مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل ششم

فصل ششم

‏ ‏

‏     یکی از آداب مهمّۀ قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات‏‎ ‎‏بی شمار نائل کند، «تطبیق» است. و آنچنان است که در هر آیه از آیات‏‎ ‎‏شریفه که تفکر می کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند، و نقصان خود را به‏‎ ‎‏واسطۀ آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد. مثلاً، در قصۀ شریفۀ‏‎ ‎‏حضرت آدم علیه السلام ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن‏‎ ‎‏همه سجده ها و عبادتهای طولانی چه بوده، خود را از آن تطهیر کند؛ زیرا مقام‏‎ ‎‏قرب الهی جای پاکان است، با اوصاف و اخلاق شیطانی قدم در آن بارگاه‏‎ ‎‏قدس نتوان گذاشت. از آیات شریفه استفاده شود که مبدأ سجده ننمودن‏‎ ‎‏ابلیس خودبینی و عجب بوده که کوس ‏اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ‎ ‎طینٍ‎[1]‎‏ زد، و این خودبینی اسباب خودخواهی و خودفروشی ـ که استکبار‏‎ ‎‏است ـ شد؛ و آن، اسباب خودرأیی ـ که استقلال و سرپیچی از فرمان است ـ‏‎ ‎‏شد، پس مطرود درگاه شد. ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم‏‎ ‎‏و خود به اوصاف خبیثۀ او متّصف هستیم. و در فکر آن برنیامدیم که آن چه‏‎ ‎‏سبب مطرودیّت درگاه قدس است در هر کسی باشد مطرود است؛ شیطان‏‎ ‎‏خصوصیتی ندارد، آنچه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که به آن‏‎ ‎‏درگاه راه یابیم. می ترسم لعن هایی که به ابلیس می کنیم خود نیز در آن شریک‏‎ ‎‏باشیم.‏

‏     و نیز تفکّر کنیم در همین قصّۀ شریفه و سبب مزیت آدم و برتری او را از‏‎ ‎‏ملائکة اللّه ببینیم چه بوده، خود نیز به مقدار طاقت به آن متّصف شویم.‏‎ ‎‏می بینیم «تعلیم اسماء» سبب آن بوده؛ چنانچه فرماید: ‏وَعَلَّمَ آدَمَ اْلاَسْماءَ‎ ‎کُلَّها.‎[2]‎‏ و مرتبۀ عالیۀ تعلیم اسماء تحقّق به مقام اسماء اللّه است؛ چنانچه‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 206
‏مرتبۀ عالیه از احصاء اسماء که در روایت شریفه است: ‏اِنَّ للّه تِسْعٌ وَ تِسْعینَ‎ ‎اِسْماً؛ مَنْ اَحْصاها، دَخَلَ الْجَنَّة،‎[3]‎‏ تحقّق به حقیقت آنها است که انسان را به‏‎ ‎‏جنّت اسمائی نائل کند.‏

‏    ‏‏انسان با ارتیاضات قلبیّه می تواند مظهر اسماءاللّه و آیت کبرای الهی‏‎ ‎‏شود، و وجود او وجود ربّانی، و متصرّف در مملکت او دست جمال و جلال‏‎ ‎‏الهی باشد. و در حدیثْ قریب به این معنی است که «همانا روح مؤمن‏‎ ‎‏اتّصالش به خدای تعالی شدیدتر است از اتّصال شعاع شمس به آن یا به نور‏‎ ‎‏آن.»‏‎[4]‎

‏    ‏‏و در حدیث صحیح وارد است که «بنده چون با نافله به من نزدیک شد،‏‎ ‎‏او را دوست دارم؛ و چون دوست داشتم او را، من گوش او شوم که با آن‏‎ ‎‏می شنود و چشم او شوم که با آن می بیند و زبان می بیند و زبان او شوم که با آن نطق می کند و‏‎ ‎‏دست او شوم که با آن اخذ می کند.»‏‎[5]‎

‏    ‏‏و در حدیث است که ‏عَلیٌّ عَیْنُ اللّه وَ یَدُاللّه .‎[6]‎‏ الی غیر ذلک. و در حدیث‏‎ ‎‏است که ‏نَحْنُ اَسْمائُهُ الْحُسْنیٰ.‎[7]‎‏ و در این خصوص شواهد عقلیه و نقلیه‏‎ ‎‏فراوان است.‏

‏    ‏‏بالجمله، کسی که بخواهد از قرآن شریف حظّ وافر و بهرۀ کافی‏‎ ‎‏بردارد، باید هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفادۀ کامله‏‎ ‎‏کند. مثلاً، در آیۀ شریفه در سورۀ «انفال» فرماید: ‏اِنَّماَ المُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 207
اللّه ُ وَجِلَتْ قُلوبُهُمْ وَاِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ اِیماناً وَعَلی رَبِّهِمْ‎ ‎ یَتَوَکَّلوُن‏...‏‎[8]‎‏الخ. شخص سالک باید این اوصاف ثلاثه را ببیند با او منطبق‏‎ ‎‏است؟ آیا وقتی ذکر خدا می شود، قلب او فرو می ریزد و ترسناک می شود؟ و‏‎ ‎‏وقتی آیات شریفۀ الهیّه بر او خوانده می شود، نور ایمان در قلبش افزایش پیدا‏‎ ‎‏می کند؟ و اعتماد و توکلش به حق تعالی است؟ یا در هر یک از مراتب راجل،‏‎ ‎‏و از هر یک از این خواصّ محروم است. اگر بخواهد بفهمد که از حق ترسناک‏‎ ‎‏است و قلبش از ترس خداوند فرو می ریزد، به اعمال خود نظر کند. انسان‏‎ ‎‏ترسناک در محضر کبریایی جسارت به مقام مقدّسش نکند و در حضور‏‎ ‎‏حضرت حق هتک حرمات الهیّه ننماید ـ اگر با آیات الهیّه ایمان قوی شود،‏‎ ‎‏نور ایمان به مملکت ظاهرش نیز سرایت کند. ممکن نیست قلب نورانی‏‎ ‎‏باشد، و زبان و کلام و چشم و نظر و گوش و استماع نورانی نباشد. بشر‏‎ ‎‏نورانی آن است که تمام قوای ملکیه و ملکوتیّه اش نوربخش باشد؛ و علاوه بر‏‎ ‎‏آن که خود او را هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند، به دیگران نیز‏‎ ‎‏نورافشانی کند و آنها را به راه انسانیت هدایت کند؛ چنانچه اگر کسی به‏‎ ‎‏خدای تعالی توکل و اعتماد داشته باشد، قطع طمع از دست دیگران کند و بار‏‎ ‎‏احتیاج و فقر خود را به درگاه غنیّ مطلق افکند؛ و دیگران را که چون خود او‏‎ ‎‏فقیران و بینوایانند مشکل گشا نداند.‏

‏     پس، وظیفۀ سالک الی اللّه آن است که خود را به قرآن شریف عرضه‏‎ ‎‏دارد؛ و چنانچه میزان در تشخیص صحّت و عدم صحّت و اعتبار و لا اعتبارِ‏‎ ‎‏حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد‏‎ ‎‏باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن‏‎ ‎‏است که در میزان کتاب اللّه درست و مستقیم در آید. و چنانچه خُلق رسول اللّه ‏‎ ‎‏قرآن است، خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا با خلقِ ولی کامل نیز مطابق‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 208
‏گردد. و خلقی که مخالف کتاب اللّه است زخرف و باطل است. و همچنین‏‎ ‎‏جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا‏‎ ‎‏تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنی‏‎ ‎‏او گردد.‏

‏ ‏

وَاَنْتَ الْکِتابُ المُبینُ الَّذی  ‏ ‏بِاَحْرُفِهِ تَظْهَرُ المُضْمَرُ‎[9]‎

‏    ‏‏و در این مقام آداب دیگری است که بعضی از آنها را ما در اول این‏‎ ‎‏رساله در آداب مطلق عبادات مذکور داشتیم، و بعضی از آنها در همین آداب‏‎ ‎‏مندرج است، و ذکر بعضی دیگر منجر به تطویل شود، از این جهت از آنها‏‎ ‎‏صرف نظر شد. واللّه العالم.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 209

  • )) «من بهتر از اویم، مرا از آتش و او را از گل آفریدی.» (اعراف / 12)
  • )) «و همۀ اسماء را به آدم آموخت.» (بقره / 31)
  • )) «همانا خدا را نود و نه اسم است، هر کس آنها را یاد کند وارد بهشت می شود.» بحارالانوار، ج 4، ص 186 و 187.
  • ))   پاورقی 150.
  • )) اصول کافی، ج 4، ص 53، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب من اذی المسلمین و احتقرهم»، حدیث 7.
  • )) «در یکی از خطب امیرالمؤمنین آمده است: و انا عین اللّه و لسانه الصادق و یده ... معانی الاخبار، ص 17، حدیث 14. التوحید، ص 65، باب 22، حدیث 2.
  • )) «ماییم اسمای حسنای خدا.» اصول کافی، ج 1، ص 196، «کتاب التوحید»، «باب النوادر»، حدیث 4.
  • )) «مؤمنان کسانی اند که چون نام خدا در میان آید دلهایشان بیمناک گردد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل دارند.» (انفال / 2)
  • )) «و تو کتاب روشنی هستی که با حروف آن، پنهان آشکار می گردد.» از ابیات منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام که با این بیت آغاز می شود: اَتَحْسَبُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغَیرٌ / وَ فیکَ انْطَوِیَ الْعٰالَمُ الاَْکْبَرُ.