امّا مقدمه در بیان سه امر است

امر دوم: در بیان آنکه رحم شامل چه مقدار از قرابت است

‏در بیان آنکه نسب و رحم که به مقتضای آیه مبارکه (‏و اُولُو الارحَامِ ‎ ‎بَعضُهُم اولیَ بِبَعضٍ.‏) موجب توارث است، تا چه اندازه از قرابت است؟‏‎ ‎‏ بدانکه معلوم خواهد شد ـ ان شاءالله تعالی ـ که از برای ورّاث نسبی ‏‎ ‎‏میت، سه طبقه است:‏

‏طبقه اولی دو صنفند: یک صنف خصوص پدر و مادر، و صنف دیگر ‏‎ ‎‏اولاد میت و اِن نَزَلوا؛ هر چند اولاد به ده واسطه به میت برسند، به شرط ‏‎ ‎‏نبودن ولدی اقرب از آنها.‏

‏ طبقه ثانیه نیز دو صنفند: یک صنف جد و جده میت و اِن عَلَوا، صنف ‏‎ ‎‏دیگر اخوه و اخوات و اولاد اخوه و اخوات و اِن نَزَلوا؛ هر چند جد و جده‏‎ ‎


کتابحاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 12
‏ ‏

‏و اولاد اخوه و اخوات به ده واسطه به میت برسند، به شرط نبودن اقربی ‏‎ ‎‏از صنف خودشان هر چند در صنف دیگر اقربی بوده باشد، پس ابعد از ‏‎ ‎‏صنفی با اقرب از صنف دیگر ارث می برد نه با اقرب از صنف خود.‏

‏ طبقه ثالثه صنف واحدند که اعمام و عمّات و اخوال و خالات میت و ‏‎ ‎‏اولاد آنها بوده باشند؛ هر چند خود اعمام و عمّات و اخوال و خالات به ده ‏‎ ‎‏واسطه به میت برسند به شرط نبودن عمو یا عمه یا خالو یا خاله اقرب از ‏‎ ‎‏آنها.‏

‏ وامّا وارثیّت اولاد عم و عمه و خال و خاله، پس مادام صدق اسم نسب ‏‎ ‎‏و رحمیت است عرفاً؛ چون نسبت میت با اولاد عم و عمه و خال و خاله به ‏‎ ‎‏سه قسم تصویر می شود:‏

‏ ‏اول‏: آنکه میت با اولاد عم و عمه و خال و خاله در جد یا جده پشت ‏‎ ‎‏چهارم منتهی به یکدیگر شوند، مثل اولاد بلاواسطه حضرت باقرعلیه السلام ‏‎ ‎‏و اولاد بلاواسطه حسن مثلّث که هر دو به پدرِ چهارم که حضرت ‏‎ ‎‏امیرالمومنین علیه السلام است منتهی به یکدیگر می شوند. در این صورت اشکالی ‏‎ ‎‏نیست در وارثیّت آنها به شرط نبودن اقرب از آنها، و اگر در کمتر ‏‎ ‎‏از پشت چهارم منتهی به یکدیگر بشوند، به طریق اولیَ بینشان وراثت ‏‎ ‎‏خواهد بود به شرط مزبور.‏

 دوم:‏ آنکه میت با اولاد عم و عمه و خال و خاله از هر دو طرف در جد ‏‎ ‎‏یا جده فوق پشت چهارم منتهی به یکدیگر بشوند، مثل نسبت بعضی از ‏‎ ‎‏بنی هاشم با بعضی از بنی امیه، و مثل نسبت بعضی از علویین با بعضی از ‏‎ ‎‏عباسیین که در جد پنجم یا ششم یا هفتم یا هشتم منتهی به یکدیگر‏‎ ‎‏می شوند.‏


کتابحاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 13
‏ ‏سوم:‏ آنکه مجمع النسبین از طرفی پشت چهارم یا اقل از آن باشد، و ‏‎ ‎‏از طرف دیگر پشت پنجم و فوق آن باشد، مثل نسبت حضرت صادق علیه السلام ‏‎ ‎‏با جناب عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، و در این دو قسم در صدق اسم ‏‎ ‎‏نسب تامل و اشکال است، به جهت آنکه در پاره ای از اخبار شریفه اطلاق ‏‎ ‎‏رحم فرموده اند بر کسانی که در پدر هشتم منتهی به یکدیگر می شوند، و ‏‎ ‎‏از فرمایشات بعضی از علماء اعلام استفاده می شود عدم صدق قرابت تا ‏‎ ‎‏به این حد از بعد و دوری.‏

‏امّا اخبار: من جمله در تفسیر علی بن ابراهیم است بعد از ذکر آیه ‏‎ ‎‏شریفه ﴿‏فَهَل عَسَیتُم ان تَوَلَّیتُم ان تُفسِدُوا فِی الارضِ وَ تُقَطِّعُوآ ‎ ‎ارحَامَکُم‏﴾ عن ابی جعفرعلیه السلام یقول: «انّ عمر لقی علیاًعلیه السلام فقال: انت الذی ‏‎ ‎‏تقرء هذه الآیه : ﴿‏بِایِّکُمُ المَفتُونَ‏﴾ تعرض بی و بصاحبی؟ قال علیه السلام : افلا ‏‎ ‎‏اخبرک بآیه نزلت فی بنی امیه: ﴿‏فَهَل عَسَیتُم‏ ‏ان تَوَلَّیتُم ان تُفسِدُوا فِی ‎ ‎الارضِ وَ تُقَطِّعُوا ارحَامَکُم‏﴾ فقال عمر: بنوامیه اوصل للرحم منک ‏‎ ‎‏و لکنّک اثبتّ العداوة لبنیامیة و بنیعدی و بنیتیم»، انتهی‏

‏ از این روایت شریفه مستفاد می شود که بنیامیه با بنیهاشم رحم ‏‎ ‎‏بوده اند و حال آنکه ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم بن ‏‎ ‎‏ابی العاص بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف در جد هشتم که جناب ‏‎ ‎‏عبدمناف باشد، نسبش با نسب بنیهاشم متحد می شود، و همچنین ولید ‏‎ ‎‏بن یزید بن عبدالملک بن مروان بن حکم، و این دو از خلفاء بنیامیه بودند. ‏‎ ‎‏و هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم و عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن ‏‎ ‎‏حکم و مروان حمار بن محمد بن مروان بن حکم، در جد هفتم نسبشان با ‏‎ ‎‏نسب بنی هاشم متحد می شود. و یزید بن معاویة بن ابیسفیان بن حرب ‏‎ ‎


کتابحاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 14
‏بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف، در جد ششم نسبش با نسب بنی هاشم ‏‎ ‎‏متحد می شود. و عثمان بن عفان بن ابیالعاص بن امیة بن عبدشمس بن ‏‎ ‎‏عبدمناف در جد پنجم نسبش با نسب بنیهاشم متحد می شود.‏

‏ و من جمله: فی «عیون اخبار الرضا علیه السلام» باسناده عن موسی بن جعفر‏‎ ‎‏علیه السلام والحدیث طویل و فیه: «ان موسی بن جعفرعلیه السلام قال لهارون الرشید: ‏‎ ‎‏اخبرنی ابی عن آبائه عن جدی رسول الله: انّه قال صلی الله علیه وآله وسلم: ان الرحم اذا ‏‎ ‎‏مست الرحم تحرکت واضطربت، فناولنی یدک جعلنی الله فداک، فقال: ‏‎ ‎‏ادن، فدنوت منه فاخذ بیدی ثم جذبنی الی نفسه وعانقنی طویلا ثم ترکنی ‏‎ ‎‏و قال: اجلس یا موسی فلیس علیک باس فنظرت الیه فاذا انّه قد دمعت ‏‎ ‎‏عیناه، فرجعت الی نفسی فقال: صدقت و صدق جدّک لقد تحرّک دمی و ‏‎ ‎‏اضطربت عروقی حتیّ غلبت علیّ الرقة و فاضت عینای».‏

‏ ومن جمله: فی المجلد الحادیعشر من «البحار» عن «مجمع الدعوات» ‏‎ ‎‏عن ربیع الحاجب و الروایة مفصلة و فیه مذاکرة مولینا الصادق علیه السلام مع ‏‎ ‎‏منصور الدوانیقی قال علیه السلام: «وکیف یا امیرالمومنین اصنع الان هذا و انت ‏‎ ‎‏ابن عمی و امسّ الخلق بی رحماً و اکثرهم عطاءاً و برّاً».‏

‏ ومن جمله: در کتاب «احتجاج» از ریّان بن شبیب روایت کرده، و فیه: ‏‎ ‎‏«فقال لهم المامون: و امّا ما کان یفعله من قبلی فقد کان به قاطعاً للرحم و ‏‎ ‎‏اعوذ بالله من ذلک».‏

‏ و از این سه روایت استفاده می شود که منصور دوانیقی و هارون ‏‎ ‎‏الرشید با حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر ـ سلام الله علیهما ـ ‏‎ ‎‏رحم بوده اند، و حال آنکه نسب هارون با موسی بن جعفرعلیه السلام در پدر ‏‎ ‎‏هفتم منتهی به یکدیگر می شود و نسب منصور با حضرت صادق علیه السلام در ‏‎ ‎


کتابحاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 15
‏پدر پنجم؛ لانّ هارون الرشید، ابن مهدی بن منصور الدوانیقی بن محمد ‏‎ ‎‏بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب. ‏

‏ و در بعضی از اخبار اطلاق رحم شده بر کسی که با دیگری در پدر ‏‎ ‎‏چهلم به یکدیگر می رسیده اند،چنانچه در «خصال» است باسناده عن ‏‎ ‎‏علی علیه السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: لما اسری بی الی السماء رایت رحماً ‏‎ ‎‏متعلقة بالعرش تشکو رحماً الی ربها، فقلت لها: کم بینک و بینها من اب؟ ‏‎ ‎‏فقال: نلتقی فی اربعین اباً». و ظاهراً این روایت در مقام اخلاق بوده باشد.‏

‏ و امّا کلمات فقهاء ـ رضوان الله علیهم ـ آن مقداری که احقر به کلمات ‏‎ ‎‏آنها مطلع شده ام، اکثر فرموده اند: «مع صدق اسم النسب عرفاً»، و فی ‏‎ ‎‏السادس عشر من «البحار» عن الشهید الثانی عن ابن جنید رَحِمَهُ الله قال: «من ‏‎ ‎‏جعل وصیة لقرابته و ذوی رحمه غیر مسمین کانت لمن یتقرب الیه من ‏‎ ‎‏جهة ولده او والدیه ولا اختار ان یتجاوز بالتفرقة ولدالاب الرابع لانّ ‏‎ ‎‏رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یتجاوز ذلک فی تفرقة سهم ذوی القربی من الخمس»، ‏‎ ‎‏انتهی.‏

‏ و از این عبارت مستفاد می شود که به نظر مبارک ایشان، رحم از اولاد ‏‎ ‎‏پدر چهارم تجاوز نمی کند.‏

‏ و قال الشیخ نصیرالدین ابن المرحوم المولی احمد النراقی فی ارث ‏‎ ‎‏«منهاج الامة فی شرح الروضة الدمشقیة»: «ان الجد اذا علا سبعاً مثلاً ثمّ ‏‎ ‎‏نزل اولاده کذلک لم یعدّ النازل قریباً عرفاً». الحاصل: صدق نسب با التقاء ‏‎ ‎‏در فوق پدر چهارم، محل تامّل است و طریق احتیاط هم معلوم است.‏

‏و مخفی نماناد که رحم در مقام توارث با رحمی که صله او واجب و ‏‎ ‎‏قطع او حرام است، متحد می باشد مفهوماً و مصداقاً.‏

 

کتابحاشیه بر رساله ارث ملاهاشم خراسانیصفحه 16