فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

استقبال در بهشت زهرا

‏ماشین حضرت امام به بهشت زهرا رسید و خراب شد و آقای رفیق دوست هم که ‏‎ ‎‏نتوانست کاری بکند. هلی کوپتر آمد پایین و حضرت امام را با آن انتقال دادیم به جایگاه ‏‎ ‎‏هفده شهریور. در آن روز موتلفه اسلامی و مجاهدین خلق و گروه ‌های دیگر، جلساتی ‏‎ ‎‏با هم داشتند که وقتی حضرت امام در جایگاه سکوی بهشت زهرا مستقر شدند، یکی ‏‎ ‎‏از فرزندان شهدا برود آن جا و به حضرت امام خیر مقدم بگوید. مجاهدین خلق بنا‏‎ ‎‏داشتند یکی از همین فرزندان خودشان را بیاورند برای خیر مقدم گویی، آقای بادامچیان‏‎ ‎‏با چند تا از علمایی که آن زمان بودند مثل آیت ‌الله مطهری و شهید بهشتی و اینها‏‎ ‎‏مشورت کردند و صلاح ندانستند. نتیجتا به این مسئله رسیدند که پسر شهید حاج ‏‎ ‎‏صادق امانی که در ماجرای ترور حسنعلی منصور به شهادت رسیده بود، بیاید آنجا خیر ‏‎ ‎‏مقدم بگوید. قاسم امانی 16، 17 سالش بود، در هر صورت ایشان را آوردند آنجا، قبل ‏‎ ‎‏از این که حضرت امام شروع به سخنرانی بفرمایند، قاسم آقا امانی صحبت کردند و ‏‎ ‎‏خیر مقدم به امام گفتند. یک سرود کوتاهی را هم خواندند با تعدادی از بچه هایی که ‏‎ ‎‏برای سرود آورده بودند. این کار الحمدلله بخوبی برگزار شد.‏

‏حین صحبت های حضرت امام ساواکی ها و سلطنت ‌طلب ها چندین بار می‌ خواستند ‏‎ ‎‏سخنرانی را به هم بزنند که خوشبختانه دوستان که انتظامات آنجا را اداره می ‌کردند، این ‏‎ ‎‏مسئله را خنثی کردند. به فاصله سی، چهل متر از سکوی حضرت امام، جایگاه ‏‎ ‎‏خبرنگاران، خانواده شهدا را قرار داده بودیم و اینها نمی ‌توانستند بیایند جلو و یک ‏‎ ‎‏حصاری هم با طناب کشیده بودیم. نزدیک پایان صحبت حضرت امام که بود آقای ‏‎ ‎‏بادامچیان به ما گفت: بچه ها را آماده کنید، تا چند لحظه دیگر که صحبتهای حضرت ‏‎ ‎‏امام تمام می‌ شود، ایشان را بیاوریم پایین که سوار هلی کوپتر کنیم. گفتیم چکار کنیم که ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 162
‏هجوم جمعیت نباشد؟ گفت که چند تا صف درست کنیم به طول پانزده متر، بیست متر ‏‎ ‎‏تا محل هلی کوپتر که از پشت جایگاه حضرت امام را ببریم پایین و به طرف هلی کوپتر ‏‎ ‎‏هدایت کنیم. ما دوستان را سریع خبر کردیم. گفتیم بیایید زنجیر دستهایتان را به هم ‏‎ ‎‏حلقه کنید.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 163