مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل چهارم

فصل چهارم

‏ ‏

‏     اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیۀ عظمت معلوم شد‏‎ ‎‏و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلّم و مستفید از کتاب خدا لازم‏‎ ‎‏است که یکی دیگر از آداب مهمّه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن‏‎ ‎‏رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و‏‎ ‎‏قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:‏

‏     یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخص متعلّم خود‏‎ ‎‏را به واسطۀ این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از‏‎ ‎‏شاهکارهای مهمّ شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه‏‎ ‎‏دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است‏‎ ‎‏هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً، اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع‏‎ ‎‏کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها‏‎ ‎‏بیفکند. و حَمَلۀ قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب‏‎ ‎‏نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادبیّت را به همان‏‎ ‎‏صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش آنها است‏‎ ‎‏نمایش دهد. و اهل  تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء‏‎ ‎‏مختلفۀ ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکّی بودن و تعداد‏‎ ‎‏آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند فقط به دانستن‏‎ ‎‏فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 195
‏اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال‏‎ ‎‏آن. شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماوراء این حجب به‏‎ ‎‏قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقّف نکند که از قافلۀ سالکان الی اللّه ‏‎ ‎‏باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود. از خود قرآن شریف‏‎ ‎‏دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حدّ معیّن استفاده شود. در قصص قرآنیّه‏‎ ‎‏اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوّت‏‎ ‎‏قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرّد آنکه‏‎ ‎‏شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: ‏هَلْ‎ ‎اَتَّبِعُکَ عَلیٰ اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً.‎[1]‎‏ و ملازم خدمت او شد تا علومی که‏‎ ‎‏باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان‏‎ ‎‏و علم خاصّ به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: ‏رَبِّ اَرِنی کَیْفَ‎ ‎تُحیی الْمَوْتی.‎[2]‎‏ از ایمان قلبی خواست ترقّی کند به مقام اطمینان شهودی.‏‎ ‎‏بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به جناب ختمی مرتبت ـ اعرف خلق اللّه علی‏‎ ‎‏الاطلاق ـ دستور می دهد به کریمۀ شریفۀ ‏وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً.‎[3]‎‏ این‏‎ ‎‏دستورات کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء، برای آن است که ما از آنها‏‎ ‎‏تنبّه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.‏

‏     یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله‏‎ ‎‏است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیّت و‏‎ ‎‏تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآنْ ما را‏‎ ‎‏محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرّد استماع از پدر و مادر یا‏‎ ‎‏بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود‏‎ ‎‏مابین ما و آیات شریفۀ الهیّه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 196
‏آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع‏‎ ‎‏به عقاید و معارف مَثَل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می کنم، زیرا‏‎ ‎‏که می دانم این حجاب با گفتۀ مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی‏‎ ‎‏از آنها اشاره می کنم که فی الجملة سهل المأخذتر است. این همه آیاتی که‏‎ ‎‏راجع به لقاءاللّه و معرفة اللّه وارد شده و این همه روایات که در این موضوع‏‎ ‎‏است و این همه اشارات و کنایات و صراحات که در ادعیه و مناجاتهای ائمّه‏‎ ‎‏علیهم السلام موجود است، به مجرد این عقیده، که از اشخاص عامی در این‏‎ ‎‏میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفة اللّه بکلی مسدود است، و باب معرفة‏‎ ‎‏ اللّه و مشاهدۀ جمال را به باب تفکّر در ذات، به آن وجهِ ممنوع بلکه ممتنع‏‎ ‎‏قیاس نموده اند، تأویل و توجیه کنند؛ و یا اصلا در این میدان وارد نشوند و خود‏‎ ‎‏را با معارف که قرّة العین انبیاء و اولیاء است آشنا نکنند. خیلی مایۀ تأسّف‏‎ ‎‏است برای اهل اللّه که یک باب از معرفت را که می توان گفت غایت بعثت‏‎ ‎‏انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء است، به طوری به روی مردم مسدود کرده اند که‏‎ ‎‏دم زدن از آن کفر محض و زندقۀ صرف است. اینها معارف انبیاء و اولیاء را با‏‎ ‎‏معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند؛‏‎ ‎‏بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: می گویند: فلان، یک عقاید عامیانۀ‏‎ ‎‏خوبی دارد، ای کاش ما به همان عقیدۀ عامیانه بودیم این مطلب درست‏‎ ‎‏است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوّه می شود خود عقاید عامیانه را از‏‎ ‎‏دست داده و دیگر معارف را، که معارف خواصّ و اهل اللّه است، باطل‏‎ ‎‏می شمرد. این آرزو درست مثل آرزوی  کفّار است که در کریمۀ الهیّه نقل از‏‎ ‎‏آنها شده: ‏وَ یَقولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً.‎[4]‎

‏    ‏‏ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءاللّه را به تفصیل ذکر کنیم تا رسوایی‏‎ ‎‏این عقیدۀ فاسده که از جهل و غرور شیطانی پیدا شده واضح شود، کتابی‏‎ ‎‏جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطۀ این حجاب‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 197
‏غلیظ شیطانی در پس پردۀ نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب‏‎ ‎‏مهجوریّت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تأسفش بیشتر‏‎ ‎‏است، این است. چنانچه در کریمۀ شریفه فرماید: ‏وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ اِنَّ‎ ‎قَوْمی اتَّخَذوُا هٰذا القُرآنَ مَهْجُوراً.‎[5]‎‏ مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و‏‎ ‎‏منازل بی شمار دارد که به عمدۀ آن شاید ما متّصف باشیم. آیا اگر ما این‏‎ ‎‏صحیفۀ الهیّه را مثلاً جلدی پاکیزه و قیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره‏‎ ‎‏بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟‏

‏     آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویّه و بیانیّه و بدیعیّۀ‏‎ ‎‏آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریّت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات‏‎ ‎‏مختلفه و امثال آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟‏‎ ‎‏آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعلّم کردیم، از شکایت‏‎ ‎‏رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک‏‎ ‎‏از این امور مورد نظر قرآن و مُنَزِّلْ عظیم الشأن آن نیست. قرآن کتاب الهی‏‎ ‎‏است و در آن شئون الهیّت است؛ قرآن حبل متّصل بین خالق و مخلوق است و‏‎ ‎‏به وسیلۀ تعلیمات آن باید رابطۀ معنویّه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربّی‏‎ ‎‏آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیّه و معارف لدنّیّه حاصل شود. رسول خدا‏‎ ‎‏صلی اللّه علیه و آله به حسب روایت ‏‏کافی‏‏ شریف فرموده: ‏اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیةٌ‎ ‎مُحْکَمَةٌ؛ وَ فَریضَةٌ عٰادِلةٌ؛ و سُنَّةٌ قٰائِمَةٌ.‎[6]‎

‏    ‏‏قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فرا‏‎ ‎‏گرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از‏‎ ‎‏قصّه های انبیاء علیهم السلام که مشحون از مواعظ و معارف و حِکَم است‏‎ ‎‏تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 198
‏قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الاّ غور در‏‎ ‎‏صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی الارض است، و از وساوس شیطان است که‏‎ ‎‏باید به خداوند از آن پناه برد.‏

‏     یکی دیگر از حجب که مانع از استفادۀ از این  صحیفۀ نورانیّه است‏‎ ‎‏اعتقاد به آن است که جز آن که مفسِّرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حقّ‏‎ ‎‏استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکّر و تدبّر در آیات شریفه را به تفسیر به‏‎ ‎‏رأی، که ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطۀ این رأی فاسد و عقیدۀ‏‎ ‎‏باطله قرآن شریف را از جمیع فنونِ استفاده عاری نموده و آن را بکلّی مهجور‏‎ ‎‏نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه‏‎ ‎‏مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیّت‏‎ ‎‏مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیّت معاشرت آنها و شدِّر حال حضرت‏‎ ‎‏موسی، با آن عظمت مقام نبوّت، برای به دست آوردن علمی که پیش او‏‎ ‎‏نبوده، و کیفیّت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طوری که در کریمۀ‏‎ ‎‏شریفۀ ‏هَلْ اَتَّبِعُکَ عَلی اَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً.‎[7]‎‏ مذکور است ـ و کیفیّت‏‎ ‎‏جواب خضر، و عذرخواهی های حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب‏‎ ‎‏سلوک متعلّم با معلّم را که شاید بیست ادب در آن هست، استفاده کند، این‏‎ ‎‏چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد.و بسیاری از استفادات قرآن از‏‎ ‎‏این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: ‏اَلْحَمْدُللّه ‎ ‎رَبِّ الْعٰالَمین ‏که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی،‏‎ ‎‏استفادۀ توحید افعالی کند و بگوید از آیۀ شریفه استفاده شود که هر کمال و‏‎ ‎‏جمال و هر عزّت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به‏‎ ‎‏موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود چیزی‏‎ ‎‏نیست، و لهذا محمدت و ثنا خاصّ به حق است و کسی را در آن شرکت‏‎ ‎‏نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 199
‏الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به هیچ‏‎ ‎‏وجه نیست. علاوه بر آن که در تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر‏‎ ‎‏مربوط به آیات معارف و علوم عقلیّه که موافق موازین برهانیّه است و آیات‏‎ ‎‏اخلاقیّه که عقل را در آن مدخلیّت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با‏‎ ‎‏برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحۀ عقلیّه است، که اگر ظاهری بر خلاف‏‎ ‎‏آنها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود. مثلاً، در کریمۀ شریفۀ‏‎ ‎وَجاءَ رَبُّکَ‎[8]‎‏ والرَّحمٰنُ عَلَی العَرْشِ اسْتَویٰ‏‎[9]‎‏ که فهم عرفی مخالف با برهان‏‎ ‎‏است، ردّ این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه‏‎ ‎‏ممنوع نخواهد بود.‏

‏     پس، محتمل است، بلکه مظنون است، که تفسیر به رأی راجع به‏‎ ‎‏آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبّد و‏‎ ‎‏انقیاد از خزّان وحی و مهابط ملائکة اللّه باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات‏‎ ‎‏شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامّه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات‏‎ ‎‏می خواستند بفهمند وارد شده است. و این که در بعضی روایات شریفه است‏‎ ‎‏که ‏لَیْسَ شَی ءٌ اَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجٰالِ مِنْ تَفْسیرِ الْقُرآنِ.‎[10]‎‏ و هم چنین روایت‏‎ ‎‏شریفه که می فرماید: ‏دینُ اللّه لا یُصابُ بالْعُقُول،‎[11]‎‏ شهادت دهد بر اینکه‏‎ ‎‏مقصود از «دین اللّه » احکام تعبّدیّۀ دین است؛ والاّ باب اثبات صانع و توحید و‏‎ ‎‏تقدیس و اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، حقّ طلق عقول و از‏‎ ‎‏مختصّات آن است. و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است‏‎ ‎‏که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلکه از مصیباتی‏‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 200
‏است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد؛ و این کلام محتاج به تهجین و‏‎ ‎‏توهین نیست. والی اللّه المُشْتَکیٰ.‏

‏     یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و‏‎ ‎‏مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان‏‎ ‎‏و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب‏‎ ‎‏شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یا سیّئه‏‎ ‎‏چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب با آن، در ملکوت نفس نیز‏‎ ‎‏صورتی است که به واسطۀ آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیّت حاصل شود و‏‎ ‎‏قلب مطهّر و منوّر گردد، و در این صورت نفس چون آئینۀ صقیل صافی گردد‏‎ ‎‏که لایق تجلّیات غیبیّه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس‏‎ ‎‏ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینۀ زنگارزده و چرکین گردد‏‎ ‎‏که حصول معارف الهیّه و حقایق غیبیّه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در‏‎ ‎‏این صورت کم کم در تحت سلطۀ شیطان واقع شود و متصرّف مملکتِ روحْ‏‎ ‎‏ابلیس گردد، سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از‏‎ ‎‏معارف و مواعظ الهی بکلّی بسته شود، و چشمْ آیات باهرۀ الهیّه را نبیند و از‏‎ ‎‏حق و آثار و آیات او کور گردد، و دل تفقّه در دین نکند و از تفکر در آیات و‏‎ ‎‏بیّنات و تذکّر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرموده:‏‎ ‎لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعوُن بِها اُولئِکَ‎ ‎کَالاَنْعٰام بَلْ هُمْ اَضَلّ.‎[12]‎‏ نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که‏‎ ‎‏از اعتبار و تدبّر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکّر‏‎ ‎‏و تذکّر بی بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت‏‎ ‎‏غفلت و استکبار آنان روزافزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند.‏‎ ‎‏     یکی دیگر از حجب غلیظه، که پردۀ ضخیم است بین ما و معارف و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 201
‏مواعظ قرآن، حجاب حبّ دنیا است که به واسطۀ آن قلب تمام همّ خود را‏‎ ‎‏صرف آن کند و وجهۀ قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطۀ این محبت از‏‎ ‎‏ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقمندی به دنیا و‏‎ ‎‏اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این‏‎ ‎‏علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حبّ جاه و شرف به قلب تسلّط پیدا‏‎ ‎‏کند که نور فطرت اللّه بکلّی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته‏‎ ‎‏شود. و شاید قفلهای قلب که در آیۀ شریفه است که می فرماید: ‏اَفَلاٰ یَتَدَبَّرون‎ ‎الْقُرآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفالُهٰا،‎[13]‎‏ همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و‏‎ ‎‏کسی که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیّه بهره بردارد،‏‎ ‎‏باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیّه را، که اشتغال به غیر‏‎ ‎‏است، از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهّر محرم این اسرار نیست. قال تعالی:‏‎ ‎اِنَّهُ لَقرآنٌ کَریمٌ فی کِتٰابٍ مَکْنونٍ لاٰ یَمَسُّهُ اِلاَّ الْمُطَهَّروُن.‎[14]‎‏ چنانچه از ظاهر این‏‎ ‎‏کتاب و مسّ آن در عالم ظاهره غیر مطهّر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً،‏‎ ‎‏از معارف و مواعظ آن و باطن و سرّ آن ممنوع است کسی که قلبش متلوّث به‏‎ ‎‏ارجاس تعلّقات دنیویّه است. و قال تعالی: ‏ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فیه هُدیً‎ ‎لِلْمُتَّقین‏... ‏‎[15]‎‏الخ. غیر متّقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامّه، از انوار‏‎ ‎‏صوریّۀ مواعظ و عقاید حقّۀ آن محروم است؛ و غیر متقّی و مؤمن به حسب‏‎ ‎‏مراتب دیگر تقوا، که تقوای خاصّ و خاصّ الخاصّ و اخصّ الخواصّ است،‏‎ ‎‏از دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که‏‎ ‎‏دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک‏‎ ‎‏آیۀ شریفۀ الهیّه که برای اهل یقظه کفایت کند به شرط تدبّر در آن. قال تبارک و‏‎ ‎‏تعالی: ‏قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللّه نُورٌ و کِتٰابٌ مُبینٌ یَهْدِی بِهِ اللّه مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 202
و یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ اِلَی النُّورِ وَ یَهْدیهِمْ اِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقیم.‎[16]‎‏ خصوصیات‏‎ ‎‏آیۀ شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رسالۀ علی حده لازم دارد‏‎ ‎‏که اکنون مجال آن نیست.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 203

  • )) «آیا پیروی (همراهی) تو نمایم تا آنچه را آموخته ای از بصیرت و رشاد به من بیاموزی؟» (کهف / 66)
  • )) «پروردگارا نشانم بده چگونه مردگان را زنده می کنی.» (بقره / 260)
  • )) «و بگو: پروردگارا بر دانش من بیفزا.» (طه / 114)
  • )) «و کافر گوید کاش من خاک بودم.» (نبأ / 40)
  • )) «و پیامبر گفت پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند.» (فرقان / 30)
  • )) «همانا دانش سه گونه است: آیتی محکم؛ فریضه ای عادله؛ سنتی استوار.» اصول کافی، ج 1، ص 37، «کتاب فضل العلم»، «باب صفة العلم و فضله»، حدیث 1.
  • ))   پاورقی 306.
  • )) «و آمد پروردگارت ...» (فجر / 22)
  • )) «(خدای) رحمن بر عرش استیلا یافت.» (طه / 5)
  • )) «عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است.» بحارالانوار، ج 89، ص 95، «کتاب القرآن، باب 8، حدیث 48. از تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12.
  • )) «دین خدا را با عقلها نتوان یافت.» بحارالانوار، ج 2، ص 303، «کتاب العلم»، حدیث 41. از اکمال الدین.
  • )) «آنان را دلهایی است که با آن نمی فهمند، و چشمهایی که بدان نمی بینند، و گوشهایی که با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلکه گمراهتر.» (اعراف / 179)
  • )) «آیا در قرآن تدبر نمی کنند، یا دلهایشان قفل است.» (محمّد / 24)
  • )) «همانا قرآن کریمی است در کتابی محفوظ و مستور که جز پاکان آن را مسّ نمی کنند.» (واقعه / 77 ـ 79)
  • ))   پاورقی 300.
  • )) «از جانب خداوند نوری و کتاب مبینی برای شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست راهنمایی می کند.» (مائده / 15)