فصل اول ویژگیهای فردی

راضی نیستم هیچ کس برای من تبلیغ کند

‏رسم است وقتی که یکی از مراجع از دنیا می رود، مریدهای علما و مراجع دیگر تبلیغ‏‎ ‎‏می کنند که آقای ما مرجع است تا مردم را به تقلید از او سوق دهند. آیت الله حکیم که از‏‎ ‎‏دنیا رفت، مقلدین زیادی در داخل و خارج عراق داشت. بیوتات و اطرافیان علما و‏‎ ‎‏مراجع نجف، برای مرجعیت فرد مورد علاقه شان فعال شدند. طرفداران آقای خویی،‏‎ ‎‏آیت الله شاهرودی و دیگران. ما و دوستان نیز برای اینکه مقلدین آقای حکیم را به طرف‏‎ ‎‏امام سوق دهیم تصمیم گرفتیم که تبلیغ کنیم. امام متوجه این مسأله شدند. دیدیم که آقای‏‎ ‎‏شیخ عبدالعلی قرهی ما را خواست و گفت امام پیغام دادند و فرمودند که به دوستان من‏‎ ‎‏بگویید من راضی نیستم هیچ کس از من تبلیغ بکند و اسم من را بیاورد و رسالۀ من را به‏‎ ‎‏کسی بدهد و عکس من را پخش کند. این روحیۀ امام بود.‏

‏     شبها حضرت امام دو ساعت بعد از مغرب می آمدند بیرونی و نیم ساعت جلوس‏‎ ‎‏داشتند، آن وقت کسانی که می خواستند امام را ببینند یا صحبتی و سوالی و کاری داشتند‏‎ ‎‏و می خواستند مستقیماً با امام در میان بگذارند همان ساعت می آمدند و راحت با امام‏‎ ‎‏صحبت می کردند. مقلدین و علاقمندان امام نیز که از شهرها و کشورهای دور و نزدیک‏‎ ‎‏می آمدند، اگر می خواستند ملاقات کنند در همان جلسه می آمدند و ملاقات می کردند.‏‎ ‎‏بعد از فوت آیت الله حکیم شیعیان بیشتر کشورها برای تقلید به امام روی آوردند. آنها‏‎ ‎‏وقتی به عتبات مقدسه مشرف می شدند در نجف اشرف دسته دسته یا به نماز امام در‏

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 30
‏مدرسۀ آیت الله بروجردی می آمدند و یا به منزل امام. اختلافی در کشمیر اتفاق افتاده‏‎ ‎‏بود. در کشمیر یک جایی چند تا مو بوده که عده ای ادعا می کردند این موها از محاسن‏‎ ‎‏پیامبر اکرم(ص) است و لذا آنها را گذاشته بودند توی یک قفسه و جعبۀ آینه و مردم‏‎ ‎‏دسته دسته می آمدند و نذر و نیاز می کردند و پول می دادند و حاجت می خواستند. در‏‎ ‎‏طرف مقابل عده ای مخالفت می کردند و می گفتند که این دروغ است و دکان است. در‏‎ ‎‏نتیجه اختلاف وسیعی بین شیعیان در کشمیر پیش آمده بود. تعدادی از علمای کشمیر‏‎ ‎‏برای این که از مراجع نظریه و یا فتوایی بگیرند که این اختلاف برداشته شود و بگویند که‏‎ ‎‏چنین چیزی صحت ندارد و مسأله خرافات است به نجف آمده بودند. یک شب که رفتیم‏‎ ‎‏خدمت امام چند نفر از این آقایان را دیدیم که آمدند و نشستند. متوجه شدیم از علمای‏‎ ‎‏کشمیر هستند و شروع به صحبت کردند و گفتند خواهش می کنیم شما نظرتان را‏‎ ‎‏بفرمایید تا این مطلب خرافی از بین برود و اختلاف هم مرتفع شود. امام فرمودند: من‏‎ ‎‏دخالت نمی کنم. بار دیگر تکرار نمودند و پاسخ امام هم فرقی نکرد. بار سوم یکی از‏‎ ‎‏آقایان به عنوان اعتراض گفت: آقا شما مقتدا و مرجع تقلید مردم هستید، شما باید‏‎ ‎‏دخالت کنید. همین که این جمله را گفت که شما مرجع تقلید مردم هستید، امام برآشفته‏‎ ‎‏شدند و فرمودند: کی گفته که من مرجع تقلید هستم؟ مراجع عظام و علمای بزرگوار،‏‎ ‎‏هستند. امام آنچنان با تغیّر فرمودند که این بندگان خدا همین طور خشکشان زد. اصولاً‏‎ ‎‏امام همیشه از این که ترویج مرجعیت بکنند، پرهیز می کردند. در حوزه های علمیه علما و‏‎ ‎‏مراجع که رساله چاپ می کنند هرکس که می آید منزلشان ـ چه مقلدین و چه غیر‏‎ ‎‏مقلدین ـ رسالۀ خود را در اختیارشان می گذارند. امام حتی بعد از این که مرجعیتشان‏‎ ‎‏تثبیت شده بود، حاضر نبودند رساله در اختیار کسی بگذارند. می فرمودند: رساله چاپ‏‎ ‎‏شده و هرکس که مقلد من هست برود خودش بخرد، من از بیت المال حاضر نیستم که‏‎ ‎‏رسالۀ مجانی به کسی بدهم.‏‎[1]‎


کتابپرتوی از خورشیدصفحه 31

‎ ‎

‎ ‎

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 32

  • )) حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی؛ آیینه حسن؛ ص171.