فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

آمادگی برای پیشواز امام

‏در آن دو ماه اخر برنامه ریزی راهپیمایی ها در مدرسه رفاه‏‎ ‎‏انجام می ‌شد. من هم در ‏‎ ‎‏بخش تدارکات آنجا همکاری داشتم. توسط آقای عسگراولادی و تعدادی دوستان از ‏‎ ‎‏م‏‏و‏‏تلفه به ما خط می‌ دادند که ما بقیه کارهای تدارکات را انجام می ‌دادیم. تا رسید به ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 159
‏نزدیک دهه ‌ای که بعدا دهه فجر نامگذاری شد و روزنامه ها هر روز اعلام می‌ کردند که ‏‎ ‎‏امروز امام می ‌آید، فردا می ‌آید، بختیار این طور گفته و دیگر داشت نهضت به پیروزی ‏‎ ‎‏نزدیک می‌ شد. یک روز من یادم است یکی از دوستان به من گفت که بیایید ما الان ‏‎ ‎‏بهشت زهرا و مدرسه رفاه را آماده کنیم. شما تدارکش را ببینید که چه چیزهایی لازم ‏‎ ‎‏دارد، از نظر سیم کشی و بلندگو، از نظر اتاق ‌هایی که اینجا باید برای پذیرایی آماده ‏‎ ‎‏شود. یکی از کارهایی که کردیم این بود که روز ورود حضرت امام که نزدیک شد، ما‏‎ ‎‏آمدیم گفتیم که اگر حضرت امام تشریف بیاورند بالاخره یکی مدرسه رفاه است که ‏‎ ‎‏باید برای استقبالشان باشد، یکی بهشت زهرا که احتمالا خواهند رفت. چون دوستان ما‏‎ ‎‏از مدرسه با پاریس تلفنی ارتباط داشتند که خط مشی کلی را به دست می‌ آوردند. با‏‎ ‎‏تعدادی از همین بچه های م‏‏و‏‏تلفه با مس‏‏و‏‏ولیت خود بنده بود که آمدیم بهشت زهرا، ‏‎ ‎‏سکویی ده ـ پانزده متری با سیمان و آجر آنجا درست کردیم برای سخنرانی که ‏‎ ‎‏بلندایش هم حدود یک متر بود. از این طرف مدرسه رفاه هم اتاق ‌های متعددی داشت. ‏‎ ‎‏آنجا دیگر درس و کلاس تعطیل شده بود. البته دری هم بین مدرسه رفاه و علوی بود ‏‎ ‎‏که بعدا آنجا که شلوغ شد، این در را هم باز کردند و مدرسه علوی و رفاه را یکی ‏‎ ‎‏کردند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 160