احکام روزه

راه ثابت شدن اول ماه

مساله 1 ـ ‏اول ماه به پنج چیز ثابت می شود:‏

اول: ‏آنکه خود انسان ماه را ببیند.‏


کتابرسالۀ نجاة العبادصفحه 167
دوم: ‏عده ای که از گفته آنان یقین پیدا شود بگویند ماه را دیده ایم، و‏‎ ‎‏همچنین است هر چیزی که به واسطۀ آن یقین پیدا شود.‏

سوم: ‏دو مرد عادل بگویند ماه را دیده ایم ولی اگر صفت ماه را بر خلاف‏‎ ‎‏یکدیگر بگویند اول ماه ثابت نمی شود، امّا چنانچه اختلاف آنها در بعضی از‏‎ ‎‏اوصاف جزیی که ممکن است ناشی از اختلاف تشخیص آن دو بوده باشد، مثل‏‎ ‎‏اینکه در ارتفاع و بالا و پایین هلال اختلاف داشته باشند، اشکال ندارد.‏

چهارم: ‏سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که به واسطۀ آن اول ماه رمضان‏‎ ‎‏ثابت می شود و سی روز از اول ماه رمضان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه شوال‏‎ ‎‏ثابت می شود.‏

پنجم: ‏حاکم شرع حکم کند که اول ماه است.‏

مساله 2 ـ ‏اگر حاکم شرع حکم کند که اول ماه است، کسی هم که تقلید او را‏‎ ‎‏نمی کند، باید به حکم او عمل نماید، ولی کسی که می داند حاکم شرع اشتباه‏‎ ‎‏کرده، نمی تواند به حکم او عمل نماید.‏

مساله 3 ـ ‏اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود، ولی اگر انسان از‏‎ ‎‏گفتۀ آنان یقین پیدا کند، باید به آن عمل نماید.‏

مساله 4 ـ ‏بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن آن، دلیل نمی شود که شب‏‎ ‎‏پیش، شب اول ماه بوده است.‏

مساله 5 ـ ‏روزی را که انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال، باید‏‎ ‎‏روزه بگیرد، ولی اگر پیش از مغرب بفهمد که اول شوال است باید افطار کند.‏

مساله 6 ـ ‏اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه‏‎ ‎‏دو مرد عادل بگویند که شب پیش ماه را دیده ایم، باید روزۀ آن روز را قضا نماید.‏

مساله 7 ـ ‏اگر در شهری اول ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده‏‎ ‎‏ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزدیک باشند یا انسان بداند که افق آنها یکی است.‏

مساله 8 ـ ‏اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود، مگر دو شهری که از یکی به‏‎ ‎

کتابرسالۀ نجاة العبادصفحه 168
‏دیگری تلگراف کرده اند، نزدیک یا هم افق باشند و انسان بداند که تلگراف از‏‎ ‎‏روی حکم حاکم شرع یا شهادت دو مرد عادل بوده است.‏

مساله 9 ـ ‏به بینۀ شرعیه ماه ثابت می شود، مگر آنکه هوا صاف باشد و‏‎ ‎‏مردم مجتمع برای رویت شوند و اختلاف بین آنها شود، به طوری که احتمال‏‎ ‎‏اشتباه دو عادل قوی شود در این صورت مشکل است عمل کردن به قول آنها.‏

‎ ‎

کتابرسالۀ نجاة العبادصفحه 169