فصل دوم: ویژگیهای اجتماعی

به خاطر من، خودتان را به خطر نیندازید

‏پس از آنکه حضرت امام بر حسب مسائلی که فقط خودشان بر آن تسلط داشتند،‏‎ ‎‏فرمودند که باید به ایران برویم، قرار شد، که هواپیمایی تهیه شود، شب، وقتی که نماز‏‎ ‎‏مغرب و عشا تمام شد، بعد از شام، امام فرمودند: ‏بچه ها بیایید کارتان دارم‏. شهید عراقی‏‎ ‎‏همه برادرها را جمع کردند، من هم گوشه ای ایستاده بودم، امام فرمودند: ‏من دست بیعتم‎ ‎را از شما برداشتم و راضی نیستم که یکی از شماها به زحمت و مشکل بیفتید. فردا خودم‎ ‎تنها می روم، چون آنها اگر کاری داشته باشند، با من کار دارند و کسی با شما کاری ندارد،‎ ‎شماها اگر از کشورهای دیگر آمده اید و درس یا کاری دارید، می توانید به سرکارتان‎ ‎برگردید، اگر ان شاء الله برنامه ای شد که می آیید ایران.

‏     ‏‏برادرها شروع کردند به گریه کردن و هرکدام چیزی می گفتند. یکی می گفت که اگر‏‎ ‎‏صدبار هم بکشندمان، بازهم زنده بشویم، حاضر نیستیم دست از شما برداریم. خلاصه‏‎ ‎‏هرکس چیزی گفت، امام فرمودند: ‏مقصودم این است که شما به خاطر من خودتان را به

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 187
خطر نیندازید.‎[1]‎

‎ ‎

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 188

  • )) مرضیه حدیده چی(دباغ)؛ زن روز؛ ش 955 (بهمن 1362).