فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

چگونگی لو رفتن شهید اندرزگو

‏برمی‌ گردیم به روزهای آخر، زمانی که ایشان با همان لباس افغانی در داخل و خارج ‏‎ ‎‏فعالیت ‌هایش را ادامه می‌داد. خوب مرتب منزل ما می ‌آمد. چه کمک های مالی ‏‎ ‎‏می ‌خواست، چه کمک ‌های جنسی می ‌خواست. بعد از مدتی با این لباس افغانی هم لو رفت. حالا این لو رفتن هر از چند گاهی یکبار بی ارتباط با منافقان نبود. چون مرتب ‏‎ ‎‏ماموران ساواک عکسهایی از طریق دوستان ایشان، که خود ایشان هم متوجه نمی‌ شده ‏‎ ‎‏می‌ گرفته و تعقیب می ‌کرد. و این هم به شما بگویم که ساواک، در آن زمان با همه ‏‎ ‎‏قدرتی که، برای خودشان درست کرده بودند، 14 سال نتوانسته بودند یک چریک ‏‎ ‎‏اسلامی را دستگیر کنند. این ضعفشان بود. البته آنها این طور گنده اش کرده بودند برای ‏‎ ‎‏مردم که بترسند. چیزی هم نبودند. آن تاکتیک‌ های سیاسی که خود شهید اندرزگو ‏‎ ‎‏داشت، آنها یک سر سوزنش را هم نداشتند. ایشان وقتی با لباس افغانی هم لو می ‌رود، ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 136
‏به نام جوادی و با کروات و کلاه گیس که اخویمان خریده بود، یک مدتی هم با این نام ‏‎ ‎‏می ‌رفت خارج و می ‌آمد. بعد از این جریان ایشان هر چند ماه یکبار می ‌آمد منزل ما. ‏‎ ‎‏چند شب می‌ ماند و با خانواده اش در مشهد تماس می ‌گرفتند. که این تلفن ‌ها البته حالا توی اسناد و پرونده ایشان در اسناد ساواک هست. بعد ایشان سال 56 بود که گفت باز متاسفانه من لو رفتم. به ایشان بعضی از دوستان می‌ گفتند: مرد هزار چهره.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 137