فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی

خطرات در کمین مدرسه رفاه

‏ما یک روز دیدیم مردم و رفقا این طرف و آن طرف می‌ دوند. یک ساعتی بود، مثل ‏‎ ‎‏اینکه داخلش چیزی کار گذاشته بودند. خلاصه بلافاصله برو بچه ‌هایی که از نیروی ‏‎ ‎‏هوایی بودند، آمدند و آن را خنثی کردند. خطر بزرگی از بیخ گوشمان گذشت و گرنه ‏‎ ‎‏آن ساختمان حکومت موقت بازرگان و اتاق حضرت امام همه روی هوا می ‌رفت. ‏‎ ‎‏خلاصه این را رفقا سریع فهمیدند و خنثی کردند. البته خطر زیاد آنجا را تهدید می‌ کرد. ‏‎ ‎‏ما هر لحظه احتمال این را می ‌دادیم که به اینجا نفوذ کنند. آنقدر مواد انفجاری و اسلحه ‏‎ ‎‏و مهمات در مدرسه علوی و رفاه بود که دیگر نه در حیاطش جا بود نه در انبارها. اینها‏‎ ‎‏خیلی خلاصه برای ما حالت وحشتناکی درست کرده بود که ما همه اش دنبال این بودیم ‏‎ ‎‏که یک جوری این مهمات و اسلحه‌ ها را به جایی انتقال دهیم که الحمدلله کمیته انقلاب ‏‎ ‎‏اسلامی در همان مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تاسیس شد و آیت ‌الله مهدوی کنی هم مس‏‏و‏‏ول کمیته شدند و این اسلحه ها همه به آنجا انتقال پیدا کرد.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 168