مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل دوم در بعضی از آداب و اسرار تکبیرات اذان و اقامه است

فصل دوم در بعضی از آداب و اسرار تکبیرات اذان و اقامه است

‏ ‏

‏     بدان که چون اذان اعلام حضور قوای ظاهره و باطنۀ نفس است در‏‎ ‎‏محضر ربوبیّت برای ثنای ذات مقدّس به حسب جمیع اسماء و صفات و‏‎ ‎‏شئون و آیات زیرا که نماز، چنانچه اشاره به آن شد، ثنای جامع است و مورد‏‎ ‎‏این ثناء ذات مقدس است به حسب جلوه به اسم اعظم که مقام احدیّت جمع‏‎ ‎‏اسماء است در حضرت واحدیت، و مقام تجلّی به جمع و تفریق و ظهور و‏‎ ‎‏بطون است در حضرات اعیان و اسماء عینیّه، پس، سالک در اول امر متوجه‏‎ ‎‏به کبریای ذات مقدس شود به حسب این شأن جامع؛ پس، اعلان عظمت و‏‎ ‎‏کبریای آن را کند اوّلاً به قوای ملکوتیّه و ملکیّۀ مملکت خود؛ و ثانیاً به ملائکة‏‎ ‎‏اللّه موکّله به ملکوت قوای منتشره در مملکت نفس؛ و ثالثاً به موجودات عوالم‏‎ ‎‏غیب و شهادت؛ و رابعاً به ملائکة اللّه موکّله به ملکوت سمٰوات و ارضین.‏‎ ‎‏پس، به حسب چهار تکبیر، کبریای اسم اعظم را به جمیع سکنۀ عوالم غیب‏‎ ‎‏و شهادت مملکت داخلی و خارجی اعلان کند؛ و این خود، اعلان عجز خود‏‎ ‎‏از قیام به ثنای ذات مقدس است و اعلام قصور خود از اقامۀ نماز است؛ و این‏‎ ‎‏خود از امور شاملۀ سلوک و آداب محیطۀ ثنا و عبادت است که در تمام احوالِ‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 125
‏نماز نصب العین سالک باید باشد. و از این جهت در اذان و اقامه مکرر ذکر‏‎ ‎‏شود و در نماز دائماً تکرار شود؛ در انتقال از هر حالی به حال دیگر اعادۀ آن‏‎ ‎‏شود که در قلب سالک قصور ذاتیِ خود و عظمت و کبریای ذات مقدس‏‎ ‎‏تمکین پیدا کند. ‏

‏     و از این جا ادب آن نیز معلوم شود که باید سالک در هر تکبیری قلب و‏‎ ‎‏قوای خود را متذکر کند به عجز خود و کبریای حق. و به وجه دیگر ممکن است‏‎ ‎‏که این تکبیرات اوّلیّۀ اذان هر یک اشاره به مقامی باشد: پس اول، اشاره باشد‏‎ ‎‏به تکبیر از توصیف ذاتاً. و دوم، به تکبیر از توصیف وصفاً. و سوم، به تکبیر از‏‎ ‎‏توصیف اسماً. و چهارم، تکبیر از توصیف فعلاً. پس گویی که سالک گوید:‏‎ ‎‏اللّه اکبر از توصیف ذات یا تجلیّات ذاتیّه و از توصیف صفات و اسماء و افعال یا‏‎ ‎‏تجلّیات به حسب آنها.‏

‏     و فی حدیث طویلٍ عن امیرالمؤمنین علیه السلام اَنَّه قال: ‏والوَجْهُ الآخَرُ‎ ‎«اللّه اَکبَرُ» فیهِ نَفْیُ کَیْفِیَّتِهِ؛ کَاَنَّهُ یقولُ (ای المُؤَذّنُ): اللّه اَجلُّ مِنْ اَن یُدْرِکَ‎ ‎الْواصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهَ الَّذی هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ؛ و اِنّما یَصِفُهُ الْوٰاصِفوُنَ صِفَتَهُ عَلی‎ ‎قَدْرِهِمْ لا قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِهِ. تَعٰالیَ اللّه عَنْ اَن یُدرِکَ الْواصِفوُنَ صِفَتَهُ عُلُوّاً‎ ‎کبیراً‏... ‏‏الحدیث‏‎[1]‎

‏    ‏‏و از آداب مهمّۀ تکبیرات آن است که سالک مجاهده نماید و با ریاضات‏‎ ‎‏قلبیّه قلب را محلّ کبریای حق جلّ جلاله قرار دهد؛ و کِبَر شأن و عظمت و‏‎ ‎‏سلطان و جلال را به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا منحصر کند و سلب کبریا از‏‎ ‎‏دیگر موجودات نماید؛ و اگر در دل از کبریای احدی اثری باشد که آن را پرتو‏‎ ‎‏کبریای حق نبیند و نداند، قلبش مریض و معلل است و مورد تصرف شیطان‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 126
‏است؛ و چه بسا باشد که تصرّفات شیطانیّه سبب شود که غیرِ حق را در قلبْ‏‎ ‎‏سلطانِ کبریا از حق بیشتر شود و قلبْ او را اکبر از حق شناسد، و در این‏‎ ‎‏صورت انسان در زمرۀ منافقان محسوب گردد. و علامت این مرض مهلک آن‏‎ ‎‏است که انسان رضای مخلوق را مقدم بر رضای حق دارد و برای خوشنودی‏‎ ‎‏مخلوق خالق را به سخط آورد.‏

‏     و فی الحدیث، قال الصّادقُ علیه السلام: ‏اِذا کَبَّرْتَ، فَاسْتَصْغِرْ ما بَیْنَ‎ ‎الْعَلا وَ الثَّریٰ دُونَ کِبْرِیٰائِهِ؛ فَاِنَّ اللّه اِذا اطَّلَعَ عَلی قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُکَبَّرُ وَ فی قَلْبِهِ‎ ‎عٰارِضٌ عَنْ حَقیقةِ تَکْبیرِهِ، قٰالَ: یا کٰاذِبُ، اَتَخْدَعُنی؟ وَ عِزَّتی وَ جَلالی لاَحْرِمَنَّکَ‎ ‎حَلاوَةَ ذِکْری وَ لاَحْجُبَنَّکَ عَنْ قُربی وَالْمُسارَّةِ بِمُناجاتی.‎[2]‎

‏    ‏‏می فرماید: چون تکبیر گفتی، کوچک شمار در محضر کبریای آن ذات‏‎ ‎‏مقدس از عرش تا فرش را؛ زیرا که خداوند تبارک و تعالی اگر بنده ای را ببیند‏‎ ‎‏که تکبیر گوید ولی در قلبش علتی است از حقیقت تکبیر، یعنی آنچه به زبان‏‎ ‎‏آورده قلب موافقت نکند، فرماید: ای دروغگو، با من خدعه می کنی؟ به‏‎ ‎‏عزت و جلالم قسم است که از شیرینی ذکر خود تو را محروم می کنم و از قرب‏‎ ‎‏خود تو را محجوب نمایم و از سرور به مناجات خویش تو را محتجب کنم.‏‎``‎

‎     ‎‏ای عزیز، این که قلوب بیچارۀ ما از حلاوت ذکر حق تعالی محروم‏‎ ‎‏است و لذّت مناجات آن ذات مقدس در ذائقۀ روح ما وارد نشده و از وصول به‏‎ ‎‏قرب درگاه محتجب و از تجلیات جمال و جلال محرومیم، برای آن است که‏‎ ‎‏قلوب ما معلّل و مریض است و توجّه به دنیا و اخلاد به ارض و احتجاب به‏‎ ‎‏حجب مظلمۀ طبیعت ما را از معرفت کبریای حق و انوار جمال و جلال‏‎ ‎‏محجوب نموده. تا نظر ما به موجودات نظر ابلیسی استقلالی است، از‏‎ ‎‏شراب وصل نخواهیم چشید و به لذت مناجات نائل نخواهیم شد. تا در عالم‏‎ ‎‏وجودْ عزّت و کبریا و عظمت و جلال برای کسی می بینیم و در حجاب بتهای‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 127
‏تعیّنات خلقیّه هستیم، سلطان کبریای حقّ جلّ جلاله در قلب ما تجلّی نکند.‏‎ ‎‏     پس، از آداب تکبیر آن است که سالکْ واقف در صورت آن نشود و‏‎ ‎‏به لفظ تنها و لقلقۀ لسان اکتفا نکند؛ بلکه در اوّل امر، به قوّت برهان و نور‏‎ ‎‏علوم الهیّه قلب را از کبریای حقّ و قصر عظمت و جلال به ذات مقدّس جلّت‏‎ ‎‏عظمته و به فقر و ذلّت و مسکنت کافّۀ سکنۀ امکانی و قاطبۀ موجودات‏‎ ‎‏جسمانی و روحانی با خبر کند؛ و پس از آن، به قوّت ریاضت و کثرت‏‎ ‎‏مراودت و انس تامّ قلب را زنده به این لطیفۀ الهیّه نماید و سعادت و حیات‏‎ ‎‏عقلی روحانی بخشد. و چون فقر و ذلّت ممکن و عظمت و کبریای حق جلّت‏‎ ‎‏قدرته نصب العین سالک شد و تفکّر و تذکّر به حدّ نصاب رسید و قلب را انس و‏‎ ‎‏سکونت حاصل شد، در همۀ موجودات آثار کبریا و جلال حق را به عین‏‎ ‎‏بصیرت مشاهده کند و علل و امراض قلبیّه علاج شود؛ پس، لذت مناجات و‏‎ ‎‏حلاوت ذکراللّه را دریابد و قلب مقرّ سلطان کبریای حق جلّ جلاله شود، و در‏‎ ‎‏ظاهر و باطن مملکت آثار کبریا ظاهر گردد و قلب و لسان و سرّ و علن با هم‏‎ ‎‏موافق شوند؛ پس، تمام قوای باطن و ظاهر و ملک و ملکوت تکبیر گویند و‏‎ ‎‏یکی از حجب غلیظه مرتفع شود، و یک مرحله به حقیقت نماز که معراج قرب‏‎ ‎‏است نزدیک شود.‏

‏     و اشاره به بعض از آنچه ذکر شد نموده در حدیثی که از ‏‏علل‏‏ منقول است‏‎ ‎‏از حضرت صادق سلام اللّه علیه در حدیث طویلی که در آن حدیثْ وصف‏‎ ‎‏معراج را فرموده:‏

‏     قال: ‏اَنْزَلَ اللّه الْعَزیزُ الْجَبّارُ عَلَیهِ مَحْمِلاً مِنْ نُورٍ، فیه اَرْبَعُونَ نَوْعًا مِنْ‎ ‎اَنْواعِ النُّوِر کٰانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْشِ؛ عَرْشُهُ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ تَغْشیٰ اَبْصٰارَ‎ ‎الّناِظرین. اَمّا واِحٌد مِنْهٰا فَاَصْفَرُ؛ فَمِنْ اَجْلِ ذلِکَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ.وَ واحِدٌ مِنْهٰا‎ ‎اَحْمَرُ؛ فَمِنْ اَجْل ذلِکَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ. ‏اِلیٰ اَنْ قٰالَ:‏ فَجَلَسَ فیهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ ِالیَ‎ ‎السَّماءِ الُُّنْیا. فَنَفَرتِ الْمَلائِکَةُ اِلی اَطراف السَّماءِ؛ اِلی اَنْ قالَ: فَجَلَسَ فیهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ اِلیَ السَّماءِ؛ ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً، فَقٰاَلْت: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنٰا وَ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ؛ ما اَشْبَهَ هذَا النُّورُ بِنُورِ رَبِّنا! فَقٰال‎ ‎جِبْرَئیلُ: اللّه اَکْبَرُ، اللّه اَکْبَرُ. فَسَکَتَ الْمَلائِکةِ، وَ فُتِحَتِ السَّماءُ، وَاجْتَمَعَتِ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 128
الْمَلائِکةُ ؛ ثُمَّ جاءَتْ وَ سَلَّمَتْ عَلیَ صلَّی اللّه عَلیه و آله علیه و آله اَفواجاً‏...‏‎ ‎‏الحدیث.‏‎[3]‎

‏    ‏‏و در این حدیث شریف اسراری بزرگ است که دست آمال ما از آن‏‎ ‎‏کوتاه است. و آنچه ذکر کردنی است اکنون از مقصد ما خارج است، مثل سرّ‏‎ ‎‏تنزل محمل از نور، و سرّ کثرت انوار، و سرّ کثرت نوعیّه، و سرّ عدد اربعین،‏‎ ‎‏و سرّ تنزیل خدا آن را، و سرّ احاطۀ آنها حول عرش، و حقیقت عرش در این‏‎ ‎‏مقام، و سرّ اصفرار صفره و احمرار حمره به واسطۀ آنها، و سرّ نفور‏‎ ‎‏فرشتگان،و سجده کردن آنها و تسبیح و تقدیس آنها، و تشبیه کردن آنها آن را‏‎ ‎‏به نور پروردگار، الی غیر ذلک که بیان در اطراف هر یک طولانی است. و‏‎ ‎‏آنچه تناسب با این مقام دارد و شهادت بر مطلب ما می دهد، آن است که‏‎ ‎‏ملائکة اللّه به واسطۀ تکبیر جبرئیل ساکت و مطمئن شدند، و اجتماع بر گرد‏‎ ‎‏شمع جمع ولیّ مطلق کردند؛ و به واسطۀ تکبیر فتح آسمان اول گردید و یکی‏‎ ‎‏از حجب، که بین راه عروج الی اللّه بود، خرق گردید. و باید دانست که این‏‎ ‎‏حجب که در اذان خرق و رفع شود غیر از حجبی است که در تکبیرات افتتاحیه‏‎ ‎‏است؛ و شاید پس از این اشاره به این معنی بیاید ان شاءاللّه .‏

‏     و شاید این که در اقامه دو تکبیر وارد است، برای آن است که سالک‏‎ ‎‏قوای خود را در محضر اقامه نموده و از کثرت تا اندازه ای رو به وحدت رفته‏‎ ‎‏تکبیر ذات و اسماء و یا اسماء و صفات کند؛ و شاید در تکبیرِ ذات و اسماء‏‎ ‎‏تکبیرِ صفات و افعال منطوی باشد.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 129

  • )) «وجه دیگر «اللّه اکبر» این است که کیفیّت و چگونگی را از او نفی می کند؛ گویی اذان گوینده می گوید: خدا والاتر از آن است که وصف کنندگان صفت او را (آنچنانکه هست) ادراک کنند.`` وصف کنندگان به قدر ادراک خود او را وصف می کنند نه به قدر عظمت و جلال او. خدا بسیار برتر از آن است که وصف گویان صفت او را دریابند...». بحارالانوار، ج 81، ص 131، «کتاب الصّلوة»، «باب الاذان و الاقامة»، حدیث 24.
  • )) مصباح الشّریعة،«الباب الثالث عشر، فی اختتام الصّلوة». المحجة البیضاء، چاپ مکتبه صدوق، ج 1، ص 385. مستدرک الوسائل، «کتاب الصّلوة»، «ابواب افعال الصّلوة»، باب 2، حدیث 9.
  • )) «خداوند عزیز جبّار بر پیامبر محملی از نور فرستاد که چهل نوع از انواع نور در آن بود که بر اطراف عرش خداوند تبارک و تعالی حلقه زده بودند. چنانکه چشم هر بیننده را خیره می ساخت. یکی از آنها نور زرد بود، پس به این جهت زردی زرد شد. و یکی از آنها سرخ بوده، برای آن سرخی سرخ شد. ـ تا اینکه فرمود: پس پیامبر در آن نشست، سپس به آسمان دنیا عروج کرد؛ پس ملائکه به اطراف آسمان گریختند و سپس به سجده افتاده و گفتند: منزّه و مقدّس است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح، این نور چقدر شبیه به نور پروردگار ماست!`` پس جبرئیل گفت: اللّه اکبر، اللّه اکبر``. پس ملائکه ساکت شدند و آسمان باز شد و ملائکه مجتمع گشته و سپس آمدند و گروه گروه بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله سلام کردند...». علل الشّرائع، ج 2، ص 312، «باب علل الوضوء و الاذان و الصّلوة»، حدیث 1.