مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل چهارم در بعض آداب تسمیه است

فصل چهارم در بعض آداب تسمیه است

‏ ‏

‏     رَویٰ فی ‏‏التّوحید‏‏ عَن الرِّضا علیه السلام حینَ سُئِلَ عَنْ تَفْسیرِ «البِسْمِلَةِ»‏‎ ‎‏قالَ: ‏مَعنیٰ قَوْل الْقائِل: بِسْمِ اللّه ، اَیْ اَسِمُ عَلیٰ نَفْسی سِمَةً مِنْ سِمٰاتِ اللّه ، وَ هِیَ‎ ‎الِعبٰادَةُ. قالَ الرّاوی فَقُلْتُ له: ما السِّمَةُ؟ قال: اَلْعَلامَة.‎[1]‎

‏    ‏‏بدان، جَعَلَکَ اللّه وَاِیّانا مِنَ المُتَسَمّینَ بِسِماتِ اللّه ، که دخول در منزل‏‎ ‎‏«تسمیه» برای سالک میسور نیست مگر بعد از دخول در منزل استعاذه و‏‎ ‎‏استیفاء حظوظ آن منزل. تا انسان در تصرّف شیطان و مقهور در تحت سلطنت‏‎ ‎‏او است، مُتَّسَم به سمات شیطانیّه است. و اگر غلبۀ تامّه بر باطن و ظاهر او‏‎ ‎‏کرد، خود به تمام مراتب آیت و علامت او گردد؛ و در این مقام اگر تسمیه‏‎ ‎‏گوید، با اراده و قوّه و لسان شیطانی گوید، و از استعاذه و تسمیۀ او جز تأکید‏‎ ‎‏سلطنت شیطانیّه چیزی حاصل نشود. و چون از خواب غفلت با توفیق الهی‏‎ ‎‏برخاست و حالت یقظه برای او پیدا شد و لزوم سیر و سلوک الی اللّه را در منزل‏‎ ‎‏یقظه به نور فطرت الهیّه و انوار تعلیمات قرآنیّه و سنن هادیان طریق توحید‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 234
‏دریافت و موانع سیر را قلب ادراک کرد، کم کم حال استعاذه دست دهد؛ و‏‎ ‎‏پس از آن به توفیق ربّانی وارد منزل استعاذه شود. و چون از قذارات شیطانیّه‏‎ ‎‏مطهّر شد، به اندازۀ تطهیر باطن و ظاهر از آن انوار الهیّه، به حسب تناسب،‏‎ ‎‏در مرآت سالک جلوه گر شود. و در اول امر، انوارْ مشوب با ظلمات بلکه‏‎ ‎‏ظلمت غالب است ـ ‏خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً و آخَرَ سَیِّئاً.‎[2]‎‏ و کم کم هر چه سلوک‏‎ ‎‏قوّت گرفت، نور به ظلمت غلبه کند و سمات ربوبیّت در سالک پیدا شود؛‏‎ ‎‏پس ، تسمیۀ او حقیقت تا اندازه ای پیدا کند. و کم کم علامات شیطانیّه، که در‏‎ ‎‏ظاهرْ مخالفت با نظام مدینۀ فاضله و در باطنْ عجب و استکبار و امثال آن است‏‎ ‎‏و در باطنِ باطنْ خودبینی و خودخواهی و امثال آن است، از مملکت باطن و‏‎ ‎‏ظاهرْ سالک رخت بندد؛ و به جای آن، سمات اللّه ، که در ظاهرْ حفظ نظام‏‎ ‎‏مدینۀ فاضله و در باطنْ عبودیّت و ذلّت نفس و در باطن باطن خداخواهی و‏‎ ‎‏خدابینی است، به جای آنها جای گزین شود. و چون مملکت الهی شد و از‏‎ ‎‏شیاطین جنّ و انس خالی شد و سمات الهیّه در آن پیدا شد، خود سالک تحقق‏‎ ‎‏به مقام اسمیّت پیدا کند.‏

‏     پس اول، تسمیۀ سالک عبارت است از اتّصاف به سمات و علامات‏‎ ‎‏الهیه. و پس از آن از این مرتبه ترقّی کند و خود به مقام اسمیّت رسد؛ و این‏‎ ‎‏اوائل قرب نافله است. و چون به قرب نافله متحقّق شد، به تمام اسمیّت نائل‏‎ ‎‏شود؛ پس، از عبد و عبودیّت چیزی باقی نماند. و اگر کسی به این مقام رسد،‏‎ ‎‏تمام نمازش  بالسان اللّه واقع شود. و این در کمی از اولیاء تحقّق پیدا کند.‏‎ ‎‏     و برای متوسّطین و امثال ما ناقصین،ادب آن است که سمه و داغ‏‎ ‎‏عبودیّت را در وقت «تسمیه» به قلب بگذاریم، و قلب را از سمات اللّه و آیات و‏‎ ‎‏علامات الهیّه با خبر کنیم و به لقلقۀ لسان اکتفا نکنیم؛ باشد که از عنایات ازلیّه‏‎ ‎‏شمّه ای شامل حال ما شود و جبران ماسبق کند، و راهی به تعلّم اسماء بر قلب‏‎ ‎‏ما مفتوح گردد و راهی به مقصود حاصل شود.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 235
‏     و می توان بود که در این حدیث شریف مقصود از «سمه»ای از «سمات‏‎ ‎‏اللّه » سمه و علامت رحمتِ «رحمانیّه» و رحمتِ «رحیمیّه» باشد. و چون این‏‎ ‎‏دو اسم شریف از اسماء محیطه است، که تمام دار تحقّق در ظلّ این دو اسم‏‎ ‎‏شریف به اصل وجود و و کمال آن رسیده و می رسند و رحمت رحمانیّه و رحیمیّه‏‎ ‎‏شامل جمیع دار وجود است حتی رحمت رحیمیّه که جمیع هدایت هادیان‏‎ ‎‏طریق توحید از جلوۀ آن می باشد، شامل همه است؛ الاّ آنکه خارجان از‏‎ ‎‏فطرت استقامت، به سوء اختیار خود خود را از آن محروم نمودند، نه آنکه‏‎ ‎‏این رحمت شامل حال آنها نیست. حتی در عالم آخرت، که روز دِرو‏‎ ‎‏کِشته های زشت و زیبا است، آنان که کِشته های زشت دارند خود قاصرند که از‏‎ ‎‏رحمت رحیمیّه استفاده نمایند.‏

‏     بالجمله، شخص سالک که بخواهد تسمیۀ او حقیقت پیدا کند، باید‏‎ ‎‏رحمتهای حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیّه و رحیمیّه متحقّق‏‎ ‎‏شود. و علامت حصول نمونۀ آن در قلب آن است که با چشم عنایت و تلطّف‏‎ ‎‏به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد. و این نظر نظر انبیاء‏‎ ‎‏عظام و اولیاء کمّل علیهم السلام است. منتهی آنها دو نظر دارند: یکی نظر به‏‎ ‎‏سعادت جامعه و نظام عائله و مدینۀ فاضله؛ و دیگر، نظر به سعادت شخص‏‎ ‎‏و علاقۀ کامله به این دو سعادت دارند. و قوانین الهیّه که به دست آنها تأسیس و‏‎ ‎‏انفاذ و کشف و اجرا می شود، این دو سعادت را کاملاً مراعات می نماید.‏‎ ‎‏حتی در اجرای قصاص و حدود تعزیرات و امثال آن، که به نظر می رسد با‏‎ ‎‏ملاحظۀ نظام مدینۀ فاضله تأسیس و تقنین شده است، هر دو سعادت منظور‏‎ ‎‏است؛ زیرا که این امور در اکثر برای تربیت جانی و رساندن او به سعادت‏‎ ‎‏دخالت کامل دارد. حتّی کسانی که نور ایمان و سعادت ندارند و آنها را با‏‎ ‎‏جهاد و امثال آن به قتل می رسانند ـ مثل یهود بنی قریظه ـ برای خود آنها نیز این‏‎ ‎‏قتل صلاح و اصلاح بود؛ و می توان گفت از رحمت کاملۀ نبیّ ختمی قتل آنها‏‎ ‎‏است؛ زیرا که با بودن آنها در این عالم در هر روزی برای خود عذابهای‏‎ ‎‏گوناگون تهیّه می کردند، که تمام حیات این جا به یک روز عذاب و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 236
‏سختی های آنجا مقابله نکند. و این مطلب برای کسانی که میزان عذاب و‏‎ ‎‏عقاب آخرت و اسباب و مسبّبات آنجا را می دانند پر واضح است. پس،‏‎ ‎‏شمشیری که به گردن یهود بنی قریظه و امثال آنها زده می شد به افق رحمت‏‎ ‎‏نزدیکتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.‏

‏     و باب امر به معروف و نهی از منکر از وجهۀ رحمت رحیمیّه است.‏‎ ‎‏پس، بر آمر به معروف و ناهی از منکر لازم است که به قلب خود از رحمت‏‎ ‎‏رحیمیّه بچشاند، و نظرش در امر و نهی خودنمایی و خودفروشی و تحمیل امر‏‎ ‎‏و نهی خود نباشد؛ زیرا که اگر با این نظر مشی کند، منظور از امر به معروف و‏‎ ‎‏نهی از منکر، که حصول سعادت عباد و اجرای احکام اللّه در بلاد است،‏‎ ‎‏حاصل نشود. بلکه گاه شود که از امر به معروفِ انسان جاهل نتیجۀ معکوسه‏‎ ‎‏حاصل شود، و چندین منکر سربار شود برای یک امر و نهی جاهلانه که از‏‎ ‎‏روی خواهش نفسانی و تصرّف شیطانی واقع شود. و اما اگر حسّ رحمت و‏‎ ‎‏شفقت و حق نوعیّت و اخوتْ انسان را به ارشاد جاهلان و بیدار کردن غافلان‏‎ ‎‏وادار کند، کیفیّت بیان و ارشاد که از ترشّحات قلبِ رحیمانه است طوری شود‏‎ ‎‏که قهراً تأثیر در موادّ لایقه بسزا کند و قلوب صلبۀ سخت را نیز از آن استکبار و‏‎ ‎‏استنکار فرو نشاند. افسوس که ما از قرآن تعلم نمی گیریم و به این کتاب کریم‏‎ ‎‏الهی نظر تدبّر و تعلّم نداریم و استفادۀ ما از این ذکر حکیم کم و ناچیز است.‏‎ ‎‏اکنون تفکر در آیۀ شریفۀ ‏اِذْهَبا اِلیٰ فِرعَوْنَ اِنَّهُ طَغیٰ فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ‎ ‎اَوْ یَخْشیٰ‎[3]‎‏ راههایی از معرفت و درهایی از امید و رجاء به قلب انسان مفتوح‏‎ ‎‏کند:‏

‏     فرعون که طغیانش به جایی رسید که ‏اَنَا رَبُّکُم الاْعْلیٰ‎[4]‎‏ گفت، و علوّ و‏‎ ‎‏فسادش به پایه ای قرار گرفت که ‏یُذَبِّحُ اَبْنائَهُم و یَسْتَحْیی نِسائَهُم‎[5]‎‏ دربارۀ او‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 237
‏نازل شد، و به مجرد خوابی که دید و کهَنه و سَحَره به او خبر دادند که موسی بن‏‎ ‎‏عمران علیه السلام خواهد طلوع کرد زنها را از مردها جدا کرد و بچه های‏‎ ‎‏بی گناه را ذبح نمود و آن همه فساد کرد، خداوند رحمن به رحمت رحیمیّۀ خود‏‎ ‎‏در جمیع زمین نظر فرمود و متواضعترین و کاملترین نوع بشر، یعنی نبیّ عظیم‏‎ ‎‏الشّأن و رسول عالی مقام مکرّمی مثل موسی بن عمران علی نبیّنا و آله و علیه‏‎ ‎‏السلام، را انتخاب فرمود و با دست تربیت خود تعلیم و تربیت کرد او را؛‏‎ ‎‏چنانچه فرماید: ‏وَلمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ واسْتَویٰ آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزیِ‎ ‎الْمُحْسِنین.‎[6]‎‏ و پشت او را قوی فرمود به برادر بزرگواری مثل هارون علیه‏‎ ‎‏السلام؛ و این دو بزرگوار را، که گل سرسبد عالم انسانیت بودند، خدای‏‎ ‎‏تعالی انتخاب فرمود؛ چنانچه فرماید: ‏وَاَنَا اخْتَرْتُکَ.‎[7]‎‏ و فرماید: ‏وَلِتُصْنَعَ‎ ‎عَلیٰ عَیْنی.‎[8]‎‏و فرماید: ‏وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی اِذْهَبْ اَنْتَ وَ اَخُوکَ بِآیاتی وَ لا تَنِیا فی‎ ‎ذِکری.‎[9]‎‏ و دیگر آیات شریفه که در این موضوع وارد شده که از حوصله بیان‏‎ ‎‏خارج است و قلب عارف را از آن نصیبی است که گفتنی نیست؛ خصوصاً از‏‎ ‎‏این دو کلمۀ شریفۀ ‏وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنی واصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏. تو نیز اگر چشم دل‏‎ ‎‏باز کنی، یک نغمۀ روحانی لطیفی می شنوی که جمیع مسامع قلبت و شراشر‏‎ ‎‏وجودت از سرّ توحید پر شود.‏

‏     بالجمله، با همه تشریفاتْ خدای تعالی این همه تهیّه را دید و موسی‏‎ ‎‏کلیم را ورزید به ورزشهای روحانی؛ چنانچه فرماید: ‏وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً.‎[10]‎‎ ‎‏و سالها در خدمت شعیب پیر، مرد راه هدایت و ورزیدۀ عالم انسانیّت، او را‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 238
‏فرستاد؛ چنانچه فرماید: ‏فَلَبِثْتَ سِنینَ فی اَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا‎ ‎موسی.‎[11]‎‏ و پس از آن، برای اختبار و افتتان بالاتری، او را در بیابان در طریق‏‎ ‎‏شام فرستاد، و راه او را گم کرد، و باران بر او فرو ریخت، و تاریکی را بر او‏‎ ‎‏چیره فرمود، و درد زائیدن را بر زنش عارض فرمود؛ و چون جمیع درهای‏‎ ‎‏طبیعت به روی او بسته شد و قلب شریفش از کثرات منضجر شد و به جبلّت‏‎ ‎‏فطرت صافیه منقطع به حق شد و سفر روحانی الهی در این بیابان ظلمانی‏‎ ‎‏بی پایان به آخر رسید، ‏آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً‏ الی أن قال: ‏فَلَمّا اَتٰیهٰا نُودِیَ‎ ‎مِنْ شاطِئ الوادِی الاَْیْمَن فِی البُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ اَنْ یا مُوسیٰ اِنّی اَنَا اللّه رَبُّ‎ ‎الْعالَمین.‎[12]‎‏ پس از این همه امتحانات و تربیتهای روحانی، برای چه خدای‏‎ ‎‏تعالی او را تهیه کرد؟ برای دعوت و هدایت و ارشاد و نجات دادن یک نفر بندۀ‏‎ ‎‏طاغی یاغی که کوس ‏اَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلیٰ‏ می کوفت، و آن همه فساد در ارض‏‎ ‎‏می کرد. ممکن بود خدای تعالی او را به صاعقۀ غضب بسوزاند، ولی رحمت‏‎ ‎‏رحیمیّه برای او دو پیغمبر بزرگ می فرستد، و در عین حال سفارش او را‏‎ ‎‏می فرماید که با او با کلام نرم لیّن گفتگو کنید؛ باشد که به یاد خدا افتد و از‏‎ ‎‏کردار خود و عاقبت امر بترسد.این دستور امر به معروف و نهی از منکر‏‎ ‎‏است. این کیفیت ارشاد مثل فرعون طاغوت است. اکنون تو نیز که‏‎ ‎‏می خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی و خلق خدا را ارشاد کنی، از این‏‎ ‎‏آیات شریفۀ الهیّه، که برای تذکّر و تعلّم فرو فرستاده شده، متذکّر شو و تعلم‏‎ ‎‏گیر ـ با قلب پر از محبّت و دل با عاطفه با بندگان خداوند ملاقات کن و خیر آنها‏‎ ‎‏را از صمیم قلب طالب شو. و چون قلب خود را رحمانی و رحیمی یافتی، به‏‎ ‎‏امر و نهی و ارشاد قیام کن تا دلهای سخت را برق عاطفۀ قلبت نرم کند و آهن‏‎ ‎‏قلوبْ به موعظت آمیخته با آتش محبتت لیّن گردد.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 239
‏     و این وادی غیر از وادی بغض فی اللّه و حبّ فی اللّه است که انسان باید‏‎ ‎‏با اعداء دین عداوت داشته باشد؛ چنانچه در روایات شریفه و قرآن کریم وارد‏‎ ‎‏است. و آن در جای خود صحیح و این نیز در جای خود صحیح است. و‏‎ ‎‏اکنون مجال بیان آن نیست.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 240

  • )) «در کتاب توحید از امام رضا علیه السلام روایت شده است که وقتی تفسیر «بسمله (بسم اللّه ) از حضرتش سؤال شد، فرمود: "معنای اینکه گوینده می گوید بسم اللّه این است که من بر خود «سمه» (نشانه ای) از سمات خدا می نهم؛ و آن نشانه، عبادت است." راوی گفت پرسیدم: "سمه یعنی چه؟" فرمود: "نشانه."» التوحید، ص 229، باب 31، حدیث 1. معانی الاخبار، ص 3.
  • )) «عمل شایسته را با ناشایست آمیختند.» (توبه / 102)
  • )) «به سوی فرعون بروید که همانا سرکشی کرده، پس با او سخن نرم بگویید شاید متذکر شود یا بترسد.» (طه/ 43، 44)
  • )) «من والا پروردگار شمایم.» (نازعات / 24)
  • )) «پسرانشان را سر می برید و زنانشان را نگاه می داشت.» قصص / 4
  • )) «چون به (سن) توانمندی پای نهاد و به حد کمال رسید به او حکم و علم دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.» (قصص/ 14)
  • )) «و من تو را برگزیدم ...». (طه / 13)
  • )) « ... و تا پیش چشم من (تحت نظر من) ساخته شوی.» (طه / 39)
  • )) «تو را برای خود ساختم، تو و برادرت با آیات من بروید و در یادکردن من سستی مکنید.» (طه / 41ـ42)
  • )) «و آزمایشت کردیم آزمایشی (سخت).» (طه / 40)
  • )) «سالها در میان مردم مدین ماندی آن گاه مطابق آنچه مقدر شده بود بیامدی ای موسی.» (طه/ 40)
  • )) «از سوی کوه طور آتشی دید ... چون به آن نزدیک شد از کنار وادی ایمن در بقعه مبارکه از درخت او را ندا آمد: ای موسی همانا من اللّه پروردگار دو عالم هستم.» (قصص/ 29، 30)