فصل اول ویژگیهای فردی

عمل به قول

‏دو روز از اقامت ما در پاریس می گذشت، حضرت امام از وضع آپارتمان محل اقامت‏‎ ‎‏ناراحت بودند؛ زیرا آپارتمان در طبقه چهارم و بسیار کوچک بود، امام اصرار داشتند‏‎ ‎‏محل اقامت عوض شود، برادران به تکاپو افتادند تا محل مناسبی تهیه کنند، و صبح روز‏‎ ‎‏دوم در خدمت امام بعنوان دیدن منزلی که در نظر گرفته بودند، آپارتمان را ترک کردند، از‏‎ ‎‏طرفی خبر ورود امام به پاریس همه جا منتشر شده بود، برادران و خواهران دانشجو از‏‎ ‎‏سراسر اروپا به عزم زیارت و دیدار امام رهسپار پاریس شده بودند. روز دوم نیز مانند‏‎ ‎‏روز اول آپارتمان مملو از خواهران و برادران گردید و در حالی که امام حضور نداشتند،‏‎ ‎‏اکثر آنها از غیبت امام نگران و ناراحت شدند و می پرسیدند: حضرت امام کجا هستند؟‏‎ ‎‏چرا نیستند؟ ما از راه دور آمده ایم. اغلب برادران ناراحت و عصبانی بودند و‏‎ ‎‏نمی توانستند بپذیرند که عدم حضور امام یک امر عادی است، بالاخره قانع شدند،‏‎ ‎‏مشروط بر اینکه فردا(روز سوم) در همان محل امام را زیارت کنند، من هم قول دادم. به‏‎ ‎‏دنبال بازدید دهکده نوفل لوشاتو، حضرت امام آنجا را پذیرفتند و فرمودند: ‏دور از غوغا‎ ‎و سر و صدای شهر است فقط روزهای یکشنبه که تعطیل است، کمی شلوغ می شود، بقیه‎ ‎ایام هفته، خلوت است و برای ما خوب است‏، به امام گفتم: من به برادران و خواهران قول‏

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 145
‏داده ام فردا در همان آپارتمان با آنان ملاقات داشته باشید، حضرت امام فرمودند:‏ چون‎ ‎قول داده ای فردا می رویم.

‏     ‏‏صبح پس از ادای فریضه، خوابیده بودیم، چون فکر نمی کردیم با نداشتن ماشین و‏‎ ‎‏راهنما بتوانیم به وعده ای که داده ایم عمل کنیم؛ ولی ناگهان دیدم حضرت امام ما را صدا‏‎ ‎‏می زنند و می فرمایند: ‏مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟ بلند شوید برویم. ‏بلند‏‎ ‎‏شدیم و آماده حرکت. محمدآقا، یکی از برادران دانشجو و مسئول موقت اقامتگاه را‏‎ ‎‏صدا کردم و پرسیدم: ماشین داری؟ جواب داد: آری، گفتم: آماده باش تا به پاریس‏‎ ‎‏برویم.‏

‏     ماشین آماده شد، همه سوار شدیم و عازم شهر پاریس. همینکه از باغ خارج شدیم،‏‎ ‎‏افراد پلیس که مسئولیت حفاظت را به عهده داشتند از حرکت امام ممانعت کردند و‏‎ ‎‏گفتند: ما مسئول حفاظت اقامتگاه هستیم و افرادمان به قدر کافی نیست که هم بتوانیم از‏‎ ‎‏اقامتگاه حفاظت کنیم و هم همراه شما بیاییم، باید قبلاً به ما اطلاع می دادید تا از پاریس‏‎ ‎‏افراد کمکی بخواهیم و چون قبلاً به ما اطلاع ندادید، برگردید تا کسب اطلاع کنیم،‏‎ ‎‏گفتیم: شما با امام حرکت کنید و به پاریس اطلاع دهید که یک اکیپ دیگر بیاید و‏‎ ‎‏جایگزین شما شود، و همین کار را هم کردند. وقتی که به محله «کشان» پاریس رسیدیم،‏‎ ‎‏آپارتمان از برادران دانشجو و ایرانیان مملو بود، با ورود امام صدای تکبیر بلند شد.‏‎ ‎‏دانشجویان عزیز بی اختیار خودشان را در آغوش امام انداختند و امام هم با آغوش باز از‏‎ ‎‏آنها استقبال کردند و عکسی که یکی از دانشجویان دست به گردن امام انداخته است و‏‎ ‎‏در کتب درسی ابتدایی هم به چاپ رسیده است در این روز گرفته شده است.‏‎[1]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

‎ ‎

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 146

  • )) حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور؛ پاسدار اسلام؛ ش 28 (فروردین 1363).