مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

تنبیه عرفانی

تنبیه عرفانی

‏     ‏‏باید دانست که چنانچه ولیّ کامل و نبیّ ختمی صلّی اللّه علیه و آله «لیلة‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 337
‏القدر» است به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب حق به جمیع شؤون در‏‎ ‎‏او، همین طور «یوم القدر» نیز هست به اعتبار ظهور شمس حقیقت و بروز‏‎ ‎‏اسم جامع از افق تعیّن او؛ چنانچه «یوم القیمة» نیز خود آن سرور است.‏‎ ‎‏     بالجمله، آن ذات مقدّس شب و روز «قدر» است؛ و روز قیامت نیز روز‏‎ ‎‏قدر است. بنابراین، نکتۀ این که از سایر مظاهر به «شهر» و از این مظهر‏‎ ‎‏مقدّس تامّ به «لیله» تعبیر شده است، شاید آن باشد که مبدأ شهور و سنینْ یوم‏‎ ‎‏و لیله است؛ چنانچه واحدْ مبدأ عدد است. و آن سرور به باطن حقیقت، که‏‎ ‎‏اسم اعظم است، مبدأ سایر اسماء است؛ و به تعیّن و عین ثابت خود، اصل‏‎ ‎‏شجرۀ طیّبه و مبدأ تعیّنات است. تَدَبَّرْ تَعْرِفْ وَاغْتَنِم.‏

‏*‏

‏     قوله تعالی: ‏تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْر‏ در این آیۀ‏‎ ‎‏شریفه مطالبی است که به طریق اجمال بعضی از آن را مذکور می داریم.‏‎ ‎‏     ‏امر اول در ذکر صنوف ملائکة اللّه تعالی و اشارۀ به حقیقت آنها علی الاجمال‏.‏‎ ‎‏بدان که بین محدّثین و محقّقین اختلاف است در تجرّد و تجسّم ملائکة اللّه .‏‎ ‎‏کافّۀ حکماء و محقّقین و بسیاری از محقّقین فقهاء قائل به تجرّد آنها و تجرّد‏‎ ‎‏نفس ناطقه شدند، و بر آن برهانهای متین اقامه فرمودند. و از بسیاری از‏‎ ‎‏روایات و آیات شریفه نیز استفادۀ تجرّد شود؛ چنانچه محدّث محقّق، مولانا‏‎ ‎‏محمّد تقی مجلسی، پدر بزرگوار مرحوم مجلسی، در ‏‏شرح فقیه‏‏ در ذیل‏‎ ‎‏بعضی روایات فرموده است که این دلالت کند بر تجرّد نفس ناطقه.‏‎[1]‎

‏    ‏‏و بعضی از محدّثین بزرگ قائل به عدم تجرّد شدند. و غایت آنچه دلیل‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 338
‏آورده اند این است که قول به تجرّد منافی با شریعت است؛ و تصریح نموده اند‏‎ ‎‏به این که مجرّدی جز ذات مقدّس حقّ نیست. و این کلام بسیار ضعیفی‏‎ ‎‏است؛ زیرا که عمدۀ نظر آنها دو امر شاید باشد: یکی، قضیّۀ حدوث زمانی‏‎ ‎‏عالم، که توهّم شده مجرّد بودنِ موجودی جز حق با آن منافی است. و یکی،‏‎ ‎‏فاعل مختار بودن حق تعالی است، که گمان نمودند با تجرّد عالم عقل و‏‎ ‎‏ملائکة اللّه مخالف است. و این هر دو مسئله از مسائل معنونه است در علوم‏‎ ‎‏عالیه. و عدم تنافی این قبیل مسائل با موجود مجرّد به وضوح پیوسته. بلکه‏‎ ‎‏قول به عدم تجرّد نفوس ناطقه و عالم عقل و ملائکة اللّه با بسیاری از مسائل‏‎ ‎‏الهیّه و کثیری از عقاید حقّه منافی است، که اکنون مجال بیان آنها نیست. و‏‎ ‎‏حدوث زمانی عالم، به آن طور که این دسته گمان نمودند، منافی با اصل‏‎ ‎‏مسئلۀ حدوث زمانی است، فضلاً از آن که با بسیاری از قواعد الهیّه نیز‏‎ ‎‏مخالف است.‏

‏     و حق در نزد نویسنده موافق با عقل و نقل آن است که از برای ملائکة اللّه‏‎ ‎‏ اصنافی است کثیره، که بسیاری از آنها مجرّدند و بسیاری از آنها جسمانی‏‎ ‎‏برزخی هستند ـ ‏و ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلاّ هُو.‎[2]‎‏ و اصناف آنها به حسب تقسیم‏‎ ‎‏کلّی آن است که گفته اند موجودات ملکوتیّه بر دو قسم است: یکی آن که تعلّق‏‎ ‎‏به عالم اجسام ندارد، نه تعلّق حلولی و نه تعلّق تدبیری. و دیگر آن که به یکی‏‎ ‎‏از این دو وجه تعلّق داشته باشد.‏

‏     و طایفۀ اولی دو قسمند:‏

‏     یک قسم آنان که به آنها ملائکۀ «مهیِّمه» گویند. و آنها آنانند که مستغرق‏‎ ‎‏در جمال جمیل و متحیّر در ذات جلیل می باشند و از دیگر خلایق غافل و به‏‎ ‎‏دیگر موجودات توجّه ندارند.‏

‏     و در اولیاء خدا نیز یک طایفه هستند که چنین می باشند. و چنانچه ما‏‎ ‎‏مستغرق بحر ظلمانی طبیعت هستیم و از عالم غیب و ذات ذوالجلال، با آن‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 339
‏که ظاهر بالذّات و هر ظهوری پرتو ظهور او است، بکلی غافل هستیم، آنها از‏‎ ‎‏عالم و هر چه در او است غافل و به حق و جمال جمیل او مشغولند. و در روایت‏‎ ‎‏است که خداوند مخلوقاتی دارد که نمی دانند خداوند آدم و ابلیس را خلق‏‎ ‎‏فرموده.‏‎[3]‎‏ ‏

‏    ‏‏قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنها را وسایط رحمت وجود خود‏‎ ‎‏قرار داده؛ و آنها مبادی سلسلۀ موجودات و غایت اشواق آنها هستند. و این‏‎ ‎‏طایفه را «اهل جبروت» گویند. و مقدّم و رئیس آنها «روح اعظم» است. و‏‎ ‎‏شاید آیۀ شریفۀ ‏تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الروُّح‏ نیز اشاره باشد به این طایفه از ملائکة‏‎ ‎‏اللّه . و اختصاص به ذکر «روح»، با آن که از ملائکه است، برای عظمت او‏‎ ‎‏است؛ چنانچه در آیۀ شریفۀ ‏یَوْمَ یَقوُمُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا‎[4]‎‏ نیز اشاره به‏‎ ‎‏همین است. و به اعتباری روح را «قلم اعلی» گویند؛ چنانچه فرماید: ‏اَوَّلُ ما‎ ‎خَلَقَ اللّه الْقَلَمُ.‎[5]‎‏ و به اعتباری او را «عقل اوّل» گویند؛ چنانچه فرماید:‏اَوَّلُ‎ ‎ما خَلَقَ اللّه الْعَقْلُ.‎[6]‎‏ و بعضی روح را «جبرائیل» دانند. و فلاسفه جبرائیل را‏‎ ‎‏آخرْ ملائکۀ کرّوبیّین دانند؛ و او را «روح القدس» دانند؛ و روح را اول ملائکۀ‏‎ ‎‏کروبیّین دانند. و در روایات شریفه نیز فرموده که «روح اعظم» از جبرئیل‏‎ ‎‏است؛ چنانچه از ‏‏کافی‏‏ شریف منقول است که ابوبصیر گوید: «سؤال کردم از‏‎ ‎‏حضرت صادق سلام اللّه علیه از قول خدای تعالی: ‏یَسْئَلوُنَکَ عَنِ الروُّحِ قُلِ‎ ‎الروُّحُ مِنْ اَمْرِ رَبّیِ‏. فرمود:" خلقی است اعظم از جبرئیل و میکائیل. با‏‎ ‎‏رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود، و با ائمّه علیهم السلام هست. و او از‏‎ ‎‏ملکوت می باشد."»‏‎[7]‎‏ و در بعض روایات است که «روح» از ملائکه‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 340
‏نیست، بلکه اعظم از آنها است.‏‎[8]‎

‏    ‏‏و شاید «روح» دو اطلاق داشته باشد در لسان قرآن و اخبار، چنانچه در‏‎ ‎‏لسان اهل اصطلاح نیز اطلاقاتی دارد. یک روح از صنوف ملائکه است؛‏‎ ‎‏چنانچه فرمود از «ملکوت» است. و یک روح نیز روحِ خود حضرات اولیاء‏‎ ‎‏است که از ملائکه نیست و اعظم از آنها است. بنابراین، ممکن است «روح»‏‎ ‎‏در سورۀ شریفۀ «قدر» به اعتبار تنزّل در لیلۀ قدر، عبارت از «روح الامین» یا‏‎ ‎‏«روح اعظم» باشد. و در آیۀ شریفۀ ‏یَسْئَلوُنَکَ عَنِ الرّوح‎[9]‎‏ عبارت از روح‏‎ ‎‏انسانی باشد که در مرتبۀ کمال از جبرئیل و دیگر ملائکه اعظم است؛ و از‏‎ ‎‏«عالم امر» بلکه گاهی متّحد با «مشیّت»، که امر مطلق است، شود.‏

‏     قسم دیگر از ملائکة اللّه آنها هستند که موکّل بر موجودات جسمانیّه و‏‎ ‎‏مدبّر در آنها هستند. و از برای اینها صنوف کثیره و طوایف بی شمار است؛‏‎ ‎‏زیرا از برای هر موجود علوی یا سفلی، فلکی یا عنصری، وجهه ای ملکوتی‏‎ ‎‏است که به آن وجهه به عالم ملائکة اللّه متّصل و با جنود حق پیوند است؛‏‎ ‎‏چنانچه حق اشاره به ملکوت اشیاء فرماید در آیۀ شریفه که می فرماید: ‏فَسُبْحانَ‎ ‎الَّذی بِیَدِهِ مَلَکوُتُ کُلِّ شَی ءٍ و اِلَیْهِ تُرْجَعوُن.‎[10]‎

‏    ‏‏و حضرت رسول در کثرت ملائکه فرماید ـ چنانچه روایت شده ـ:‏اَطَّتِ‎ ‎السَّمٰاءُ؛ وَ حَقٌّ لَهُ اَنْ تَئِطَّ‏: ‏ما فیها مَوْضِعُ قَدَمٍ اِلاّ وَ فِیهِ مَلَکٌ ساجِدٌ اَو راکِع.‎[11]‎‏ و در‏‎ ‎‏روایات شریفه راجع به کثرت ملائکه و بسیاری صنوف آنها بسیار مذکور‏‎ ‎‏است.‏‎[12]‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 341
امر دوم در بیان کیفیت تنزّل ملائکة اللّه است بر ولی امر

‏     ‏‏بدان که روح اعظم، که خلقی اعظم از ملائکة اللّه یعنی در مرتبۀ اول از‏‎ ‎‏ملائکة اللّه واقع است و اشرف و اعظم از همه است، و ملائکة اللّه مجرّدۀ‏‎ ‎‏قطّانِ عالم جبروت از مقام خود تجافی نکنند، و از برای آنها نزول و صعود به‏‎ ‎‏آن معنی که از برای اجسام است مستحیل است؛ زیرا که مجرّدْ از لوازم‏‎ ‎‏اجسام مبرّی است و منزه است. پس تنزّل آنها، چه در مرتبۀ قلب یا صدر یا‏‎ ‎‏حسّ مشترکِ ولیّ، و چه در بقاع ارض و کعبه و حول قبر رسول خدا صلّی اللّه ‏‎ ‎‏علیه و آله، و چه در بیت المعمور باشد، به طریق تمثّل ملکوتی یا ملکی‏‎ ‎‏است؛ چنانچه خدای تعالی در باب تنزّل «روح الامین» بر حضرت مریم‏‎ ‎‏علیها السلام فرماید: ‏فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً‎[13]‎‏ چنانچه برای اولیاء و کمّل نیز‏‎ ‎‏تمثّل ملکوتی و تروّح جبروتی ممکن است. پس، ملائکة اللّه را قوّه و قدرت‏‎ ‎‏دخول در ملک و ملکوت است به طور تمثّل؛ و کمّل اولیاء را قدرت بر دخول‏‎ ‎‏در ملکوت و جبروت است به طور تروّج و رجوع از ظاهر به باطن. و تصدیق‏‎ ‎‏این معنی سهل است برای کسی که حقایق مجرّدات را، چه مجرد ملکوتی یا‏‎ ‎‏جبروتی و چه نفوس ناطقه که نیز از مجرّدات جبروتیّه یا ملکوتیّه هستند،‏‎ ‎‏فهمیده باشد و مراحل وجود و مظاهر آنها و نسبت ظاهر به باطن و باطن به ظاهر‏‎ ‎‏را تصوّر نموده باشد.‏

‏     و باید دانست که تمثّل «جبروتیّین» و «ملکوتیّین» در قلب و صدر و حسّ‏‎ ‎‏بشر ممکن نیست مگر پس از خروج او از جلباب بشریّت و تناسب او با آن‏‎ ‎‏عوالم؛ و الاّ مادامی که نفس مشتغل به تدبیرات ملکیّه است و از آن عوالم‏‎ ‎‏غافل است، ممکن نیست این مشاهدات یا تمثّلات برای او دست دهد.‏‎ ‎‏بلی، گاهی شود که به اشارۀ یکی از اولیاءْ نفس را از این عالم انصرافی‏‎ ‎‏حاصل شود و به قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکی معنوی یا صوری نماید. و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 342
‏گاه شود که به واسطۀ بعضی امور هائله، مثلاً، از برای نفس انصرافی از‏‎ ‎‏طبیعت حاصل و نمونه ای از عالم غیب ادراک کند؛ چنانچه شیخ الرّئیس‏‎ ‎‏قضیّۀ آن شخص ساده لوح را که در حج بیت اللّه برات آزادی از آتش جهنم‏‎ ‎‏گرفته بود، نقل کند. و شیخ عارف، محیی الدّین، نیز نظیر این قضیه را نقل‏‎ ‎‏نماید.‏‎[14]‎‏ و اینها نیز از انصراف نفوس است از مُلک، و توجّه ملکوتی است.‏‎ ‎‏و گاه شود که نفوس اولیاء کمّل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهدۀ روح اعظم یا‏‎ ‎‏سایر ملائکة اللّه به واسطۀ قوّت نفس، به خود آیند و حفظ حضرات غیب و‏‎ ‎‏شهادت کنند؛ و در این صورت، در تمام نشئات در آنِ واحد حقایق جبروتیّین‏‎ ‎‏را مشاهده کنند. و گاه شود که به قدرتِ خودِ ولیِّ کامل تنزّل ملائکه حاصل‏‎ ‎‏شود. واللّه العالم.‏

‏     ‏امر سوم‏ بدان که «لیلة القدر» چون لیلۀ مکاشفۀ رسول خدا و ائمّۀ هدی‏‎ ‎‏است، از این جهت، کشف جمیع امور ملکیّه از غیب ملکوت برای آنها‏‎ ‎‏می شود؛ و ملائکۀ موکّله بر هر امری از امور برای آن حضرات در نشئۀ غیب و‏‎ ‎‏عالم قلب ظاهر شود، و جمیع اموری که در مدّت سال برای خلایق تقدیر شده‏‎ ‎‏و در الواح عالیه و سافله مکتوب گردیده، به طور کتب ملکوتی و استجنان‏‎ ‎‏وجودی، بر آنها مکشوف و معلوم گردد. و این مکاشفه مکاشفۀ ملکوتیّه است‏‎ ‎‏که محیط بر جمیع ذرّات عالم طبیعت است؛ و هیچ امری بر ولیّ امر از امور‏‎ ‎‏رعیت مخفی نخواهد بود. و منافات ندارد که برای آنها در یک شب امر یک‏‎ ‎‏سال و در یک حال نیز جمیع امورِ دهر و در یک لحظه جمیع مقدّرات ملکیّه و‏‎ ‎‏ملکوتیّه، و به تدریج در ایّام سنه نیز جمیع امور یومیّه، منکشف شود به طریق‏‎ ‎‏اجمال و تفصیل. مثلاً، چنانچه در کیفیّت نزول قرآن در حدیث است که‏‎ ‎‏جملةً واحده در «بیت المعمور»، و در ظرف بیست و سه سال بر رسول خدا‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 343
‏وارد شده.‏‎[15]‎‏ و ورود در «بیت المعمور» نیز نزول بر رسول خدا است. ‏

‏    ‏‏بالجمله، گاه شود که ولیّ امر متصل به ملأ اعلی و اقلام عالیه و الواح‏‎ ‎‏مجرّده شود، و برای او مکاشفۀ تامّۀ جمیع موجودات شود ازلاً و ابداً؛ و گاه‏‎ ‎‏اتّصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدّتی مقدّر را کشف فرماید؛ و تمام‏‎ ‎‏صفحۀ کون نیز در محضر ولایت مآبی او حاضر است و هرچه از امور واقع‏‎ ‎‏شود به نظر آن حضرات بگذرد.‏

‏     و در روایاتْ عرض اعمال بر ولیّ امر وارد است، که هر پنجشنبه و‏‎ ‎‏دوشنبه عرض اعمال بر رسول خدا و ائمۀ هدی علیهم السلام شود. و در‏‎ ‎‏بعضی روایات است که در هر صبح؛ و در بعضی هر صبح و شب عرض شود‏‎ ‎‏اعمال عباد. و اینها نیز به حسب اجمال و تفصیل و جمع و تفریق است. و در‏‎ ‎‏این ابواب روایت شریفه از اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده که در کتب‏‎ ‎‏تفاسیر از قبیل تفسیر ‏‏برهان‏‏ و ‏‏صافی ‏‏مذکور است.‏‎[16]‎

‏    ‏‏قوله: ‏سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْر‏ یعنی، این شب مبارک سلامت‏‎ ‎‏است از شرور و بلیّات و آفات شیطانیّه تا طلوع فجر. یا آن که سلام بر اولیاء‏‎ ‎‏خدا و اهل طاعت است. و یا آن که ملائکة اللّه که با آنها ملاقات کنند، سلام‏‎ ‎‏به آنها کنند از جانب حق تعالی تا طلوع فجر. ‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 344

  • )) از جمله در ذیل روایتی از امام صادق علیه السلام (اِذاٰ قُبِضَتِ الرُّوحُ فَهِیَ مُطِلَّةٌ فَوْقَ الْجَسَد ...) چنین نوشته است: و هذا الخبر و الخبر الّذی یجی ء بعده و ما ماثلهما من الاخبار الکثیرة و غیرها من الاخبار بالغة حدّ التّواتر و ظواهر الآیات تدلّ علی المعاد الرّوحانی، و هو بقاءالنفس بعد خراب البدن... روضة المتّقین، ج 1، ص 492.
  • )) «از لشکریان پروردگارت غیر او آگاه نیست.» (مدّثّر/ 31)
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 250. کافی (روضه)، ص 231، حدیث 301.
  • )) «روزی که ملائکه و روح به صف می ایستند.» (نبأ/ 38)
  • )) «نخستین چیزی که خدا آفرید قلم بود.» تفسیر نورالثّقلین، ج 5، ص 389، حدیث 9. علم الیقین، ج 1، ص 154.
  • )) «نخستین آفریده خدا خرد است.» بحارالانوار، ج 1، ص 97.
  • )) اصول کافی، ج 2، ص 18، «کتاب الحجة»، «باب الروح التی یسدّداللّه بها الائمّة»، حدیث 3
  • )) بحارالانوار، ج 25، ص 64، «کتاب الامامة»، «ابواب خلقهم و طینتهم و ارواحهم»، باب 3، حدیث 45.
  • )) «از تو درباره روح می پرسند...». (اسراء/ 85)
  • )) «پس منزه است آنکه ملکوت هر چیز به دست اوست و به سوی او باز می گردید.» (یس/ 83)
  • )) «آسمان بانگ برآورده است و سزاوار است که بانگ برآورد: هیچ جای پایی در آن نیست مگر آنکه فرشته ای در آنجا در حال سجود یا رکوع است.» علم الیقین، ج 1، ص 259.
  • )) بحارالانوار، ج 56، ص 144 به بعد، «ابواب الملائکة».
  • )) «پس (به صورت) انسانی کامل بر او جلوه کرد.» (مریم/ 17)
  • . مأخذ یافت نشد.
  • )) اصول کافی، ج 4، ص 437، «کتاب فضل القرآن»، «باب النوادر»، حدیث 6.
  • .  بحارالانوار، ج 23، ص 338، 346، 347. و تفسیر صافی.