مساله 1 ـ کفاره عبارت از چیزی است که در شرع قرار داده شده برای جبران خلافی که انسان نموده است و آن بر چهار قسم است: مرتّبه، و مخیّره و آنچه در آن جمع شده بین مرتّبه و مخیّره و کفارۀ جمع.
مساله 2 ـ مرتّبه آن است که یک کفاره قرار داده شده و اگر نتوانست آن را بجا آورد دیگری قرار داد شده، و آن در سه مورد است: اول: کفارۀ ظهار. دوم: کفارۀ کشتن کسی را به خطاء، در این دو واجب است یک بنده آزاد کند و اگر نتوانست شصت نفر مستمند را طعام بدهد. سوم: کفارۀ افطار کردن یک روز از قضاء روزۀ ماه رمضان است در صورتی که بعد از ظهر بخورد و کفارۀ آن آن است که ده نفر بینوا را طعام دهد و اگر نتوانست سه روز روزه بگیرد، و احتیاط واجب آن است که این سه روز پشت سرهم باشد.
مساله 3 ـ کفارۀ مخیّره آن است که انسان اختیار دارد هر یک را بجا آورد و آن در چهار مورد است: اول: کفارۀ افطار روزۀ ماه رمضان است چنانچه گذشت. دوم: کفارۀ مخالفت نذر است. سوم: کفارۀ مخالفت عهد است. چهارم: کفارۀ بریدن زن است موی خود را در مصیبت، و کفارۀ اینها بنده آزاد کردن یا دو ماه پی در پی روزه گرفتن یا شصت مستمند را طعام دادن است، هر یک را بجا آورد اختیار دارد.
مساله 4 ـ کفاره ای که در آن، هم ترتیب است و هم تخییر در چند مورد
کتابرسالۀ نجاة العبادصفحه 320
است: اول: کفارۀ کندن زن موی خود را در مصیبت. دوم: کفارۀ خراش دادن زن است روی خود را با ناخن در مصیبت. سوم: دریدن مرد است جامۀ خود را در مرگ اولاد یا زنش که در اینها واجب است اگر می تواند یا یک بنده آزاد کند و یا ده نفر مستمند را طعام دهد یا پوشش دهد، و بین این سه مخیر است و اگر هیچ یک را نتوانست بجا آورد سه روز روزه بگیرد.
مساله 5 ـ کفارۀ جمع کفاره کشتن مومن است از روی عمد و بدون حق از روی ظلم و کفارۀ افطار روزۀ شهر رمضان است با چیز حرام بنابر احتیاط واجب، و آن آزاد کردن یک بنده و روزه گرفتن دو ماه پی در پی و شصت نفر مستمند را طعام دادن که هر سه اینها واجب است.
مساله 6 ـ در بریدن زن موی خود را فرق نیست که تمام را ببرد یا بعضی را به طوری که گفته شود موی خود را برید، و فرق نیست که در مصیبت شوهر ببرد یا کسی دیگر، چه نزدیک به او باشد چه دور و این حکم مختص به بریدن است و امّا تراشیدن و سوزانیدن این حکم را ندارد.
مساله 7 ـ در خراشیدن رو چه تمام را بخراشد یا بعض را کفاره دارد، لکن معتبر است که از جای خراشیدن خون در آید.
کتابرسالۀ نجاة العبادصفحه 321