فصل سوم / خاطرات سعید امانی همدانی

دیدار با امام پس از پیروزی انقلاب

‏ در مدرسه علوی یا رفاه با حضرت امام دیدار داشتید؟‏

‏ بله دیدار داشتیم.‏

‏ موضوع دیدارها چه بود؟‏

‏آن جا دیدارش دیدار خصوصی که نبود دیدار عمومی بود. دیدارهای خصوصی بعد از پیروزی انقلاب که داشتیم درباره مسائل مختلف داشتیم به امور بازار، اصناف و کمیتة بازار رسیدگی کنیم بود. ما شش نفر بودیم که از طرف امام مسوولیت داشتیم: آقای عگسر اولادی، آقای شفیق، بنده، آقای محسن لبانی، آقای حاج حیدری و یکی دیگر. اینها را اعلام کردند که معتمد بازار هستند و مسوولیت کمیته مرکزی اصناف، را داشتیم و به همین دلایل بیشتر خدمتشان می ‌رسیدیم. یکی از سفارشات امام در این دیدارها این بود که هر کاری را مردم می ‌توانند انجام دهند خودشان انجام دهند و صرفا آن کارهایی را که نمی ‌توانند، دولت به عهده بگیرد.‏

‏ تشکیل انجمن ‌های اسلامی در بازار به توصیه حضرت امام بود یا توصیه آقای دکتر بهشتی بود؟‏

‏ مرحوم شهید دکتر بهشتی توصیه کردند. چون ما غالبا بعد از پیروزی انقلاب در تهران بیشترین ارتباطمان با مرحوم بهشتی بود. کمیته امور صنفی و اصناف دست ما بود یعنی سپرده شده بود به دست گروهی که من بودم و آقای آسید تقی خاموشی بود و دو سه نفر از دوستانی که نزدیک به ما بودند. البته ما در تمام اموری که پیش می ‌آمد نسبت به مسائل اقتصادی،گرفتاری ‌ها و مشکلات و مثلا کارشکنی ‌ها غالبا رجوعمان به ایشان بود که رییس دیوان عالی کشور هم بودند. کمیته امور صنفی میدان ارگ هم دست ما‏‎ ‎‏بود و آقای تجریشی مسوولش بود. تقریبا ما در محدوده کار خودمان تسلط داشتیم. کاملا هم به بازار و هم به مسائل امنیتی آن اشراف داشتیم. می‌دانید بازار یک مرکزی بوده و هست که چنانچه بخواهند در آن توطئه بکنند خوب این مسئله انعکاسی بین المللی دارد. الان هم موضع بازار از دست نرفته، بازار همین موضع و اهمیت را دارد.‏

‏از دوران نخست وزیری بازرگان و دولت موقت چه خاطره ای دارید؟‏


کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 102
‏البته ما پدر بازرگان را می‌شناختیم، خدا پدرش را بیامرزد. حاج عباسقلی بازرگان آدم خیلی محترمی بود. اینها خانواده خیلی اصیلی بودند. البته من ارتباط نزدیک با ایشان نداشتم تا وقتی که اینها در مسیر حرکت پیروزی انقلاب حرکت می ‌کردند مورد توجه بودند، وقتی پس از پیروزی شروع به کار کردند غالبا وضعشان از نظر موضع و از نظر موقعیت یک مقداری روشن شد تا آن وقت نرسیده بودند به جایی. حالا درست است که در زمان دکتر مصدق و زمان آیت ‌الله کاشانی در انتخابات مجلس دوازده نفر از آنها انتخاب شدند و آیت ‌الله کاشانی هم رئیس مجلس شدند، ولی غالبشان امتحان خوبی پس ندادند. منتها در زمانی که رسیدیم به انقلاب اسلامی و پیروزی، باز جبهه را گرفتند و آمدند ایران و ایران هم حضرت امام به آنها مسوولیت دادند تا آن‌جا که مسائل روشن شد و کنار زده شدند.‏

‏ حاج آقا ‏‏جزئیاتی از دیدارهایی که خاص مسئله اصناف با امام داشتید به یاد دارید؟‏

‏ یک مورد موضوع اصنافی بود که در دروازه قزوین مغازه داشتند و مغازه‌ های آنها داخل طرح افتاده بود و باید جابه جا می‌شد ما به همین دلیل به عنوان کمیته امور صنفی دو سه مرتبه خدمت امام رسیدیم که حضرت امام آسید احمد آقا را مامور کردند که با ما همکاری کنند و مسائل آنجا را حل و فصل کنند و ما رفتیم در یافت ‌آباد زمینی تهیه کردیم و شهرداری اجازه داد که آنها (صنف آهن فروش بودند) به آن جا منتقل شوند. حاج احمد آقا هم با ما همکاری کردند و ترتیب کار این منطقه را به طریقی که کمتر کسی صدمه بخورد دادیم. دیگر مسئله جنگ بود و مسئله کمکهایی که اصناف باید به جبهه بکنند. خوب غالبا اینها را باید به صورت گزارش خدمتشان می‌دادیم که چکار کردند و چکار نکردند. البته آن وقت هم دولت آقای مهندس میرحسین [موسوی] بر سر کار بود و همکاری با بازار داشتند نه اینکه نداشتند اما از نظر فکری خیلی با ما همراه و همکار نبودند. با اینکه خود آقای میرحسین تقریبا از صنف بودند یعنی خودشان و پدرشان و عمویشان جزو بازاری‌ها و چای فروش بودند و تقریبا مواد غذایی می ‌فروختند.‏


کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 103
‏ حاج آقا مشکلی که بین هیات ‌های موتلفه و آقای میرحسین بود کلا روی مسائل اقتصادی بود؟‏

‏ مسائل اقتصادی هم بود که آنها معتقد به نظام اقتصاد دولتی بودند و این طرف ‏‏قضیه، معتقد به نظام اقتصاد آزاد یا مردمی بودند، منهای آنهایی که دولت باید آنها را اداره بکند. اقای مهندس میرحسین موسوی هم مثل بهزاد نبوی عقیده شان این بود که برنج حتما باید دولتی باشد. دولت خرید بکند و تقسیم هم دولت کند و کوپن اعلام شود، ما می‌ گفتیم نه برنج باید آزاد باشد؛ کشت و فروش آن. به دلیل اینکه تولید زیاد شود اگر چه گران هم شود در آن صورت کمبود را برای افراد تقریبا ضعیف مملکت از خارج می ‌آوریم. برنج داخلی درست می‌کنیم برای صادرات، برنج داخلی را اگر یک کیلو می ‌فروختیم می ‌توانستیم در عوض آن سه کیلو برنج خارجی بیاوریم. ما می ‌گفتیم برایمان فرق نمی‌کند برنج دم سیاه فلان بخوریم یا برنج دیگر، فقط می‌خواهیم تغذیه کنیم و شکم سیر کنیم. وقتی برنج آزاد باشد، برنج را صادر می ‌کنیم. حالا شاید اشتباه از من است، غرض این که ما در نظر داشتیم کار مردم را به مردم بدهیم، الان اگر ما صادرات کشاورزی را بتوانیم اداره کنیم مملکت ما اداره می‌شود. اینجا چکار باید بکنیم؟ تولیدمان را باید زیاد کنیم. بسته ‌بندی و حمل و نقل را مطابق استاندارد کنیم.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 104