فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

مراسم بزرگداشت شهیدان قم ، تبریز و مشهد

‏حادثه 19 دی قم شروع مبارزات علنی بود. در روزنامه اطلاعات به حضرت امام اهانت ‏‎ ‎‏شد، که طلبه ها حرکت کردند، به خیابان ‌ها ریختند و تعدادی شهید شدند. ما با تعدادی ‏‎ ‎‏از دوستانمان گفتیم بیاییم به عنوان بزرگداشت شهدای قم در مساجد تهران یک مراسم ‏‎ ‎‏بزرگداشت بگیریم. یکی از مراسمی که بر پا شد در مسجد لرزاده در خیابان خراسان‏‎ ‎‏بود که آقای عمید زنجانیان موقع نماز می ‌خواند. با هماهنگی ایشان اعلامیه ‌ای دستی ‏‎ ‎‏نوشته شد و با استفاده از کاربن آنها را تکثیر کردیم. نوشته شد به مناسبت بزرگداشت ‏‎ ‎‏شهدای فاجعه قم مجلس بزرگداشتی در مسجد لرزاده در روز جمعه، بعد از نماز ‏‎ ‎‏مغرب و عشا برگزار می ‌شود. در دانشگاه و بازار و خیابان و هر جا که رفقای مذهبی ‏‎ ‎‏خودمان بودند، اینها را دست به دست می‌ دادیم. مسجد لرزاده پرشد از جمعیت. دیگر ‏‎ ‎‏توی شبستان و حیاط و اینها جا نبود. نه کلانتری محل فهمیده بود و نه ساواک. ‏‎ ‎‏منبریش را هم از قبل دیده و با او صحبت کرده بودیم. مقاله خوانش را هم دیده بودیم ‏‎ ‎‏و قران خوانش را اینها را از میان دوستان انتخاب کرده بودیم و راههای فرارش را هم ‏‎ ‎‏قبلش برای اینها دیده بودیم و به این آقایان هم گفته بودیم که شما برنامه‌ هایتان را که ‏‎ ‎‏پیاده کردید، بروید در آبدارخانه، که اینها را از آن پشت فراری می ‌دادیم. البته مجلسی ‏‎ ‎‏که برگزار می ‌شد، بعد از اینکه جمعیت می ‌آمد و شروع می‌ شد، تازه کلانتری محل ‏‎ ‎‏می ‌فهمید و اطلاع می ‌داد و گارد شاهنشاهی می ‌آمد و دور مسجد را محاصره می‌کردند. ‏‎ ‎‏با این باتوم برقی ها و گاز اشک آور و مجهز می ‌آمدند آنجا برای زدن مردم. آن شب این ‏‎ ‎‏برنامه آنجا خیلی خوب پیاده شد. آقای احمد لبانی، پسر حاج حسن آقا لبانی‏‎ ‎‏آمدند ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 137
‏مقاله ای خواندند. خیلی داغ، صدای رسایی هم داشت. در واقع هر جا مجلسی برگزار ‏‎ ‎‏می‌ شد، ایشان هم حضور پیدا می کرد برای مقاله خواندن. قرآن خوانش هم شهید ‏‎ ‎‏بهرامی بود که او هم یکی از بچه های همان خیابان زیبا بود که شهید شد. با ترجمه ‏‎ ‎‏خیلی جالبی ایشان هم قرآن را می‌ خواندند. منبرش هم یک آقایی بود که از قم دعوت ‏‎ ‎‏شد که الان ذهنم نیست. ایشان هم رفت منبر و آن شب مجلس خیلی با شکوهی ‏‎ ‎‏برگزار شد. وقتی دستگاه فهمید، آمدند دور مسجد را محاصره کردند. و مردم همین ‏‎ ‎‏جور که از در می‌ رفتند بیرون، باتوم برقی می‌ خوردند و می ‌رفتند. یعنی پذیرایی ‏‎ ‎‏می‌ کردند از مردم. مردم هم بیرون مسجد جمع می ‌شدند و تظاهرات می‌ کردند. ‏‎ ‎‏شیشه های مراکز دولتی را می ‌شکستند و تا نیمه های شب درگیری بود. حالا یک ‏‎ ‎‏تعدادی را هم می ‌گرفتند ولی نمی ‌فهمیدند که کارگردان اینها کیست.‏

‏به دنبال این مسئله، حادثه تبریز پیش آمد. به دنبال چهلم قم مجلس چهلمی را‏‎ ‎‏تبریز برای شهدای قم گرفت. که آنجا هم یک عده را مثل قم کشتند. باز دوباره هفته ‏‎ ‎‏دوم هم ما در همان مسجد لرزاده، برای شهدای تبریز یک مراسمی را در همان شب ‏‎ ‎‏شنبه گرفته بودیم. این هم باز با درگیری مواجه شد. البته ما مجلسمان را پیاده کردیم. ‏‎ ‎‏بعد از آن در مشهد. باز آنجا یک سری شهید شدند، ما باز مراسم بزرگداشت شهدای ‏‎ ‎‏مشهد را گرفتیم. البته این دفعه ما مسجد امام حسین(ع‏‏)‏‏ مجلس گرفتیم. آقای [محمد] ‏‎ ‎‏حقیانجا بودند که همشهری آقای عمید زنجانی بودند.‏

‏ایشان به آقای حقی زنگ زدند و ما را معرفی کردند. ما هم رفتیم منزل ایشان. و ‏‎ ‎‏یکی دو جلسه صحبت کردیم و برنامه ‌هایمان را به ایشان گفتیم و ایشان هم قبول ‏‎ ‎‏کردند. مسجد امام حسین (ع) هم که خوب چند برابر مسجد لرزاده است صحن و ‏‎ ‎‏حیاط و شبستان پر شد. آن شب وقتی بعد از نماز ایشان برگشت تکیه داد به محراب و ‏‎ ‎‏آن جمعیت را نگاه کرد واقعا وحشت کرد. گفت آقای صالحی این جمعیت خیلی است ‏‎ ‎‏و اگر ما بخواهیم برنامه پیاده کنیم خطرناک است. حالا در مجلس ما احتمال می‌ دادیم ‏‎ ‎‏ساواکی زیاد باشد، با این حال ما با ایشان جرّ و بحث کردیم. گفتیم حاج آقا ما را دارند ‏‎ ‎‏می ‌بینند. بچه ها منتظرند با چشم دارند اشاره می ‌کنند. ما برنامه ‌هایمان را می ‌خواهیم  پیاده ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 138
‏کنیم. شما قول به ما دادید، آقای عمید دو هفته با ما همکاری کرد. گفتم: حاج آقا شما‏‎ ‎‏بروید منزل، مسجد را در اختیار ما بگذارید. قبول نکرد. آخر یکی از روحانیان بغلش ‏‎ ‎‏نشسته بود به ایشان گفت پا شو برو منبر، یک حدیثی بخوان و به مردم بگو با آرامش ‏‎ ‎‏از در مسجد بیرون بروند. گفتم حاج آقا این درست نیست، ما برنامه ریزی کرده ایم. ‏‎ ‎‏خلاصه عصبانی شد. گفت: من شکایت شما را به آقای عمید می‌ کنم، همین طور جلوی ‏‎ ‎‏مردم. حالا ما داریم با ایشان بحث می ‌کنیم همه هم نشسته و منتظرند. به هر صورت ‏‎ ‎‏ایشان نگذاشت، مردم هم فهمیدند ما داریم با ایشان جرو بحث می‌ کنیم و خیلی هم ‏‎ ‎‏خوب ما آنجا شناسایی شدیم. به هر صورت شیخ رفت منبر و حدیث را که خواند و تا‏‎ ‎‏گفت آقا بدون شعار و اینها از مسجد بروید بیرون، مردم بلند شدند و همان پای منبر ‏‎ ‎‏نگذاشتند حرف ایشان تمام شود، خلاصه شعار را شروع کردند. بیرون هم کماندوها‏‎ ‎‏ایستاده بودند. از در مسجد مردم عقده ‌هایشان در خیابان خالی شد. شعار و درگیری تا‏‎ ‎‏ساعت دوازده شب طول کشید. چهار طرف میدان امام حسین(ع ) آتش نشانی و بانک‌ ها و اینها همه خرد شد. یک عده را هم گرفتند.‏

‏بعد آقای حقی فردا زنگ می‌ زند به آقای عمید زنجانی که آقای صالحی برنامه ما را‏‎ ‎‏اینجوری به هم زده و در مسجد اینجوری جنجالی شده. آقای عمید هم گفته اینها‏‎ ‎‏شناخته شده اند و شما باید به ایشان اجازه می ‌دادید. ما دو هفته به ایشان اجازه دادیم، مجلس خوبی برگزار کردند. خلاصه پیش ‌نمازها با هم فرق می‌ کردند.‏

‏به هر صورت بعد از این مجلس حادثه شیراز پیش آمد. همین جور چله به چله ما‏‎ ‎‏برنامه داشتیم. در شهرستان‌ ها حرکت ‌هایی می ‌شد برای شهدای دوره قبلی. مثلا برای شهدای مشهد بود، شیراز مثلا حرکت کردند. آنجا هم یک سری کشته شدند. ما باز ‏‎ ‎‏همان مجلس بزرگداشت را به وسیله آقای عمید زنجانی با یک آقایی بود که الان ‏‎ ‎‏پیش نماز مسجد پل امیر بهادر توی امیریه، خیابان سراج است برگزار می ‌کردیم. آنجا ما‏‎ ‎‏یک مجلسی هم در پل امیر بهادر، در امیریه برگزار کردیم. ولی در بیرون باز ‏‎ ‎‏درگیری ‌هایی پیش آمد با پلیس. بعد از حادثه شیراز، احتمالا جهرم بود، آنجا هم باز ‏‎ ‎‏حادثه ای پیش آمد. باز ما مراسم آن شهدا را در مسجد امام صادق (ع) تهران ‌ویلا برگزار ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 139
‏کردیم. آنجا هم یک جای پرتی بود و بعد از اینکه مراسم تمام شد چند ساعتی هم باز ‏‎ ‎‏بیرون خطر بیشتری را ما احساس می‌ کردیم. چون طرف ‌های تهران ویلا، مثل جنوب ‏‎ ‎‏شهر نبود که همه مذهبی و حزب اللهی باشند. آنجا چون منطقه خلوتی بود، بیشتر ‏‎ ‎‏خطر را احساس می ‌کردیم. گفتیم خدا نکند اینجا مردم را بیشتر قتل عام کنند. ولی آنجا‏‎ ‎‏هم در درگیری خیابانی عده ای را دستگیر کردند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 140