بخش دوم: تفسیر سوره حمد از کتاب آداب الصلاة

نَقلُ کَلامٍ لِزِیِادَةِ افهامٍ

‏شیخ جلیل بهایی ‏‎[1]‎‏- قدّس سرّه- در رساله عروة الوثقی می فرماید: «و نعمتهای خدای سبحان گرچه اجلّ از آن است که در احاطه احصا در آید، چنانچه حق می فرماید:‏‏ وَ ان تَعُدُّوا نِعمَةَ الله لا تُحصُوها‏‏،‏‎[2]‎‏ لکن آنها دو جنس می باشند: نعمتهای دنیویّه و اخرویّه؛ و هر یک از آنها یا موهبتی است، یا‏


کتابتفسیر سوره حمدصفحه 78
‏کسبی؛ و هر یک از آنها یا روحانی است، یا جسمانی. پس مجموع هشت قسم شود:‏

‏اول، دنیوی موهبتی روحانی؛ مثل نفخ روح و افاضه عقل و فهم.‏

‏دوم، دنیوی موهبتی جسمانی؛ مثل خلق اعضا و قوای آنها.‏

‏سوم، دنیوی کسبی روحانی؛ مثل تخلیه نفس از امور دنیّه و مُحلّی نمودن آن به اخلاق پاکیزه و ملکات عالیه.‏

‏چهارم، دنیوی کسبی جسمانی؛ مثل زینت دادن به هیئتهای پسندیده و حلیه های نیکو.‏

‏پنجم، اخروی موهبتی روحانی؛ مثل آنکه بیامرزد گناه ما را و راضی شود از ما کسی که توبه نموده سابقاً.‏

‏(عبارت شیخ در این امثال چنین است که ذکر شد؛ و ظاهراً اشتباهی از ناسخ شده؛ و شاید مقصود آن باشد که حق تعالی ما را بیامرزد بی سبق توبه؛ فراجع.) ششم، اخروی موهبتی جسمانی؛ مثل نهرهای از شیر و عسل.‏

‏هفتم، اخروی کسبی روحانی؛ مثل آمرزش و رضا با سبق توبه، و چون لذّات روحانی که با فعل طاعات جلب شده.‏

‏هشتم، اخروی کسبی جسمانی؛ مثل لذات جسمانی که با فعل طاعات جلب شده.‏

‏و مراد در اینجا از نعمت، چهار قسم اخیر است و چیزهایی که وسیله رسیدن به این اقسام می شود از چهار قسم اول.» تمام شد ترجمه کلام شیخ- قدس سرّه.‏‎[3]‎


کتابتفسیر سوره حمدصفحه 79
‏و این تقسیمات شیخ گرچه تقسیم لطیفی است، ولی اهمّ نعم الهیّه و اعظم مقصدِ کتاب شریف الهی از قلم شیخ بزرگوار افتاده و فقط اکتفا شده به نعمتهای ناقصین یا متوسّطین؛ و در کلام ایشان گرچه لذّت روحانی نیز نام برده شده؛ ولی لذّت روحانی اخروی که با فعل طاعات جلب شده باشد، حظّ متوسّطین است؛ اگر نگوییم حظّ ناقصین است.‏

‏بالجمله، غیر از آنچه شیخ بزرگوار فرمودند، که راجع به لذّات حیوانیّه و حظوظ نفسانیّه بود، نعمتهای دیگری است که عمده آن سه است:‏

‏یکی، نعمت معرفت ذات و توحید ذاتی، که اصل آن سلوک الی الله و نتیجه آن بهشت لِقاست؛ و اگر سالک را نظر به نتیجه باشد، در سلوک نقصانی است؛ زیرا که این مقام، مقام ترک خود و لذّات خود است؛ و توجّه به حصولِ نتیجه، توجّه به خود است؛ و این خودپرستی است نه خداپرستی، و تکثیر است نه توحید، و تلبیس است نه تجرید.‏

‏دوم، نعمتِ معرفتِ اسماست؛ و این نعمت منشعب شود به حسب کثرت اسمایی؛ و اگر مفردات آن حساب شود، هزار است؛ و اگر با ترکیبات دو اسمی یا چند اسمی حساب شود، از حدّ احصا خارج است:‏‏ وَ ان تَعُدُّوا نِعمَةَ الله لا تُحصُوها‏‏؛ و توحید اسمایی در این مقام، نعمتِ معرفتِ «اسم اعظم» است که مقام احدیّت جمع اسماست؛ و نتیجه معرفت اسما، بهشت اسماست؛ هر کس به اندازه معرفت یک اسم یا چند اسم فرداً یا جمعاً.‏

‏سوم، نعمت معرفت افعالی است؛ که این نیز شعب کثیره غیر متناهیه دارد؛ و مقام توحید در این مرتبه، احدیّت جمع تجلّیات فعلیّه است که مقام «فیض مقدّس» و مقام «ولایت مطلقه» است؛ و نتیجه آن، بهشت افعالی است که تجلّیات افعالیّه حق است در قلب سالک، و شاید تجلّی به ‏


کتابتفسیر سوره حمدصفحه 80
‏موسی بن عمران در اول امر که گفت:‏‏ آنَستُ ناراً*‏‏،‏‎[4]‎‏ به تجلّی افعالی بوده؛ و آن تجلّی که اشاره به آن است قول خدای تعالی:‏‏ فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً‏‏،‏‎[5]‎‏ تجلّی اسمایی یا ذاتی بوده.‏

‏پس، صراط «منعم علیهم» در مقام اوّل، «صراط» سلوک الی ذات الله، و «نعمت» در آن مقام، تجلّی ذاتی است؛ و در مقام ثانی «صراط» سلوک به اسماء الله و «نعمت» در آن مقام، تجلّیات اسمائیه است؛ و در مقام سوم، سلوک به فعل الله است؛ و «نعمت» آن، تجلّی افعالی است؛ و اصحاب این مقامات را به بهشتها و لذّتهای عامّه نظری نیست، چه روحانی باشد یا جسمانی؛ چنانچه در روایات برای بعض مومنین نیز این مقام را اثبات فرموده است.‏‎[6]‎

‎ ‎

کتابتفسیر سوره حمدصفحه 81

  • شیخ بهاء الدین محمد حسین عاملی، معروف به شیخ بهایی (953 - 1031 ه. ق.) استاد و یگانه دوران بوده است. وی شیخ الاسلام اصفهان بود. ملا صدرا و ملا محمد تقی مجلسی از شاگردان وی بوده اند. از آثار اوست: جامع عباسی و حواشی بر قواعد شهید در فقه، اسطرلاب و تشریح الافلاک در هیئت، مشرق الشمسین، حبل المتین، اربعین، الفوائد الصمدیة و اسرار البلاغة.
  • اگر (بخواهید) نعمتهای خدا را شماره کنید، نتوانید کرد (ابراهیم / 34؛ نحل / 18).
  • رساله عروة الوثقی؛ ص 38.
  • طه / 10؛ نمل / 7؛ قصص / 29.
  • ص 18، پاورقی 2.
  • بحار الانوار؛ ج 74: کتاب الروضة؛ «باب مواعظ الله تعالی ...»، ص 21، ح 6.