فصل سوم / خاطرات سعید امانی همدانی

بازداشت و محاکمه عاملان ترور حسنعلی منصور

‏دیدیم که می ‌گویند منصور را ترور کردند، البته حالا چه کسی ترور کرده؟ کجا ترور ‏‎ ‎‏کردند بعدا معلوم شد. خوب همین تقریبا امشب نه، فردا شب آن ماه مبارک رمضان ‏‎ ‎‏بود، ما روزه گرفته بودیم و افطار کرده بودیم. دم حوض داشتیم وضو می ‌گرفتیم که ‏‎ ‎‏برویم مسجد، شب ‌ها می‌ رفتیم مسجد پای درس قرآن، سخنرانی و بعد می ‌آمدیم منزل. ‏‎ ‎‏این بود که ما را آوردند بازداشت کردند. اخوی ما ‌هادی خان خانه بود که ایشان را هم ‏‎ ‎‏بردند. حاج ‌هاشم آقا را هم بردند، البته دو سه روزی بود که حاج آقا صادق در همان ‏‎ ‎‏منزل آقای چیز بود. اسمش یادم نیست. چند روز پیش هم یک مصاحبه در روزنامه ‏‎ ‎‏رسالت کرده بود، حالا اگر اسمش یادم آمد می‌گویم. منزل ایشان پنهان بود. بعدا ایشان ‏‎ ‎‏و آقای عسگر اولادی و یک عده دیگر را گرفتند. بله دیگر، 40 روز تقریبا بازداشت ‏‎ ‎‏بودیم، آقای حاج علی‌ اصغر هرندی را گرفتند، آن چهار تا را تقریبا گرفتند.‏

‏آیا در زندان شکنجه هم می ‌شدید؟‏

‏ در زندان، اذیت زیاد نکردند. ما خیلی با صراحت صحبت کردیم. تقریبا خیلی ‏‎ ‎‏هم آرام بودیم و حالت اضطراب نداشتیم. حالا هر چه هم می ‌شد ما بحثی نداشتیم. در ‏‎ ‎‏عین حال یک مرتبه شلاق زدند. اما اینکه بخواهند شکنجه بکنند، نه. رفقای ما هم ‏‎ ‎‏همین طور. پس از اینکه مدتی گذشت و آنها را گرفتند و بازجویی کردند و مسائل به ‏‎ ‎‏اصطلاح تا حدودی به آن حالت بحرانی نرسید. آقای حکمت بود که مسوول شد که به ‏‎ ‎‏اصطلاح ما را محاکمه کند و بازپرسی کند. تقریبا برای تعداد زیادی از ما حکم برائت ‏‎ ‎‏صادر کرد و ما را مرخص کردند.‏

‏ یعنی ایشان قاضی مستقل بود؟‏

‏ بله، قاضی مستقلی بود، آدم بدی نبود، آدم معروفی بود. ما هم تقریبا 40 روز ‏‎ ‎‏بیشتر در زندان نماندیم. البته عرض کردم شکنجه آنطوری که بخواهند بدهند ندادند. ‏‎ ‎‏یعنی ما مسئله ای نداشتیم، اینها غالبا از ما می ‌خواستند رفقای اینها را معرفی کنیم. ماهم ‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 93
‏می‌گفتیم رفقای اینها خیلی در بازار هستند. بیشتر مردم با ما آشنا هستند و تقریبا مسئله حادی پیش نیامد.‏

‏ حاج آقا چرا علی‌رغم آن که شهید بخارایی، منصور را زده بود ولی مرحوم ‏‎ ‎‏صادق امانی و نیک نژاد و صفار هرندی را هم اعدام کردند؟‏

‏ خوب اینها می ‌دانید در اولین مرحله، به دلیل همین قیام علیه حکومت برایشان ‏‎ ‎‏پرونده تشکیل دادند.‏

‏ یعنی به اینها ثابت کردند که جزو آن گروه نظامی بودند؟‏

‏ بله، قتل عادی که حساب نمی‌ کردند که مثلا یک نفر رفته کشته، حالا یک نفر را‏‎ ‎‏بگیرند بکشند. مثل حاج معمار و آقای عراقی را هم آنجا محکوم به اعدام کردند. بعدا‏‎ ‎‏این دو نفر را به خاطر اینکه آقای خوانساری گفته، یا زن و بچه اینها رفته بودند پیش ‏‎ ‎‏سید ضیاء طباطبایی یا آن گفته، یا این گفته، دو تا را به عنوان اینکه اعلی حضرت عفو ‏‎ ‎‏کرده است اعدام نکردند. البته مسئله ‌ ای که جالب توجه است این بود که‌ هادی آقا به ‏‎ ‎‏صادق امانی گفته بود که بالاخره می‌ شود استمداد کرد به بعضی جاها که برای شما عفو بگیریم. ایشان هم عنوان کرده بودند که موقعیت شهادت برایم پیش آمده و من ‏‎ ‎‏نمی‌ خواهم به هیچ وجه از دستش بدهم.‏

‏ حاج آقا بعد از شهادت این بزرگواران شما با حضرت امام ملاقاتی داشتید؟‏

‏البته یک مدتی نه، چرا که ما تقریبا محدود بودیم در جریان رفت و آمد. فقط ‏‎ ‎‏شب هفت و شب چله ایشان رفتیم در قبرستانش؛ مسگر آباد.‏

‏اشاره بفرمائید به مسائل بعد از شهادت گروه شهید بخارایی و بعد شهادت ‏‎ ‎‏اخویتان آقای صادق امانی و دیدارتان با حضرت امام. چه دیدارهایی توی این مقطع با‏‎ ‎‏حضرت امام داشتید لطفا بفرمائید؟‏

‏ بعد از واقعه ترور نخست وزیر بلافاصله رژیم تعقیب کرد و افرادی که در این ‏‎ ‎‏زمینه دخالت داشتند بازداشت و سپس محاکمه و اعدام شدند. افراد شاخه نظامی مثل ‏‎ ‎‏مرحوم شهید عراقی، اخوی بنده‌ هاشم آقا، خود بنده و اخوی دیگرم محمد‌ هادی امانی ‏‎ ‎‏همدانی دستگیر شدیم. چند روز بعد اسلحه‌ هایی هم بطور تقریبا طبیعی رو شد و ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 94
‏گرفتند و محاکمه ای که کردند خیلی طول نکشید. البته زمان بازداشت من و اخوی ‏‎ ‎‏تقریبا حدود چهل روز شد، در همین باغ ملی زندان شهربانی بازداشت شدیم. اقای ‏‎ ‎‏حکمت که یکی از قاضی های همین پرونده بود تقریبا می‌شود گفت که در ان زمان با‏‎ ‎‏توجه به تصمیماتی که گرفت و کاری که کرد از عدالت و قانون تجاوز نکرد. تعدادی ‏‎ ‎‏را تبرئه کرد که خود من، اخوی و حاج اقا جزء ان بودیم. در ان ماجرا حدود سیزده، ‏‎ ‎‏چهارده نفر که بطور کلی بیشترین تحرک نسبت به این موضوع را داشتند، بازداشت ‏‎ ‎‏شدند که پرونده همه پس از دادگاه اول به دادگاه تجدید نظر رفت. در دادگاه اول شش ‏‎ ‎‏نفر به اعدام محکوم شدند. در فاصله دادگاه اول و تجدید نظر برخی افراد و ‏‎ ‎‏خانواده‌های زندانیان با بعضی علما و مراجع از جمله ایت‌الله [سید احمد] خوانساری ‏‎ ‎‏ملاقات کردند تا بلکه تبرئه اینها رااز دادگاه تجدید نظر بگیرند. این فعالیت‌ها منجر به ‏‎ ‎‏ان شد که حکم دو نفر از اعدامی‌ها به حبس ابد کاهش یافت و سیزده نفر هم هر کدام ‏‎ ‎‏سیزده سال زندان گرفتند از جمله ایت‌الله انواری. پایان این سیزده سال هم با پیروزی ‏‎ ‎‏انقلاب تلاقی کرد و همه همزمان باانقلاب ازاد شدند.‏

‏ حاج اقا بعد از دستگیری این گروه که منجر به اعدام چند نفرشان شد، حضرت ‏‎ ‎‏امام پیامی در این زمینه و یا واکنشی نداشتند؟‏

‏ نه، اگر هم صحبتی کرده باشند الان نه یادم است، نه در جریان بودم.‏

‏ شاید چون حضرت امام با فعالیت مسلحانه موافق نبودند واکنشی نداشتند؟‏

‏ نظر امام البته ان طور هم نبود که بطور مطلق نفی کنند.‏

‏حکم شرعی این کار را‏‏دوستان ‏‏از مراجع گرفته بودند نه اینکه نگرفته بودند. برادر ‏‎ ‎‏بنده یک ادمی بود که شاید یک دانه سوزن هم بدون رای و بدون حکم مرجع تقلیدش ‏‎ ‎‏بر نمی‌داشت. خیلی محتاط بود و به همین ولایت فقیه، که ان وقت خیلی مطرح نبود ‏‎ ‎‏اعتقاد داشتند. مااصولا درباره ولایت فقیه که الان بحث می‌شود همان وقت که به ‏‎ ‎‏تکلیف رسیدیم از ان پیروی می‌کردیم. به مسائل و احکام دینی کاملا مقید بودیم و ‏‎ ‎‏اطاعت می‌کردیم. این مسئله هم طبق انچه مااطلاع داریم از نظر فتوایی که بگیرند ‏‎ ‎‏برای انجام عملشان تا حدودی احتمال دارد اقای میلانی مثلا حکم داده باشند یااز ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 95
‏خود آقایانی که پنج نفر بودند رای گرفته باشند منتها اینجا پای امام را نمی‌خواستند‏‎ ‎‏اصلا توی کار بیاورند. مسئله زمان و اقتضای روز بود و مشکلاتی که دولت هم ‏‎ ‎‏می ‌خواست در این زمینه یک خطایی بگیرد به همین خاطر نمی‌ خواستند ایشان را در ‏‎ ‎‏معرض خطر قرار بدهند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 96