فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

برنامه ‌های براندازی هیات موتلفه

‏جمعیت موتلفه اسلامی در صدد این برآمد که یک کار زیر زمینی خیلی وسیعی را پیاده ‏‎ ‎‏کند و آن ترور شاه و حسنعلی منصور بود. من یادم است توی ان جلسات ده نفره ای ‏‎ ‎‏که با شهید اندرزگو داشتیم، ایشان رابط جلسه ما بود و سخنگوی جلسه ما حاج اسدالله ‏‎ ‎‏لاجوردی بود. شاخه نظامی هم متشکل از محمد بخارایی، رضا هرندی، مرتضی ‏‎ ‎‏نیک ‌نژاد، صادق امانی و مرحوم شهید اندرزگو بود. اینها آموزش نظامی ‌شان را تو همین ‏‎ ‎‏جاده خاوران، مسگرآباد که یک محله خلوت بود انجام می ‌دادند. البته در راس همه ‏‎ ‎‏اینها شهید عراقی با بودجه خودش و ارتباط ‌هایی که با مرزها داشتند، اسلحه های اینها‏‎ ‎‏را تامین می ‌کردند.‏

‏من باز یک خاطره ای دارم، یک اعلامیه ای را حضرت امام قبل از تبعید دادند که ‏‎ ‎‏راجع به همین انجمن ‌های ایالتی و ولایتی بود، که یک روز شهید اندرزگو ما دیدیم که ‏‎ ‎‏با یک کارتن بزرگی آمد در جلسه ده نفره ما اعلامیه را درآورد و گفت طبق این ‏‎ ‎‏کروکی شما امشب این اعلامیه ها را باید توی این منطقه خودتان پخش کنید. بعد ‏‎ ‎‏کروکی منطقه ما همان محل مسکونی و مغازه پدر ما بود، خیابان خراسان، ری، میدان ‏‎ ‎‏شوش و خیابان های فرعی اطرافش بود. برنامه توزیع این اعلامیه ها هم در سطح تهران‏‎ ‎‏بود. یعنی این تعداد اعلامیه فقط سهم آن منطقه و قسمت جلسه ده نفرة ما بود. کروکی آن را هم آورد و گفتش که به اندازه سهمتان بردارید. برنامه هم به این صورت است که ‏‎ ‎‏شما طبق این کروکی که دستتان است، مسیرتان مغازه، اداره، خانه، هر چه هست، کوچه و پس کوچه هرجا که هست در مسیرتان باید یک دانه اعلامیه تا شده آن‌ جا بیافتد. ‏‎ ‎‏ساعتش هم خیلی دقیق بود. یعنی 10 شب که بچه ها شروع می‌کنند سر ساعت 11 تمام شود. البته پاسبان ‌های آن موقع دوتا دوتا گشت می‌ گذاشتند. ما جنوب شهر ماموریتمان بود اما بعضی ها طرف‌های کاخ و شمال شهر و آنجاها که خیلی خطرناک بود باید می ‌رفتند. همه ماموریت شان را الحمدلله آن شب به خوبی انجام دادند و یک نفر ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 130
‏دستگیر نشده بود. آنقدر دقیق اینها برنامه ‌ریزی کرده بودند که صبح از طریق مردم و ‏‎ ‎‏گروه‌ های دیگر و از همه جا به ساواک اطلاع می ‌دادند، که آقا دیشب یک همچین ‏‎ ‎‏اعلامیه ای پخش شده است. خلاصه فردا دستگاه به وحشت افتاده بود. که این چه ‏‎ ‎‏تشکیلاتی بوده که این کار را کرده. شنیدیم که ماموران پاس شب را توی کلانتری ‏‎ ‎‏خوابانده بودند و همه را شلاق زده بودند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 131