مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

ایقاظ ایمانی

ایقاظ ایمانی

‏     ‏‏بدان که ربوبیّت حق تعالی جلّ شأنه از عالمیان بر دو گونه است:‏

‏     یکی «ربوبیّت عامّه» که تمام موجودات عالم در آن شرکت دارند. و آن‏‎ ‎‏تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در‏‎ ‎‏تحت تصرّف ربوبیّت می رساند. و تمام ترقیّات طبیعیّه و جوهریّه و حرکات و‏‎ ‎‏تطوّرات ذاتیّه و عرضیّه در تحت تصرّفات ربوبیّت واقع شود. و بالجمله، از‏‎ ‎‏منزلِ مادّة الموادّ و هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانیّه و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 264
‏روحانیّۀ حیوانیّه، تربیت تکوینی، و هر یک از آنها شهادت دهند به این که اللّه‏‎ ‎‏ جلّ جلاله ربّی.‏

‏     و دوم از مراتب ربوبیّت «ربوبیّت تشریعی» است، که مختصّ به نوع‏‎ ‎‏انسانی است و دیگر موجودات را از آن نصیبی نیست. و این تربیتْ هدایت‏‎ ‎‏طرق نجات و ارائۀ راههای سعادت و انسانیّت و تحذیر از منافیات آن ‏‏[‏‏است‏‎ ‎‏]‏‎ ‎‏که به توسّط انبیاء علیهم السلام اظهار فرموده. و اگر کسی با قدم اختیارْ خود را‏‎ ‎‏در تحت تربیت و تصرّف ربِ العالمین واقع کرد و مربوب آن تربیت شد‏‎ ‎‏به طوری که تصرّفات اعضا و قوای ظاهریّه و باطنیّۀ او تصرفات نفسانیّه نشد‏‎ ‎‏بلکه تصرّفات الهیّه و ربوبیّه گردید، به مرتبۀ کمال انسانیّت که مختصّ به این‏‎ ‎‏نوع انسانی است می رسد.‏

‏     انسان تا منزل حیوانیّت با سایر حیوانات هم قدم بوده؛ و از این منزل دو‏‎ ‎‏راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط‏‎ ‎‏مستقیم ربّ العالمین است ـ ‏اِنَّ رَبِّی عَلَی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.‎[1]‎‏ و یکی راه‏‎ ‎‏شقاوت، که طریق معوج شیطان رجیم است. پس، اگر قوا و اعضای‏‎ ‎‏مملکت خود را در تصرف ربِ العالمین داد و مربّابه تربیت او شد، کم کم‏‎ ‎‏قلب، که سلطان این مملکت است، تسلیم او شود؛ و دل که مربوب ربِ ‏‎ ‎‏العالمین شد، سایر جنود به او اقتداء کنند و مملکت یکسره مربوب او گردد. و‏‎ ‎‏در این هنگام لسان غیبی او، که ظل قلب است، می تواند بگوید: ‏اللّه جَلَّ‎ ‎جَلالُهُ رَبِّی‏ در جواب ملائکۀ عالم قبر که گویند: ‏مَنْ رَبُّکَ‏؟ و چون چنین‏‎ ‎‏شخصی لابّد اطاعت رسول خدا و اقتداء به ائمّۀ هدی و عمل به کتاب الهی‏‎ ‎‏نموده، زبانش گویا شود به این که ‏محمّدٌ صلّی اللّه علیه و آله نبیّی، و عَلِیٌّ و اَولادُهُ‎ ‎المَعْصُومینَ اَئِمَّتی، وَالْقُرآنُ کِتابی‏. و اگر دل را الهی و ربوبی ننموده و نقش ‏لا‎ ‎ اله اِلاّ اللّه ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ، عَلیٌّ وَلِیُّ اللّه  ‏در لوح دل منتقش نشده و صورتِ‏‎ ‎‏باطنِ نفسْ نشده باشد و به عمل به قرآن شریف و تفکّر و تذکّر و تدبّر در آن،‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 265
‏قرآن به او منسوب و او به قرآن ارتباط روحی معنوی پیدا نکرده باشد، پس در‏‎ ‎‏سکرات و سختی های مرض موت و خود موت، که داهیۀ عظیمه است، تمام‏‎ ‎‏معارف از خاطر او محو شود.‏

‏     عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قوای دماغیّه تمام معلوماتش‏‎ ‎‏را فراموش می کند مگر چیزهایی را که با شدّت تذکّر و انس با آنها جزءِ‏‎ ‎‏فطریّات ثانویّۀ او شده باشد، و اگر یک حادثۀ بزرگی و هائلۀ سهمناکی پیش‏‎ ‎‏آید انسان از بسیاری از امور خود غفلت کند و خط نسیان به روی معلومات او‏‎ ‎‏کشیده می شود، پس در آن اهوال و شدائد و سکرات موت چه خواهد شد؟ و‏‎ ‎‏اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سمیع نباشد، تلقین عقاید حین موت و بعد‏‎ ‎‏از موت به حال او نتیجه ای ندارد. تلقین برای کسانی مفید است که دل آن ها‏‎ ‎‏از عقاید حقّه با خبر است و سمع قلب آن ها باز است، و در این سکرات و‏‎ ‎‏شدائد فی الجمله غفلتی حاصل شده باشد، این وسیله شودکه ملائکة اللّه به‏‎ ‎‏گوش او برسانند؛ ولی اگر انسان کر باشد و گوش عالم برزخ و قبر نداشته‏‎ ‎‏باشد، هرگز تلقین را نمی شنود و به حال او اثر نکند. و دراحادیث شریفه به‏‎ ‎‏بعض آنچه گفته شد اشاره شده است.‏

‏*‏

‏     قَولهُ تَعالی: ‏الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ بدان که از برای جمیع اسماء و صفات‏‎ ‎‏حق تعالی جلّ و علا به طور کلی دو مقام و دو مرتبه است:‏

‏     یکی، مقام اسماء و صفات  ذاتیّه که در حضرت واحدیّت ثابت است؛‏‎ ‎‏چون علم ذاتی که از شئون و تجلّیات ذاتیّه است،  قدرت و ارادۀ ذاتیّه و دیگر‏‎ ‎‏شئون ذاتیّه. ‏

‏     و دیگر، مقام اسماء و صفات فعلیّه است که به تجلّی به «فیض مقدّس»‏‎ ‎‏برای حق ثابت است؛ چون «علم فعلی» که اشراقیّین ثابت دانند و مناط «علم‏‎ ‎‏تفصیلی» را آن دانند، و جناب افضل الحکماء، خواجه نصیر الدّین نضّراللّه ‏‎ ‎‏وجهه، اقامۀ برهان بر آن کرده اند؛ و در این معنی که میزان «علم تفصیلی»‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 266
‏«علم فعلی» است، از اشراقیّین تبعیّت فرموده اند.‏‎[2]‎‏ و این مطلب گرچه‏‎ ‎‏خلاف تحقیق است، بلکه «علم تفصیلی» در مرتبۀ ذات ثابت است و کشف و‏‎ ‎‏تفصیل علم ذاتی از علم فعلی بالاتر و بیشتر است ـ چنانچه در محلّ خود به‏‎ ‎‏وجه برهان نوری ثابت و محقّق است ـ ولی اصل مطلب که نظام وجودْ علم‏‎ ‎‏فعلی تفصیلی حق است، ثابت و محقّق است در سنّت برهان و مشرب‏‎ ‎‏عرفان؛ گرچه مسلک اعلاو ذوق احلای عرفانی را غیر از این طریقه ها‏‎ ‎‏طریقه ای است ـ «مذهب عاشق ز مذهبها جدا است».‏‎[3]‎

‏    ‏‏بالجمله، از برای رحمت «رحمانیّه و «رحیمیّه» دو مرتبه و دو تجلّی‏‎ ‎‏است: یکی در مجلای ذات در حضرت واحدیّت به تجلّی به فیض اقدس. و‏‎ ‎‏دیگر، در مجلای اعیان کونیّه به تجلّی به فیض مقدّس. و در سورۀ مبارکه اگر‏‎ ‎‏«رحمن» و «رحیم» از صفات ذاتیّه باشد ـ چنانچه ظاهرتر است ـ در آیۀ شریفۀ‏‎ ‎بسم اللّه الرحمن الرحیم‏ این دو صفت را تابع «اسم» توان دانست تا از صفات‏‎ ‎‏فعلیّه باشد؛ بنابراین ، ابداً تکراری در کار نیست تا این که گفته شود برای‏‎ ‎‏تأکید و مبالغه است. و به این احتمال ـ والْعِلمُ عندَ اللّه ـ معنی آیات شریفه‏‎ ‎‏چنین می شود: بمشیّته الرَّحْمانیةِ و الرّحیمیّةِ الحمدُ لِذاتِهِ الرّحمانیِّ و‏‎ ‎‏الرَّحیمی. و چنانچه مقام «مشیّت» جلوۀ ذات مقدس است، مقام‏‎ ‎‏«رحمانیّت» و «رحیمیّت»، که از تعیّنات مقام مشیّت است، جلوۀ رحمانیّت و‏‎ ‎‏رحیمیّت ذاتیّه است. و احتمالات دیگری نیز هست که ما ترک کردیم ذکر آن‏‎ ‎‏را، زیرا که این احتمال که ذکر شد ظاهرتر بود.‏

‏*‏

‏     قوله تعالی: ‏مالِکِ یَوْمِ الدّین‏ بسیاری از قرّاء «مَلِک»، به فتح میم و کسر‏‎ ‎‏لام، قرائت کرده اند. و برای هر یک از این دو قرائت ترجیحاتی ادبی ذکر‏‎ ‎‏کرده اند. حتّی بعضی از بزرگان علماء رحمه اللّه رساله نوشته در ترجیح‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 267
‏«مَلِک» بر «مالک».‏‎[4]‎‏ و چیزهایی که طرفین گفته اند طوری نیست که از آن‏‎ ‎‏اطمینانی حاصل شود.‏

‏    ‏‏آنچه به نظر نویسنده می رسد آن است که «مالک» راجح بلکه متعیّن‏‎ ‎‏است؛ زیرا که این سورۀ مبارکه و سورۀ مبارکۀ «توحید» مثل سایر سور قرآنیّه‏‎ ‎‏نیست، بلکه این دو سوره را چون مردم در نماز فرایض و نوافل می خوانند، در‏‎ ‎‏هر عصری از اعصار صدها ملیون جمعیّت مسلمین از صدها ملیون‏‎ ‎‏جمعیتهای مسلمین شنیده اند و آنها از صدها ملیون سابقیها، همینطور به‏‎ ‎‏تسامع، این دو سورۀ شریفه به همینطور که می خوانند بی یک حرف پس و‏‎ ‎‏پیش و کم و زیاد از ائمّۀ هدی و پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله ثابت است. و‏‎ ‎‏با این که اکثر قرّاء «مَلِک» خواندند و بسیاری از علماء ترجیح «مَلِک» داده اند،‏‎ ‎‏معذلک این امور در این امر ثابت ضروری و متواتر قطعی ضرری نرسانده و‏‎ ‎‏کسی از آنها متابعت ننموده. و با این که علماء تبعیّت هر یک از قرّاء را جایز‏‎ ‎‏می دانند، هیچیک ـ الاّ شاذی که اعتناء به قول او نیست ـ در مقابل این‏‎ ‎‏ضرورت، «ملک» در نمازهای خود قرائت ننموده اند. و اگر کسی هم «ملِک»‏‎ ‎‏را قرائت کرده، من باب احتیاط بوده و «مالک» را نیز گفته؛ چنانچه شیخ‏‎ ‎‏علاّمۀ ما در علوم نقلیّه، حاج شیخ عبدالکریم یزدی قدّس سرّه، به خواهش‏‎ ‎‏یکی از علماء اعلام معاصر «مَلِک» را نیز می گفتند. ولی این احتیاط بسیار‏‎ ‎‏ضعیفی است، بلکه به عقیدۀ نویسنده مقطوع الخلاف است.‏

‏     و از این بیان که شد ضعف این مطلب معلوم می شود که گفته اند در خطّ‏‎ ‎‏کوفی «ملک» و «مالک» به هم اشتباه شده؛ زیرا که این ادّعا را شاید در سوری‏‎ ‎‏که کثیر التّداول در السنه نیست بتوان گفت ـ آن هم علی اشکال ـ ولی در مثل‏‎ ‎‏چنین سوره ای که ثبوت آن از روی تسامع و قرائت است ـ چنانچه پر واضح‏‎ ‎‏است ـ ادعائی بس بی مغز و گفته ای بس بی اعتبار است. ‏

‏     و این کلام که ذکر شد در «کفواً» نیز جاری است؛ زیرا که قرائت با «واو»‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 268
‏مفتوحه و «فاء» مضمومه ـ با آن که فقط قرائت عاصم است ـ معذلک آن نیز به‏‎ ‎‏تسامع بالضّرورة ثابت است؛ و قرائات دیگر معارضه با این ضرورت نکرده.‏‎ ‎‏گرچه بعضی به خیال خود احتیاط می کنند و مطابق قرائت اکثر که با ضم «فاء»‏‎ ‎‏و «همزه» است قرائت می کنند، ولی این احتیاط بی جایی است.‏

‏     و اگر چنانچه در روایاتی که امر شده مثل قرائت ناس قرائت کنیم‏‎[5]‎‎ ‎‏مناقشه شود ـ چنانچه جای مناقشه هم هست و مظنون آن است که مراد از آن‏‎ ‎‏روایات این باشد که همینطور که نوع مردم قرائت می کنند قرائت کنید نه آن که‏‎ ‎‏مخیّر هستید میان قرائات سبع مثلاً ـ آن وقت قرائت «مَلِک» و «کفواً» به غیر آن‏‎ ‎‏طور که مشهور در بین مسلمین و مسطور در صحف است غلط می شود. و در‏‎ ‎‏هر صورت، احتیاط قرائت آنها است به طوری که بین مردم متداول و در السنه‏‎ ‎‏مشهور و در قرآن مسطور است، زیرا که آن طور قرائت در هر مسلکی صحیح‏‎ ‎‏است. واللّه العالم.‏*‎[6]‎

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 269

  • ))  پاورقی 323.
  • )) مصارع المصارع، خواجه نصیرالدین، تصحیح معزی، ص 141.
  • )) «مذهب عاشق ز مذهبها جداست / عاشقان را مذهب و ملت خداست». ـ مولوی
  • )) مأخذ یافت نشد.
  • )) از جمله ... اِقْرَءْ کَمٰا یَقْرَءُ النّاسُ. و اِقْرَؤُا کَمٰا تَعَلَّمْتُم. وسائل الشیعة، ج 4، ص 821، «کتاب الصّلوة»، «ابواب القرائة فی الصّلوة»، باب 74، حدیث 1ـ3.
  • * گرچه جواز قرائت مطابق یکی [از] قرائات قرّاء علی الظاهر اجماعی است.