فصل دوم / خاطرات هاشم امانی

واقعه 15 خرداد 1342 در تهران

‏ابتدای ماه محرم و صفر بود، ایشان به وعاظ، گویندگان و خطیبان توصیه کردند که در ‏‎ ‎‏منابر مسائل روز و مخالفت‌ هایی که با اسلام می ‌شود و نیز حرکت‌ های حکومت را‏‎ ‎‏تشریح کنند. آن سال منابر و هیات ‌ها به یک مرکز مبارزه با دستگاه تبدیل شده بود.‏

‏اعلامیه ‌های صادره از سوی امام را طرفداران ایشان در کوچه‌ ها و معابر نصب ‏‎ ‎‏می ‌کردند.‏

‏آن ایام من و مرحوم عراقی و شهید حاج آقا صادق و چند نفر از رفقا بودیم که ‏‎ ‎‏سوابق مبارزاتی داشتیم و مثل ذرات آهن ربا دور مرکز مغناطیس جمع می ‌شدیم. تمام ‏‎ ‎‏کسانی که سوز دین و مردم را داشتند و قصدشان انجام خدمت بود، دور امام جمع ‏‎ ‎‏می ‌شدند؛ این افراد در کمال مجاهدت و اخلاص بودند.‏

‏خبر بازداشت امام در 15 خرداد 1342 از قم رسید و اقدام در این باره را به عهده ‏‎ ‎‏جمعیت ‌های منتسب به جمعیتی که در رابطه با دستورات و فرمان امام کار می ‌کردند ‏‎ ‎‏گذاشتند. هنگامی که خبر بازداشت امام انعکاس یافت شهر یکپارچه حرکت کرد و یک ‏‎ ‎‏حالت فوق العاده ‌ای در سطح شهر ایجاد شد. از میدان هم دار و دسته مرحوم طیب و ‏‎ ‎‏حاج اسماعیل رضایی و عده ‌ای دیگر به خیابان اسماعیل بزاز آمدند و بین میدان قیام و ‏‎ ‎‏چهار راه مولوی کلانتری 6 را خلع سلاح کردند و از آن جا به راه افتادند. در سطح شهر ‏‎ ‎‏زد و خورد شدیدی انجام گرفت که منتهی به کشتار شد. آن ایام شایع بود که در آن ‏‎ ‎‏روز سه هزار نفر کشته شدند.‏‎[2]‎‏ دستگاه خشنونت نشان می ‌داد. محدوده کار و فعالیت ما‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 68
‏چهارراه مولوی بود. مرحوم حاج صادق هم آن جا بود. در آن محل انباری وجود ‏‎ ‎‏داشت و ما به کار فروش حبوبات اشتغال داشتیم. خدا رحمت کند مرحوم شهید عراقی ‏‎ ‎‏را، ایشان سوار بر جیپ به محل ما آمد و همان صبح به مردم تکلیف کرد که مغازه ‌ها را‏‎ ‎‏ببندید، آقای خمینی را بازداشت کردند. می‌گفتند تقریبا از بالای چهارراه مولوی یعنی ‏‎ ‎‏میدان سید اسماعیل تا محدوده چهارراه سیروس، جمعیت بسیار زیادی در حرکت ‏‎ ‎‏بودند و قصد داشتند به سمت میدان ارک بروند و به اداره رادیو و تلویزیون حمله کرده ‏‎ ‎‏آن جا را تصرف کنند. در آن محل سربازان، از اول خیابان ناصرخسرو و قسمت ‌های ‏‎ ‎‏بعدی به طرف مردم تیراندازی می ‌کردند. من بین خیابان بوذرجمهری، سرِ بازار ‏‎ ‎‏آهنگرها به طرف میدان ارک، با گروهی همراه بودم. جلوی من خیلی از مردم گلوله ‏‎ ‎‏خورده به زمین افتادند. روحیه مقاومت مردم بسیار بالا بود. یک نفر جلوی من کنار ‏‎ ‎‏باغچه پیاده رو دست ‌هایش را به عنوان تیمم به صورتش کشید یا همان بدل از غسل ‏‎ ‎‏شهادت کرد و گفت: خدایا به امید تو؛ سپس به سمت جلو حرکت کرد. من دیگر او را‏‎ ‎‏ندیدم که آیا به شهادت رسید یا نه.‏

‏درگیری و زد و خورد تا دو ساعت بعد از ظهر در همه جا ادامه داشت و احتمال ‏‎ ‎‏می ‌رفت که دولت در همان روز سقوط کند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 69

  • . آمار واقعی شهدای 15 خرداد هرگز مشخص نشد، اما تردیدی نیست که رقم 3000 مبالغه آمیز بوده و در آن  دوران صرفا به منظور تبلیغ ضد سلطنتی توسط مردم بر سرزبان ها انداخته شد.