مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل پنجم اکنون که رشته سخن بدین جا رسید ناچارم از ذکر بعض درجات دیگر اخلاص به طوری که مناسب این مقام است

فصل پنجم اکنون که رشتۀ سخن بدینجا رسید ناچارم از ذکر بعض درجات دیگر اخلاص به طوری که مناسب این مقام است

‏ ‏

‏     یکی از درجات اخلاص، تصفیۀ عمل است از رؤیت استحقاق ثواب و‏‎ ‎‏اجر. و در مقابل آن، شوب آن است به طلب اجر و رؤیت استحقاق مزد و‏‎ ‎‏ثواب. و این از یک مرتبۀ اعجاب به عمل خالی نیست، که سالک باید خود را‏‎ ‎‏از آن تخلیص کند. و این رؤیتِ استحقاق از نقصان معرفت به حال خود و حق‏‎ ‎‏خالق تعالی شأنه است؛ و این نیز از شجرۀ خبیثۀ شیطانیّه است که به رؤیت‏‎ ‎‏خود و عمل خود و انّیّت و انانیّت برگردد. بیچاره انسان تا در حجاب رؤیت‏‎ ‎‏اعمال خویش است و آن را از خود می داند و خود را متصرف در امر می داند،‏‎ ‎‏از این مرض نجات پیدا نکند و به این تصفیه و تخلیص نائل نگردد. پس،‏‎ ‎‏سالک باید جهد کند و با ریاضات قلبیّه و سلوک عقلی و عرفانی به قلب بفهماند‏‎ ‎‏که جمیع اعمال از موهبات و نعمتهای الهیّه است که حق تعالی به دست بنده‏‎ ‎‏اجرا فرموده. و چون توحید فعلی در دل سالک جای گزین شد، عمل را از‏‎ ‎‏خود نداند، پس طلب ثواب نکند بلکه ثواب را تفضلْ و نعم را ابتدائی داند.‏‎ ‎‏     و در کلمات ائمّۀ اطهار علیهم السلام، خصوصاً صحیفۀ سجّادیّه همان‏‎ ‎‏صحیفۀ نورانیّۀ الهیّه که از سماء عرفان عارف باللّه و عقل نورانی سیّد ساجدین‏‎ ‎‏نازل شده برای خلاص بندگان خدا از سجن طبیعت و فهماندن ادب عبودیّت‏‎ ‎‏و قیام در خدمت ربوبیّت، این لطیفۀ الهیّه بسیار مذکور است؛ چنانچه در‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 173
‏دعای سی و دوم عرض کند: ‏فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی ابْتِدائِکَ بِالنِّعَمِ الجِسامِ وَاِلهامِکَ‎ ‎الشُّکْرَ عَلَی الاِْحْسٰان.‎[1]‎

‏    ‏‏و در جای دیگر گوید: ‏نِعَمُکَ ابتِداءٌ و اِحسانُکَ التَّفَضُّل.‎[2]‎

‏    ‏‏و در ‏‏مصباح الشّریعة ‏‏ فرماید: ‏وَاَدْنی حَدِّ الاِْخْلاٰصِ بَذلُ الْعَبْدِ طاقَتَهُ، ثُمَّ‎ ‎لا یَجْعَلُ لِعَمِلِهِ عِنْدَاللّه قَدْراً فَیوجِبَ بِهِ عَلی رَبِّهِ مُکافاةً لِعَمَلِه.‎[3]‎

‏    ‏‏درجۀ دیگر اخلاص، تصفیۀ عمل است از استکثار و خوشنودی به آن و‏‎ ‎‏اعتماد و دلبستگی بدان. و این نیز از مهمّات سلوک سالک است که او را از‏‎ ‎‏قافلۀ سالکان الی اللّه باز دارد و به سجن مظلم طبیعت محبوس کند. و این نیز‏‎ ‎‏از شجرۀ خبیثۀ شیطانیّه روید، و از خودخواهی است که از ارث شیطانی‏‎ ‎‏می باشد که ‏خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‎[4]‎‏ گفت و این از جهل انسانی است‏‎ ‎‏به مقام خود و مقام معبود جلّت عظمته.‏

‏     اگر بیچاره ممکن، مقام نقص و عجز و ضعف و بیچارگی خود را بداند‏‎ ‎‏و مقام عظمت و بزرگواری و کمال حق را بشناسد، هرگز عمل خود را بزرگ‏‎ ‎‏نبیند و خود را قائم به امر محسوب ندارد. بیچاره، عملی را که در بازار دنیا‏‎ ‎‏برای یک سال او بیش از چند تومان ارزش قائل نیستند اگر از صحّت و اجزاء‏‎ ‎‏آن مأمون باشند، از دو رکعت آن توقّعهای غیر متناهی دارد. این خوشنودی و‏‎ ‎‏استکثار عمل است که مبدأ بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی است که‏‎ ‎‏ذکرش به طول انجامد. ‏

‏     در احادیث شریفه بدینمطلب اشاره فرموده اند؛ چنانچه در ‏‏کافی‏‏ شریف‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 174
‏سند به حضرت موسی بن جعفر سلام اللّه علیهما رساند ‏اِنِّهُ قالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ:‎ ‎یا بُنَیَّ، عَلَیْکَ بِالْجِدِّ؛ وَ لا تُخْرِجَنَّ نَفْسَکَ مِنْ حَدِّ التَّقْصیرِ فی عِبادَةِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ‎ ‎وَ طٰاعَتِهِ، فَاِنَّ اللّه لاٰ یُعْبَدُ حَقَّ عِبادَتِه.‎[5]‎

‏    ‏‏و قال علیه السلام فی حدیث آخر: ‏کُلُّ عَمَلٍ تُریدُ بِهِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فکُنْ فِیْهِ‎ ‎مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ؛ فَاِنّ النّاسَ کُلَّهُمْ فی اَعمالِهِمْ فیها بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اللّه مُقَصِّرونَ اِلاّ‎ ‎مَنْ عَصَمَهُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ.‎[6]‎

‏    ‏‏و عنه علیه السلام:‏ لا تَسْتَکْثِرُوا کَثیرَ الْخَیْر.‎[7]‎‏ و در صحیفۀ کامله در‏‎ ‎‏وصف ملائکة اللّه فرماید: ‏الَّذینَ یَقوُلُونَ اِذا نَظَروا اِلٰی جَهَنَّمَ تَزْفَرُ اِلی اَهْلِ‎ ‎مَعْصِیَتِکَ: سُبْحٰانَکَ، ما عَبَدْنٰاکَ حَقَّ عِبٰادَتِک.‎[8]‎

‏    ‏‏ای ضعیف، جایی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اعرف خلق اللّه ‏‎ ‎‏است و عمل او از همه کس نورانی تر و با عظمت تر است اعتراف به عجز و‏‎ ‎‏تقصیر کند ‏و مٰا عَرَفْنٰاکَ حقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ ما عَبَدْنٰاکَ حَقَّ عِبٰاَدتِکَ‎[9]‎‏ گوید و ائمّۀ‏‎ ‎‏معصومین علیهم السلام آن طور در محضر مقدس اظهار قصور و تقصیر‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 175
‏کنند، از پشه لاغری چه خیزد؟‏‎[10]‎‏ آری، آنها مقام معرفتشان به عجزِ ممکن و‏‎ ‎‏عزت و عظمتِ واجب تعالی شأنه اقتضا می کرد آن اظهارات و اعترافات را.‏‎ ‎‏ما بیچارگان از جهل و حجابهای گوناگون به گردن فرازی برخاستیم و‏‎ ‎‏خودفروشی و عمل فروشی کنیم. سبحان اللّه ! چه کلام صادقی است‏‎ ‎‏فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید: ‏عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ اَحَدُ حُسّادِ‎ ‎عَقْلِه.‎[11]‎‏ این از بی عقلی نیست که شیطان امر ضروری را بر ما تعمیه کند و‏‎ ‎‏ما در میزان عقل به سنجش آن بر نخیزیم؟ ما خود بالضرورة می دانیم که اعمال‏‎ ‎‏ما و همۀ بشر عادی بلکه همه ملائکة اللّه و روحانیّین در میزان مقایسه با اعمال‏‎ ‎‏رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و ائمّۀ هدی سلام اللّه علیهم قدر محسوسی‏‎ ‎‏ندارد و به هیچ وجه در حساب نیاید، آنگاه، اعتراف به تقصیر و اظهار عجز از‏‎ ‎‏قیام به امر از آن بزرگواران متواتر بلکه فوق حد تواتر است. این دو قضیّۀ‏‎ ‎‏ضروریّه به ما نتیجه می دهد که باید به هیچ یک از اعمال خود خوشنود‏‎ ‎‏نباشیم؛ بلکه اگر به قدر عمر دنیا به عبادت و اطاعت قیام کنیم، خجل و‏‎ ‎‏شرمسار باشیم و منفعل و سرافکنده باشیم؛ مع الوصف، چنان شیطان در‏‎ ‎‏قلب ما متمکّن شده و حکومت بر عقول و حواس ما می کند که از این مقدّمات‏‎ ‎‏ضروریّه نتیجه نگرفته بلکه احوال قلوب ما به عکس است. ‏

‏     آن سروری که یک ضربت یوم الخندقش به تصدیق رسول اللّه (ص)‏‎ ‎‏افضل از جمیع عبادات جن و انس است‏‎[12]‎‏ با آن همه عبادات و ریاضات که‏‎ ‎‏علیّ بن الحسین، که اعبد خلق اللّه است، اظهار عجز می کند که مثل او‏‎ ‎‏باشد،‏‎[13]‎‏ اظهار عجز و تذلّلش و اعتراف به قصور و تقصیرش از ما بیشتر و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 176
‏بالاتر است. رسول خدا که علیّ مرتضی و جمیع ماسوی اللّه بندۀ درگاه اویند‏‎ ‎‏و ذرّه خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلّم به تعلیم او هستند، آن طور‏‎ ‎‏قیام به امر می کند. پس از خلعت نبوّت ختمیّه، که تمام سیر دایرۀ کمال و لبنۀ‏‎ ‎‏اخرای معرفت و توحید است، ده سال در کوه حرا برپا می ایستد و قیام به‏‎ ‎‏اطاعت می کند تا آن که قدمهای مبارکش ورم می کند و خدای تعالی بر او آیه‏‎ ‎‏فرو می فرستد: ‏طٰهٰ، مٰا اَنْزَلْنا عَلَیکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.‎[14]‎‏ ای طاهر هادی، ما قرآن‏‎ ‎‏بر تو فرو نفرستادیم که به مشقت بیفتی، تو پاکیزه و هادی هستی، اگر مردم‏‎ ‎‏اطاعت تو نکنند، از نقص و شقاوت آنها است نه نقصان سلوک یا هدایت تو،‏‎ ‎‏معذلک، عجز و قصور خود را اعلان می فرماید.‏

‏     سید بن طاوس قدس سرّه از جناب علیّ بن الحسین حدیثی نقل کنند که‏‎ ‎‏ما این رساله را متبرّک به آن می کنیم؛گرچه قدری طولانی است، ولی چون‏‎ ‎‏شرح بعضی حالات آن سرور است، شامّۀ ارواح از آن متعطّر شود و ذائقۀ‏‎ ‎‏قلوب از آن ملتذّ گردد.‏

‏     عنه قُدِّسَ سِرُّهُ فی‏‏ فَتْحِ الاَبوابِ ‏‏ باِسنادِهِ عَن الزّهری، قالَ: ‏دَخَلْتُ مَعَ‎ ‎عَلِیِّ بن الحسین علیهما السلام عّلٰی عَبْدُ المَلِکَ بن مَرْوانَ. قالَ: فَاسْتَعْظَمَ‎ ‎عَبدُ المَلِکَ ما رَأیٰ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ بَیْنَ عَیْنَیْ عَلِّی بنِ الحسین علیهما السلام. فقٰالَ:‎ ‎یٰا اَبٰا مُحَمَّدٍ، لَقَدْ بَیَّنَ عَلَیْکَ الاِجتِهادُ، وَ لَقَدْ سَبَقَ لَکَ مِنَ اللّه الحُسْنیٰ، وَ اَنْتَ بِضْعَةٌ‎ ‎مِنْ رَسولِ اللّه صلَّی اللّه عَلَیْه وَ آله، قَریبُ النَّسَبِ، وَ کیدُ السَّبَبِ، وَ اِنَّکَ لذوفَضْلٍ‎ ‎عَظیمٍ عَلی اَهلِ بَیْتِکَ وَ ذوی عَصْرِکَ، وَلَقَدْ اُوتیتَ مِنَ الفَضْلِ وَ العِلْمِ والدّینِ‎ ‎وَالْوَرَعِ مالَمْ یُؤْتَ اَحَدٌ مِثْلَکَ وَ لا قَبْلَکَ اِلاّ مَنْ مَضی مِنْ سَلَفِکَ. وَاَقبَلَ یُثْنی عَلَیْهِ وَ‎ ‎یُطریهِ. قال: فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: کُلَّما ذَکَرْتَهُ وَ وَصَفْتَهُ، مِنْ‎ ‎فَضْلِ اللّه سُبْحٰانَهُ وَ تأئیدِهِ وَ تَوْفِیقِهِ؛ فَاَیْنَ شُکْرُهُ عَلی ما اَنْعَمَ یا اَمیرَالْمُؤْمنین؟ کانَ‎ ‎رَسولُ اللّه صلی اللّه علیه و آله یَقِفُ فی الصَّلوةِ حَتّی تَرُمَّ قَدَمٰاهُ، وَ یَظْمَأُ فی الصِّیامِ‎ ‎حتّی یَعْصِبَ فوُهُ. فَقیل لَهُ: یا رَسولَ اللّه ، أَلَمْ یَغْفِرِ اللّه لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مٰا‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 177
تَاَخَّر؟ فَیَقُولُ(ص): أفلا اَکونُ عَبْداً شَکُورًا. الحَمْدُللّه علیٰ ما اَوْلیٰ و اَبْلٰی وَ لَهُ‎ ‎الحَمْدُ فی الآخِرَةِ و الاُولیٰ. واللّه ، لَوْ تَقَطَّعَتْ اَعْضائی وَ سالَتْ مُقْلِتایَ عَلی صَدْری‎ ‎َانْ اَقوُمَ للّه جَلَّ جَلالُهُ بِشُکْرِ عُشْرِ الْعُشْرِ مِنْ نِعْمَةٍ واحِدَةٍ مِنْ جَمیعِ نِعَمِهِ الَّتی لا‎ ‎یُحصیها الْعٰادّون وَ لا یَبْلُغُ حَدَّ نِعْمِةٍ مِنْها عَلی جَمیعِ حَمْدِ الْحامِدینَ، لا واللّه ، أو‎ ‎یَرانِیَ اللّه لا یَشْغَلُنی شَی ءٌ عَنْ شُکْرِهِ وَ ذِکْرِهِ فی لَیْلٍ و لانهارٍ و لا سِرٍّ وَ لا عَلاٰنِیَهٍ.‎ ‎وَ لَوْ لاٰ اَنَّ لاَِهلی عَلَّی حقّاً وَ ِلسائِرِ النّاسِ مِنْ خاصِّهِمْ وَ عامِّهِمْ عَلَیَّ حُقوقاً لاٰ یَسَعُنی‎ ‎الاَّ الْقِیامُ بِها حَسَبَ الوُسْعِ و الطّاقَهِ حتّی اُؤَدّیَها اِلَیهِمْ، لَرَمَیْتُ بِطَرْفِی اِلَی السَّمٰاءِ و‎ ‎بِقَلْبی اِلَی اللّه ، ثُمَّ لَمْ اَرْدُدْهُمٰا حتّی یَقْضِی اللّه عَلٰی نَفْسی، وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.‎ ‎وَ بَکٰی علیه السّلام و بَکیٰ عَبدُالملِک‏...‏‏الخبر‏‎[15]‎‏.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 178
‏    ‏‏و ما از ترجمۀ حدیث شریف خودداری کردیم، چنانچه از بعض مراتب‏‎ ‎‏اخلاص که مناسب مقام و وضع رساله نیست صرف نظر نمودیم که موجب‏‎ ‎‏طول کلام و ملالت خاطر نگردد.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 179

  • )) «... پس ستایش فقط تو راست از آنکه به بخشش نعمتهای بزرگ ابتدا کردی و سپاسگزاری بر احسانت را (به من) الهام فرمودی.» صحیفۀ سجادیّه، دعای سی و دوم.
  • )) اِذْ جَمیعُ اِحْسٰانِکَ تَفضُّلٌ، وَ اِذْکُلُّ نِعَمِکَ ابْتِداءٌ صحیفه سجادیه، دعای دوازدهم.
  • )) «کمترین میزان اخلاص این است که بنده تمام توان خود را (برای خشنودی خداوند) به کار گیرد و کار خود را نزد خداوند در خور پاداشی نداند که آن را بر پروردگار خود فرض شمرد.» مصباح الشریعة، « الباب السّادس و السّبعون، فی الاخلاص».
  • )) «مرا از آتش و او را از گل آفریده ای.» (اعراف / 12، ص / 76).
  • )) «امام موسی بن جعفر علیهما السلام به فرزندش فرمود: پسرکم، بر توست که (در عبادت خدا) بکوشی؛ و هرگز خود را از تقصیر در عبادت و طاعت خدای عزّ و جلّ مبرّا مدان، که همانا خدا آنچنانکه حقّ اوست عبادت نمی شود.``» اصول کافی، ج 3، ص 116، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاعتراف بالتقصیر»، حدیث 1.
  • )) «همان جناب علیه السلام فرمود: در هر کاری که با آن خداوند عزّ و جلّ را اراده می کنی، در انجام آن (آنچنانکه باید) خود را مقصر بدان که همانا همۀ مردم جز آن کس که خداوند عزّ و جلّ مصونش بدارد در کارهایشان بین خود و خدا مقصرند.``» منبع پیشین، حدیث 4.
  • )) «خیر بسیار را زیاد مشمارید.» (عبادت و طاعت خدا هر چه هم زیاد باشد اندک است.) اصول کافی، ج 3، ص 394، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب استصغار الذّنب»، حدیث 2. و ج 4، ص 196، «باب محاسبة العمل»، حدیث 17.
  • )) «چون کسانی به جهنم نظر کنند که چگونه به سوی اهل معصیت تو می خروشد، گویند: تو منزهی؛ ما تو را آنچنانکه حق عبادت توست عبادت نکردیم.``» صحیفۀ سجادیّه، دعای سوم.
  • )) «آنچنانکه حق شناخت توست تو را نشناختیم، و آن گونه که حق پرستیدن توست تو را نپرستیدیم.» مرآة العقول، ج 8، ص 146، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الشکر».
  • )) «جایی که عقاب پر بریزد / از پشۀ لاغری چه خیزد». امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 579. بدون ذکر نام شاعر.
  • )) «خودبینی رشک برنده به عقل است.» نهج البلاغة، فیض الاسلام، ص 1172، «حکمت» 203.
  • )) لَضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ خَیْرٌ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَین. بحارالانوار، ج 39، ص 2، «تاریخ امیرالمؤمنین».
  • ))«... مَنْ یَقْویٰ عَلٰی عِبٰادةِ عَلِیّ بْنِ اَبی طٰالب؟» بحارالانوار، ج 46، ص 75، «تاریخ علی بن الحسین»، باب 5، حدیث 65.
  • )) (طه / 1 و 2)
  • )) «زهری گوید: همراه علی بن الحسین علیهماالسلام بر عبدالملک بن مروان وارد شدیم. چون چشم عبدالملک بر پیشانی آن جناب افتاد و اثر سجده را بر پیشانی آن حضرت دید اعجاب نموده گفت: ای ابا محمد، آثار کوشش (در عبادت) بر تو آشکار است حالی که از پیش خداوند خیر و نیکویی برایت مقرر و مقدر کرده است؛ تو پارۀ تن پیامبر خدا (صلی اللّه علیه و آله) هستی، نسبتت (به او) نزدیک و پیوندت محکم است و تو در میان افراد خانواده و مردم زمانه ات فضیلت و برتری عظیمی داری و فضل و دانش و دین و تقوایی که تو راست برای احدی جز گذشتگان از خاندانت در گذشته و اکنون نبوده است.`` و همچنان آن حضرت را بسیار ستود. آن گاه علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آنچه درباره فضل و تأیید و توفیق خدای سبحان (نسبت به ما) گفتی، شکر این نعمتها چگونه توان کرد ای امیر مؤمنان؟ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله به نماز می ایستاد تا پاهایش متورم می شد و در ایام روزه دهانش از تشنگی خشک می شد. به آن حضرت گفتند: ای رسول خدا مگر خدا گناهان گذشته و آیندۀ تو را نیامرزیده است؟ [اشاره به آیۀ 2 سورۀ مبارکۀ فتح] فرمود: آیا نباید بنده ای سپاسگزار باشم؟ ``حمد خدای را بر آنچه انعام فرمود و ما را بدان آزمود و سپاس او راست در دنیا و آخرت. به خدا قسم اگر اعضای بدنم پاره پاره شود و چشمانم از حدقه بر سینه ام فرو غلطند تا مگر شکر ده یک از یک دهم نعمتی از نعمتهای خدا را که شمارندگان شمارش آن نتوانند کرد و حمد همۀ حامدان حق یکی از آنها را ادا نتواند کرد به جای آورم، به خدا سوگند، نمی توانم؛ جز آنکه خدا مرا چنان بیند که در شب و روز و خلوت و آشکار چیزی مرا از شکر و ذکر او باز نمی دارد. و اگر نبود که خانواده ام بر من حق دارند و دیگران را نیز بر من حقوقی است که ناگزیر باید در حدّ توان خویش آن حقوق را ادا کنم، همانا چشم به آسمان می دوختم و دل خود را به سوی خدا متوجه می ساختم و دیده و دل برنمی گرفتم تا خدا جانم را بگیرد. و اوست بهترین حکم کنندگان.`` آنگاه حضرتش به گریه افتاد و عبدالملک نیز گریست ...». بحارالانوار، ج 46، ص 57، «فتح الابواب».