فصل چهارم: ویژگیهای سیاسی

هنوز دیر نشده است

‏می دانیم که در نوروز سال 1342 که به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق (ع)‏‎ ‎‏مراسمی با شکوه در مدرسه فیضیه قم برپا شده بود، کماندوهای شاه معدوم به طلاب و‏‎ ‎‏مردم حمله کردند و جنایاتی کردند که روی تاریخ را سیاه نمودند، فرمانده این دژخیمان‏‎ ‎‏سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران بود.‏

‏     حضرت امام در روز عاشورا که مصادف با سیزده خرداد 1342 بود در مدرسه فیضیه‏‎ ‎‏سخنرانی تاریخی و مهمی را در جمع دهها هزار نفر ایراد فرمودند، و در ضمن آن‏‎ ‎‏سخنرانی که عمده خطابشان به شاه بود، از ماجرای جنایت بار فیضیه صحبت کردند و‏‎ ‎‏وقتی می خواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند فرمودند: ‏آن مردک که حالا اسم او را‎ ‎نمی برم، آنگاه که دستور دادم گوش او را ببرّند از او نام می برم.


کتابپرتوی از خورشیدصفحه 241
‏     ‏‏دو روز بعد، یعنی پانزده خرداد 1342 امام را دستگیر کردند و در سلولی در پادگان‏‎ ‎‏عشرت آباد تهران زندانی کردند، مرحوم حاج آقا مصطفی از حضرت امام نقل می کرد که‏‎ ‎‏در همان ساعتهای اول که امام را به زندان منتقل کرده بودند، سرهنگ مولوی وارد شد با‏‎ ‎‏همان رفتار قلدرمآبانه خود و با لحن مسخره آمیزی گفت: آقا! تازگی دستور نداده اید که‏‎ ‎‏گوش کسی را ببرّند؟ او با این سخن خواسته بود نیش زهرآگین خود را بزند و به خیال‏‎ ‎‏خودش با این طعنه، روحیه امام را تضعیف نماید؛ ولی امام بعد از چند لحظه سکوت‏‎ ‎‏سرشان را بلند می کنند و با حالتی آرام و لحنی مطمئن و محکم می فرمایند: ‏هنوز دیر‎ ‎نشده است.‎[1]‎

‎ ‎

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 242

  • )) حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان؛ پاسدار اسلام؛ ش39 (اسفند 1362)، ص36.