مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

نقل و تحقیق

نقل و تحقیق

‏     ‏‏بدان که علماء ادب و ظاهر گفته اند که «حمد» ثنای به لسان است به‏‎ ‎‏جمیل اختیاری. و چون آنها غافل از جمیع السنه هستند جز این لسان‏‎ ‎‏لحمی، از این جهت تسبیح و تحمید حق تعالی، بلکه مطلق کلام ذات‏‎ ‎‏مقدس، را حمل به یک نوع از مجاز می کنند؛ و نیز کلام و تسبیح و تحمید‏‎ ‎‏موجودات را حمل به مجاز کنند. پس، در حق تعالی تکلّم را عبارت از ایجاد‏‎ ‎‏کلام، و در موجوات دیگر تسبیح و تحمید را ذاتی تکوینی دانند. اینها در‏‎ ‎‏حقیقت نطق را منحصر به نوع خود دانند و ذات مقدّس حقّ جلّ و علا و دیگر‏‎ ‎‏موجودات را غیر ناطق بلکه ـ نعوذ باللّه ـ اخرس گمان کنند. و این را تنزیه ذات‏‎ ‎‏مقدس گمان نمودند؛ با آنکه این، تحدید بلکه تعطیل است و حق منزه از‏‎ ‎‏این تنزیه است؛ چنانچه غالب تنزیهات عامّه تحدید و تشبیه است. ما پیش از‏‎ ‎‏این ذکر نمودیم کیفیّت وضع شدن الفاظ را از برای معانی عامّۀ مطلقه. و‏‎ ‎‏اکنون گوییم: ما این قدر در بند آن نیستیم که در این حقایق الهیه صدق لغوی‏‎ ‎‏یا حقیقت لغویّه لازم آید، بلکه صحّت اطلاق و حقیقت عقلیّه میزان در این‏‎ ‎‏مباحث است؛ گرچه حقیقت لغویّه نیز به حسب بیان سابق ثابت شد. پس‏‎ ‎‏گوییم که از برای لسان و تکلّم و کلام و کتابت و کتاب و حمد و مدح مراتبی‏‎ ‎‏است به حسب نشئات وجودیّه که هر یک با نشئه ای از نشئات و مرتبه ای از‏‎ ‎‏مراتب وجود مناسب است، و چون حمد در هر مورد بر جمیلی و مدح بر جمال‏‎ ‎‏و کمالی است، پس، چون حقّ جلّ و علا به حسب علم ذاتی خود در حضرت‏‎ ‎‏غیبِ هویّتْ جمال جمیل خود را مشاهده فرموده به اتمّ مراتب علم و شهود،‏‎ ‎‏مبتهج بوده به ذات جمیل خود به اشدّ مراتب ابتهاج؛ پس، تجلّی فرموده به‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 254
‏تجلّی ازلی به اعلی مراتب تجلّیات در حضرت ذات برای ذات. و این تجلّی و‏‎ ‎‏اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعۀ ذاتیّه «کلام ذاتی» است که به لسان ذات‏‎ ‎‏در حضرت غیب واقع است. و مشاهدۀ این تجلّی کلامی، سمع ذات است.‏‎ ‎‏و این ثنای ذات برای ذاتِ حق، ثنایِ حق است که دیگر موجودات از ادراک‏‎ ‎‏آن عاجزند؛ چنانچه ذات مقدس نبی ختمی، اقرب و اشرف موجودات،‏‎ ‎‏اعتراف به عجز فرماید و گوید: ‏لا اُحْصِی ثَناءً عَلیْکَ؛ اَنْتَ کَما اَثْنَیْتَ عَلیٰ‎ ‎نَفْسِک.‎[1]‎‏ و این معلوم است که احصاء ثناء، فرع معرفت به کمال و جمال‏‎ ‎‏است؛ و چون معرفت تامّه به جمال مطلق حاصل نشود، ثنای حقیقی نیز واقع‏‎ ‎‏نگردد؛ و غایت معرفت اصحاب معرفتْ عرفانِ عجز است. ‏

‏     و اهل معرفت گویند حق تعالی با السنۀ خمسه حمد و مدح خود کند. و‏‎ ‎‏آن السنه، لسان ذات است من حیث هی؛ و لسان احدیّت غیب است؛ و لسان‏‎ ‎‏واحدیّت جمعیّه است؛ و لسان اسماء تفصیلیّه است؛ و لسان اعیان است. و‏‎ ‎‏اینها غیر از لسان ظهور است، که اول آن لسان مشیّت است تا آخر مراتب‏‎ ‎‏تعیّنات که لسان کثرات وجودیّه است. ‏

‏     و بدان که از برای جمیع موجودات حظّ بلکه حظوظی از عالم غیب که‏‎ ‎‏حیوة محض است می باشد؛ و حیاتْ ساری در تمام دار وجود است. و این‏‎ ‎‏مطلب نزد ارباب فلسفۀ عالیه با برهان، و نزد اصحاب قلوب و معرفت‏‎ ‎‏به مشاهده و عیان، ثابت است؛ و آیات شریفۀ الهیّه و اخبار اولیاء وحی علیهم‏‎ ‎‏الصلوة و السلام دلالت تامّ تمام بر آن دارد. و محجوبین از اهل فلسفۀ عامیّه و‏‎ ‎‏اهل ظاهر که نطق موجودات را نیافته اند به تأویل و توجیه پرداخته اند. و عجب‏‎ ‎‏آن است که اهل ظاهر که به اهل فلسفه طعن زنند که تأویل کتاب خدا کنند به‏‎ ‎‏حسب عقل خود، در این موارد خود تأویل این همه آیات  صریحه و احادیث‏‎ ‎‏صحیحه کنند به مجرد آنکه نطق موجودات را نیافته اند، با آنکه برهانی در‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 255
‏دست ندارند؛ پس تأویل قرآن را، بی برهان و به مجرد استبعاد، کنند.‏‎ ‎‏بالجمله، دار وجود اصل حیات و حقیقتِ علم وشعور است؛ و تسبیح‏‎ ‎‏موجودات تسبیح نطقی شعوری ارادی است، نه تکوینی ذاتی که محجوبان‏‎ ‎‏گویند. و تمام آنها به حسب حظّی که از وجود دارند به مقام باری جلّت عظمته‏‎ ‎‏معرفت دارند. و چون اشتغال به طبیعت و انغمار در کثرتْ هیچ موجودی چون‏‎ ‎‏انسان ندارد، از این جهت از همۀ موجودات محجوبتر است، مگر آنکه از‏‎ ‎‏جلباب بشریّت خارج شده و خرق حجب کثرت و غیریّت کرده باشد که‏‎ ‎‏بی حجاب به مشاهدۀ جمال جمیل پردازد؛ پس، حمد و مدح او از تمام‏‎ ‎‏حمدها و مدحها جامعتر است؛ و او حق را به تمام شئون الهیّه و تمام اسماء و‏‎ ‎‏صفات ستایش و عبادت کند.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 256

  • )) «تو را ستایش نتوانم کرد؛ تو آنچنانی که خود خویشتن را ستوده ای.» مصباح الشریعة، باب 5. عوالی اللّئالی، ج 1، ص 389.