درباره عمه تان، درخت خرما، به نیکی عمل کنید که آن از طینت آدم آفریده شده است.» بحارالانوار، ج 66، ص 129. به نقل از محاسن، ص 528.
  • )) «اوست آغاز و انجام و پیدا و نهان.» (حدید / 3)
  • )) «خدا نور آسمانها و زمین است.» (نور / 35)
  • )) «اگر با ریسمانی به سوی زمینهای زیرین فرستاده شوید، بر خدا فرود می آیید.» علم الیقین، ج 1، ص 54.
  • )) «به هرسو رو کنید همانجا روی خداست.» (بقره / 115)
  • )) «مستراح را مستراح نامیده اند چون نفسها در آنجا از سنگینی نجاسات آسوده می گردند و پلیدیها (از بدن) خارج می شود؛ و شخص مؤمن عبرت می آموزد که خالصترین متاع دنیا (غذا) در پایان بدان صورت تبدیل می گردد؛ آن گاه به آسانی از مال دنیا روی گردان شود و به سویش نرود و جان و دل را از مشغولی بدان آزاد کند و همچنانکه از نجاست و پلیدی خویش اجتناب می ورزد از گرفتن و جمع مال خودداری جوید. و درباره نفس خود می اندیشد که چگونه در یک حال عزیز و گرامی است و در حالی دیگر ذلیل و خوار. و خواهد دانست که التزام به قناعت و تقوا آسایش دو سرای وی را به دنبال دارد. و داند که راحتی در سبک گرفتن دنیا و فارغ بودن از تمتعات آن و پاک شدن از نجاست حرام و شبهه است. پس، بعد از آنکه نفس خود را شناخت، درِ تکبر را بر روی آن می بندد و از گناهان می گریزد، و در تواضع و پشیمانی و شرم را به روی آن می گشاید و در طلب حسن عاقبت و لذت قرب به حق در انجام دستورات خدا و اجتناب از نواهی او می کوشد. و نفس خود را در حصار خوف، صبر و خودداری از شهوات زندانی می کند تا اینکه در دارالقرار به امن خدا بپیوندد و طعم رضای او را بچشد؛ که همین شایستۀ اعتماد است و بس و جز آن هیچ نیست.» مصباح الشریعة، «الباب التّاسع، فی المبرز».
  • )) «پیامبر خادم قضاست همان گونه که طبیب خادم بدن است.»
  • )) نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبه 108 (اقبلوا علی جیفة قد افتضحوا باکلها) و خطبه 151 (و یتکالبون علی جیفة مریحة).