فصل سوم / خاطرات سعید امانی همدانی

فصل سوم

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

خاطرات

‏ ‏

‏ ‏

سعید امانی همدانی


کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 79


کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 80

‏سعید امانی همدانی فرزند احمد در 1294 شمسی متولد شد. او در سال‌ های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به تجارت و کسب در بازار اشتغال داشت و همزمان با شکل‌گیری اولین هسته ‌های مبارزه علیه رژیم پهلوی در آغاز دهه چهل به ان جریان پیوست. امانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جمله شش نفر معتمدی بود که از سوی حضرت امام برای نظارت بر بازار تعیین شد. وی همچنین از طرف امام حکم رئیس کمیته امور صنفی را دریافت داشت و از سوی آیت ‌الله مرحوم قدوسی به عنوان نماینده دادستان در کمیته امور صنفی انتخاب شد. او همچنین در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی عضویت داشت و نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره اول و دوم بود. وی در 30 بهمن 1380 دار فانی را وداع گفت.‏

‏ بنده سعید امانی همدانی، در سن یک سالگی به دلیل هجرت مرحوم پدرم که ایشان هم یکی از مجتهدین، علما و روحانیون و البته در کسوت تاجری و کاسبی بود، از همدان هجرت کردیم به تهران. در سن هفت ‌ـ هشت سالگی که بودم کودتای رضاخانی انجام و سلسله قاجار ساقط و بعد هم سلطنت سلسله پهلوی شروع شد. همان شب کودتا پدرم که برای نماز صبح رفته بود، وقتی برگشت بنده که تا حدودی عقل‌ رس بودم، گفت که یک پاسبانی در حال دویدن بود، من از او سوال کردم چه خبر است؟ گفت چرا نشستی، شهر را گرفتند و به اصطلاح کودتا کردند. من به دلیل بعضی ‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 81
‏شرایطی که از نظر زمان ایجاد شد، تحصیلاتم را قطع کردم و در سن 14، 13 سالگی در خدمت پدرمان در بازار شروع به کار کردم. اصولا در زمان رضاخان طوری بود که حتی اخوان من که کلاس سه و چهار بودند، به دلیل برنامه ‌هایی که در دبستان‌ ها اجرا کردند، مجبور به ترک تحصیل شدند. مثلا عنوان شد که حتما باید شما شلوار کوتاه بپوشید و بیائید مدرسه یا کلاسهای موسیقی را طرح می ‌کردند که برای یک سری خانواده های مثل ما که متعصب و متدین بودند و مثلا رئیس خانواده روحانی بود، قابل پذیرش نبود. به همین دلیل ما از ادامه تحصیلات منصرف شدیم و در بازار شروع به کار کردیم. البته در بازار در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی مقداری حرکت داشتیم. دوران رضاخان که زمان خفقان و استبداد و زور و فشار بود سپری شد، دورانی تاسف ‌آور که قابل تحمل نبود. مردم را هم در وضعی قرار داده بودند که کوچکترین حرکتی از هیچ جائی امکانش نبود، یعنی موقعیت آن هم نبود. سلطنت رضاخان در 1320 و همزمان با جنگ دوم جهانی به پایان رسید و همان کشورهای مسلط به دنیا، بنا به مصلحت، رضاخان را برداشته و پسرش را جایگزین او کردند. استبداد جهانی اینطور تصمیم گرفت. از آن موقع زمینه کار و فعالیت سیاسی و اجتماعی آماده و تقریبا محیط بازی ایجاد شد. در آن زمان احزاب مختلف مثل حزب توده، حزب عبدالقدیر آزاد و بعضی احزاب مثل حزب عدالت، که امامی پسر امام جمعه خوی سرپرست آن بود، شروع به فعالیت کردند. از این طرف هم مرحوم آیت ‌الله کاشانی نهضت خود را شروع کرد. نواب صفوی هم با فداییان اسلام، تقریبا در همین زمان شروع به حرکت کرد. تعداد خیلی قابل توجهی هم افراد متدین مخصوصا از کسبه و افرادی که معتقد به اسلام بودند و افرادی که اطراف مرحوم شهید نواب صفوی بودند، جمع شدند و مجموعا یک تشکیلاتی شد که در برابر رژیم می‌توانست ایستادگی کند. [در مورد تشکیلات آیت ‌الله کاشانی] میتینگها در منزلشان در پامنار بود و هر شب و هر روز آنجا برنامه داشت، یعنی جمعیت می ‌رفت و سخنرانان سخنرانی می کردند و اعتراضاتی را که نسبت به دولت داشتند از جهات مختلف می‌ گفتند. میتینگهایی هم به طور متفاوت و مستمر در جلوی مجلس برقرار می ‌شد.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 82