فصل اول / خاطرات محمد علی اسدی

دیدار با امام

‏قدری استراحت کردیم و آمدیم خدمت حضرت امام شرفیاب شدیم. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏آنجا تشریف داشتند و حاج احمد آقا را هم زیارت کردیم. حضرت امام خیلی محبت ‏‎ ‎‏کردند، خیلی خیلی. بعد شبها هم مشرف می‌شدیم برای نماز. ایشان حسینیه تهرانی ‌ها (بالای پشت بام) نماز می‌خواندند. بعد حضرت امام مشرف شدند نجف، ما هم آمدیم ‏‎ ‎‏نجف. خواستیم شرفیاب بشویم، گفتیم: خب یک چیزی بخریم ببریم؛ یک عربی بود ‏‎ ‎‏آنجا می‌آمد سر نماز جماعت دعا می‌خواند، ما عاشقش شده بودیم، رفتیم گشتیم یک ‏‎ ‎‏میوه فروشی پیدا کردیم که همین عرب فروشنده اش بود. یک جعبه سیب و یک جعبه ‏‎ ‎‏پرتقال از وی خریدیم. دیدیم سرکوچه یک مامور ایستاده قدم می‌زند، آمدیم و خدمت ‏‎ ‎‏حضرت امام شرفیاب شدیم.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 15