فصل چهارم: ویژگیهای سیاسی

من درِ خانه‌ام را ببندم تا سالم بمانم؟!

‏خوب یادم هست که در قم ریختند و طلاب را از پشت بامها و طبقات بالای مدرسه‏‎ ‎‏فیضیه به زیر انداختند و آنهمه فجایع را به بار آوردند و زد و خورد کردند و طلاب و‏‎ ‎‏بعضیها را مجروح کردند، طلاب را با چوب و سنگ زدند، از پشت بام پرت کردند، وقتی‏‎ ‎‏خبر به منزل امام رسید، به امام عرض کردند که آقا شما اجازه بدهید که درِ خانه را‏‎ ‎‏ببندیم، اینها تصمیمشان این است که از مدرسه فیضیه بریزند اینجا. امام دفعه اول گفتند:‏‎ ‎‏نه، در خانه باز باشد، دفعه دوم باز به امام گفتند که شاید اینها الآن بریزند منزل و بزنند و‏‎ ‎‏بکوبند و خراب کنند؛ این بار امام شدیداً جواب دادند. دفعه سوم آقای لواسانی پیشنهاد‏‎ ‎‏کرد که آقا، اجازه بدهید در خانه را ببندیم، امام فرمودند (با همین لحن): ‏سید، از خانه من‎ ‎پاشو برو بیرون، تو می گویی من در خانه را ببندم و اینها بچه های مرا توی مدرسه بکشند‎ ‎بزنند و مجروح کنند، و من در خانه را ببندم تا سالم بمانم!؟ اگر بخواهید چنین کاری بکنید،‎ ‎عبایم را زیر دستم می گیرم و همین طور پای برهنه می روم مدرسه فیضیه توی آستانه،‏ اینجا‏‎ ‎‏بود که دیگر کسی پیشنهادی نکرد.‏‎[1]‎

‎ ‎

کتابپرتوی از خورشیدصفحه 248

  • )) آیت الله غیوری؛ همان؛ ص 50.