فصل دوم / خاطرات هاشم امانی

کودتای 28 مرداد

‏دکتر مصدق در جواب نامه‌ آیت ‌الله کاشانی که وضعیت خطیر و شرایط مملکت را در ‏‎ ‎‏نامه‌ اش نوشته بود، می ‌نویسد: من به نیروی ملت مستظهرم؛ یعنی پشتیبانی نسبت به این نیرو ها دارم. این در حالی بود که نیروی ملتی وجود نداشت. او این گونه فکر می‌ کرد که مردم طرفدارش هستند و خطر را احساس نکرد.‏

‏شاه فرمان نخست وزیری سپهبد زاهدی را صادر کرد و آن را توسط سرهنگ ‏‎ ‎‏نصیری‏‎[2]‎‏ فرستاد. فرمان عزل مصدق را هم شبانه به او ابلاغ می ‌کنند. در بین راه نصیری ‏‎ ‎‏را می‌ گیرند و به زندان می ‌برند. شاه به این مناسبت ‌ها و این که دقیقا نمی ‌دانم چه ‏‎ ‎‏گفتگوها و جریاناتی پیش آمده بود از ایران خارج می ‌شود و به عراق رفته، از آن جا به ‏‎ ‎‏کویت و ایتالیا می ‌رود. سفر شاه چند روزی بیشتر طول نکشید. 25 مرداد رفت و 28 ‏‎ ‎‏مرداد کودتا شد و یکی دو روز بعد شاه برگشت. در غیاب شاه دکتر فاطمی به کاخ ‏‎ ‎‏سعدآباد رفت و آن را مهر و موم کرد. بعد جلوی مجلس آمد و صحبت تند و شدیدی ‏‎ ‎‏علیه شاه کرد. قبلا هم چند تا از روزنامه ‌ها خیلی حمله می ‌کردند. پس از اقدام فاطمی ‏‎ ‎‏جریانات دیگری هم رخ داد که یکی از آن ‌ها تظاهرات و راهپیمایی ‌های بزرگ و و سیع ‏‎ ‎‏حزب توده بود که شعار می‌ دادند «پیروز باد ملت / بر شاه ننگ و ذلّت» خیابان ‌ها زیر ‏‎ ‎‏پایشان می ‌لرزید. تمام سطح شهر را گرفته بودند و مردم هم با دیدن این تظاهرات و ‏‎ ‎‏رفتن شاه می‌ گفتند اینجا صد در صد کمونیستی شد. ایران هم به پشت پرده آهنین رفت ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 62
‏و به یکی از اقمار شوروی تبدیل شد. این امر نزدیک به تحقق بود؛ یعنی همه می‌گفتند ‏‎ ‎‏هیچ تغییری در این قسمت نمی‌ تواند باشد مگر این که معجزه ‌ای باشد و دوام حکومت ‏‎ ‎‏دکتر مصدق به دلیل این همه کشمکش، ناهنجاری، اختلافات، نا امنی و شرایط ‏‎ ‎‏نامساعد غیر ممکن است. همه از حاکمیت شوروی ترس داشتند و از بی‌خدایی و بی ‏‎ ‎‏دینی آن‌ ها و ضدیتشان با دین در هراس بودند. مخصوصا از آن چه که در زمان ‏‎ ‎‏استالین‏‎[3]‎‏ شنیده بودند که روحانیون را نگهبان سحر و افسون می ‌نامیدند، ترس داشتند. ‏‎ ‎‏یک چنین ترس و وحشت ‌هایی مانع از آن شده بود که مردم بیایند و از دولت وقت ‏‎ ‎‏حمایت بکنند و یا علیه زاهدی از خودشان حرکتی نشان دهند. این موضوعات باعث ‏‎ ‎‏شد که مردم در کودتای 28 مرداد حرکتی نکردند.‏

‏شب قبل از کودتای 28 مرداد گروهی از چپی‌ ها و توده ای‌ ها به میدان شاه آمده ‏‎ ‎‏بودند. آنها کاشی‌ های اطراف میدان شاه را می ‌شکستند و درگیری و زد و خورد با‏‎ ‎‏جاهل ‌ها و مردم از آن جا آغاز شد. فردا صبح هم گروهی از جاهل ‌ها و گردن کلفت ‌ها‏‎ ‎‏از میدان شاه راه افتادند و به میدان بهارستان رفتند و دفتر روزنامه باختر امروز را آتش ‏‎ ‎‏زدند. زاهدی هم به طرف رادیو و تلویزیون حرکت کرد. آن جا سوار تانک شد و ‏‎ ‎‏صحبت کرد. زد و خورد شدیدی صورت گرفت و عده زیادی هم کشته شدند. خانه ‏‎ ‎‏دکتر مصدق را هم به گلوله تانک بستند و خودش از پشت بام با چند نفر دیگر فرار ‏‎ ‎‏کرد. حکومت زاهدی تا عصر روز 28 مرداد تحکیم شد و تسلط یافت. شاه هم به تمام ‏‎ ‎‏نیروهای نظامی دستور داده بود تا از دستورات و فرامین زاهدی تبعیت و پیروی کنند. ‏‎ ‎‏در سطح شهر هم کامیون‌ های ارتشی، نظامیان (با لباس نظامی و لباس مردم عادی) و ‏‎ ‎‏جاهل ‌ها جمع شده بودند و شعار جاوید شاه، سر می ‌دادند.‏

‏یادم هست حتی یک بنگاه باربری به نام بنگاه مصدق بود، پس از استقرار زاهدی‏‎ ‎‏نام آن بنگاه را به بنگاه زاهدی تغییر دادند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 63

  • . نعمت الله نصیری، متولد 1289 ش، سمنان، وی از تاریخ 10/11/43 تا 16/3/57 رئیس ساواک بود و در ان  دوران سخت ترین شکنجه ها روی زندانیان سیاسی اعمال می شد. او در 27 بهمن 57 پس از محاکمه در دادگاه  انقلاب اسلامی اعدام شد.
  • . ژوزف وسپاریونوویچ جوگاشویلی، معروف به استالین در 1879 م در گرجستان به دنیا آمد و در 21 ژانویه  1953 م در گذشت.