مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

تنبیه عرفانی

تنبیه عرفانی

‏     ‏‏بدان که کلام هر متکلّم جلوۀ ذات او است به حسب مقام ظهور؛ و بروز‏‎ ‎‏ملکات باطنۀ او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج الفاظی. چنانچه‏‎ ‎‏اگر قلبی نورانی و صافی از الواث و کدورات عالم طبیعت شد، کلام او نیز‏‎ ‎‏نورانی بلکه نور خواهد بود؛ و همان نورانیّت قلب جلوه در کسوۀ الفاظ‏‎ ‎‏می نماید. و در شأن ائمّۀ هدی وارد شده است: ‏کَلامُکُمْ نُور.‎[1]‎‏ و وارد‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 308
‏است: ‏لَقَدْ تَجَلَّی فی کَلامِهِ لِعِبٰادِه.‎[2]‎‏ و در ‏‏نهج البلاغه ‏‏است: ‏اِنَّما کَلاٰمُهُ‎ ‎فِعْلُه؛‎[3]‎‏ و فعل جلوۀ ذات فاعل می باشد بی«کلام». و اگر قلبی ظلمانی و‏‎ ‎‏مکدّر شد، فعل و قول او نیز ظلمانی و مکدّر شود: ‏مَثَلُ کَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ کَشَجَرَةٍ‎ ‎طَیِّبَة ... وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیْثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیْثَة.‎[4]‎

‏    ‏‏و چون ذات مقدّس حقّ جلّ و علا به حسب ‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأن،‎[5]‎‏ در‏‎ ‎‏کسوۀ اسماء و صفات تجلّی به قلوب انبیاء و اولیاء کند، و به حسب اختلاف‏‎ ‎‏قلوب آنها تجلّیات مختلف شود، و کتب سماویّه که به نعت ایحاء به توسّط‏‎ ‎‏ملک وحی، جناب جبرئیل، بر قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف این‏‎ ‎‏تجلّیات و اختلاف اسمائی که مبدئیّت برای آن دارد مختلف شود ـ چنانچه‏‎ ‎‏اختلاف انبیاء و شرایع آنها نیز به اختلاف دول اسمائیّه است ـ پس، هر اسمی‏‎ ‎‏که محیط تر و جامعتر است، دولت او محیط تر و نبوت تابعۀ او محیط تر و‏‎ ‎‏کتاب نازل از او محیط تر و جامعتر است، و شریعت تابعۀ او محیط تر و بادوام ‏‎ ‎‏تر است. و چون نبوّت ختمیّه و قرآن شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و‏‎ ‎‏مجالی، یا از تجلّیات  و ظهورات، مقام جامع احدی و حضرت اسم اللّه ‏‎ ‎‏الاعظم است، از این جهت محیط ترین نبوّات و کتب و شرایع و جامعترین‏‎ ‎‏آنها است، و اکمل و اشرف از آنها تصوّر نشود؛ و دیگر از عالم غیب به بسیط‏‎ ‎‏طبیعتْ علمی بالاتر یا شبیه به آن تنزّل نخواهد نمود؛یعنی، آخرین ظهور‏‎ ‎‏کمال علمی که مربوط به شرایع است همین، و بالاتر از این امکان نزول در‏‎ ‎‏عالم ملک ندارد؛ پس، خود رسول ختمی صلّی اللّه علیه و آله اشرف‏‎ ‎‏موجودات و مظهر تامّ اسم اعظم است، و نبوّت او نیز اتمّ نبوّات ممکنه و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 309
‏صورت دولت اسم اعظم است که ازلی و ابدی است. و کتاب نازل به او نیز از‏‎ ‎‏مرتبۀ غیب به تجلّی اسم اعظم نازل شده؛ و از این جهت، از برای این کتاب‏‎ ‎‏شریف احدیّت جمع و تفصیل است و از «جوامع کلم» است،‏‎[6]‎‏ چنانچه‏‎ ‎‏کلام خود آن سرور نیز از جوامع کلم بوده. و مراد از «جوامع الکلم» بودن‏‎ ‎‏قرآن، یا کلام آن سرور، آن نیست که کلّیات و ضوابط جامعه بیان فرمودند ـ‏‎ ‎‏گرچه به آن معنی نیز احادیث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در‏‎ ‎‏علم فقه معلوم است ـ بلکه جامعیّت آن عبارت از آن است که چون برای‏‎ ‎‏جمیع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشری نازل شده و رافع تمام احتیاجات‏‎ ‎‏این نوع است، و حقیقت این نوع چون حقیقت جامعه است و واجد تمام‏‎ ‎‏منازل است از منزل اسفل ملکی تا اعلی مراتب روحانیّت و ملکوت و‏‎ ‎‏جبروت، و از این جهت افراد این نوع در این عالم اسفل ملکی اختلافات تامّه‏‎ ‎‏دارد و آن قدر تفاوت و اختلافی که در افراد این نوع است در هیچ یک از افراد‏‎ ‎‏موجودات نیست ـ این نوع است که شقیّ در کمال شقاوت و سعید در کمال‏‎ ‎‏سعادت دارد، این نوع است که بعضی از افراد آن از جمیع انواع حیوانات‏‎ ‎‏پست تر و بعضی افراد آن از جمیع ملائکۀ مقربین اشرف است ـ بالجمله،‏‎ ‎‏چون افراد این نوع در مدارک و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طوری‏‎ ‎‏نازل شده که هر کس به حسب کمال و ضعف ادراک و معارف و به حسب‏‎ ‎‏درجه ای که از علم دارد از آن استفاده می کند. مثلاً، از آیۀ شریفۀ ‏لَوْ کٰانَ فیهما‎ ‎آلِهَةٌ اِلاّ اللّه لَفَسَدَتا‎[7]‎‏ در عین حال که اهل عرف و اهل ادب و لغت چیزی‏‎ ‎‏می فهمند، علماء کلام طور دیگر استفاده می کنند، و فلاسفه و حکما طور‏‎ ‎‏دیگر، و عرفا و اولیاء طور دیگر استفاده می نمایند. اهل عرف از آن، بیان‏‎ ‎‏خطابی به حسب ذوق خود می فهمند؛ مثلاً می گویند دو سلطان در یک‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 310
‏مملکت نگنجد و دو رئیس در یک طایفه موجب فساد شود و دو کدخدا در یک ده‏‎ ‎‏اسباب اختلاف و کشاکش و نزاع شود؛ و اگر در عالم نیز دو خدا بود، فساد و‏‎ ‎‏تنازع و اختلاف و تشاجر می شد؛ و چون نیست، این اختلاف و نظام‏‎ ‎‏سماوات و ارض محفوظ است؛ پس، مدبّر عالم یکی است. و متکلمین از‏‎ ‎‏آن استفادۀ برهان تمانع کنند.و فلاسفه و حکماء از آن برهان متین حکمی‏‎ ‎‏اقامه کنند از راه ‏الواحِدُ لا یَصْدُرُ مِنْهُ الاّ الْواحِدُ؛ وَ الواحِدُ لا یَصْدُرُ اِلاّ مِنَ‎ ‎الْواحِد.‎[8]‎‏ و اهل معرفت نیز از راه آن که عالم مرآت ظهور و مجلای تجلّی‏‎ ‎‏حقّ است، به طور دیگر استفادۀ وحدانیّت کنند، الی غیر ذلک که بیان هر یک‏‎ ‎‏به طول انجامد.‏

‏     و چون این مقدّمه معلوم شد، بدان که سورۀ شریفۀ ‏قُلْ هُوَ اللّه اَحَد‏ چون‏‎ ‎‏سایر قرآن از «جوامع کلم» است، و از این جهت هر کس به طوری از آن‏‎ ‎‏استفاده کند؛ چنانچه علماء ادب و ظاهر ضمیر ‏هُوَ‏ را ضمیر شأن، و ‏اللّه ‏ را عَلَم‏‎ ‎‏ذات، و ‏اَحَد‏ را به معنی «واحد» یا مبالغه در وحدت دانند؛ یعنی، خدا یکی‏‎ ‎‏است؛ یا شریک در الهیّت ندارد؛ ‏یا لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ء؛‎[9]‎‏ یا در الهیّت و قِدَم‏‎ ‎‏ذاتی شریک ندارد؛ یا افعال او واحد است؛ یعنی، همه بر طبق صلاح و‏‎ ‎‏احسان است، جرّ نفعی برای خود نکند. و خدا «صمد» است، یعنی سیّد‏‎ ‎‏بزرگواری است که در حوائج مرجعِ مردم است؛ یا «صمد» است، یعنی جوف‏‎ ‎‏ندارد، و چون جوف ندارد، پس تولد از او چیزی نشود. و او خود متولّد از‏‎ ‎‏چیزی نشود؛ و احدی نظیر و شبیه آن نیست. و این بیانی است عرفی عامیانه‏‎ ‎‏در مقابل کفّار که خدایان چندی داشتند که همه موصوف به صفات امکانیّه‏‎ ‎‏بوده؛ پیغمبر اکرم مأمور شد که به آنها بفرماید خدای ما مثل خدای شما‏‎ ‎‏نیست، بلکه اوصاف او چنین اوصافی است که مذکور شد.‏

‏     این تفسیر این سوره است به طریق عرف و عادت. و این برای یک طایفه‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 311
‏است؛ و منافات ندارد که معنائی یا معانی دقیقتری از برای آن باشد؛ چنانچه‏‎ ‎‏بعضی از آن را ذکر نمودیم.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 312

  • )) عیون اخبارالرّضا، ج 2، ص 277، زیارت «جامعۀ کبیره».
  • )) «همانا خداوند در کلام خود بر بندگانش جلوه نموده است.» بحارالانوار، ج 89، ص 107.
  • )) «همانا کلام او فعل اوست.» نهج البلاغة، فیض الاسلام، ص 737، خطبه 228.
  • )) «مثَل کلمۀ طیّبه مثَل درختی پاکیزه است.» مقتبس از آیۀ 24 سورۀ ابراهیم. «و مثل کلمۀ خبیثه مثل درختی پلید است ...». (ابراهیم/ 26)
  • ))  پاورقی 521.
  • )) اشاره است به روایت نبوی: وَاُعْطیتُ جَوَامِعَ الْکَلِم. الخصال، باب 5، حدیث 56.
  • )) اگر در آن دو (آسمان و زمین) جز خدا خدایانی دیگر بود همانا آسمان و زمین تباه می شدند.» (انبیاء/ 22)
  • )) «از یکی جز یکی صادر نمی شود و یکی جز از یکی صدور نیابد.» قاعده ای است در فلسفه. الاشارات و التنبیهات، (شرح خواجه نصیر)، ج 3، ص 122. الاسفار الاربعة، ج 2، ص 204، فصل 13.
  • )) «همانند او چیزی نیست.» (شوری / 11)