فصل پنجم / خاطرات حبیب الله عسگر اولادی

چگونگی تشکیل هیات موتلفه

‏بنابراین حدود پنجاه نفری طلبه بودیم و تعدادی کاسب بازار و تعدادی کارمند و معلم ‏‎ ‎‏و کارگر، مجموعه ای را تشکیل دادیم به نام هیات موید، و این موید دوازده نفر از ما، ‏‎ ‎‏خودمان جلسه را اداره می کردیم. از حیث سخن و بحث‌ هایی که می خواستیم مطرح ‏‎ ‎‏کنیم، قبلا خدمت برخی از اسلام شناسان، از جمله آیت ‌الله حاج شیخ عبدالکریم ‏‎ ‎‏حق شناس ارائه می کردیم و مورد تایید که قرار می گرفت، اجرا می‌ کردیم. این هیات ‏‎ ‎‏رفته رفته به این فکر افتاد که یک کار اجتماعی - اقتصادی هم بکند. پس اندازی را در ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 179
‏حد ناچیزی، هر کدام از اعضا جمع کردند. پرچم ما آیه «‏والله یوید بنصره من یشاء‏» را‏‎ ‎‏داشت. این شرکت کوچکی که از مجموعه ما تشکیل شد، برای پس انداز کردن اعضای ‏‎ ‎‏هیات سامان گرفت و یک گروه خیریه هم در کنار آن شکل گرفت، که این گروه خیریه ‏‎ ‎‏برای کارهای خیر و برای اداره برنامه ها سامان گرفت. به تدریج این کار خیریه از درون ‏‎ ‎‏خود شکل بیشتر گرفت. بعدا که حضرت امام از هیات های دینی دعوت کردند، این ‏‎ ‎‏هیات موید لبیک گفت. حضرت امام وقتی که کار برای محرومان و مستضعفان را از ‏‎ ‎‏روزهای اول نهضت و در کنار فعالیت های مذهبی و سیاسی لازم دانستند، ما از آن روز ‏‎ ‎‏در کارهای دیگری مشغول شدیم. یک بعد فعالیت ما تبلیغات دینی و یک بعد فعالیت ‏‎ ‎‏اقتصادی درونی و یک بعد حمایتی و امدادی بود. این هیات موید، همچنان با حدود ‏‎ ‎‏60 - 50 عضو ثابت و تعدادی عضو غیر ثابت کار خود را ادامه می داد.‏

‏وقتی که حضرت امام ـ رضوان ‌الله تعالی‌علیه ـ برای مبارزات دو ماهه علیه تصویب ‏‎ ‎‏نامه انجمن های ایالتی و ولایتی از مردم دعوت فرمودند، ما یکی از هیات ‌ها بودیم که با‏‎ ‎‏اکثریت اعضا، به دعوت امام لبیک گفتیم. آغاز سخن از اینجاست که حضرت امام پس ‏‎ ‎‏از پایان یافتن مبارزه دو ماهه علیه تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی فرمودند: ‏‎ ‎‏این یک آزمایشی بود از طرف دستگاه جبار که خواستند ببینند در قم و دیگر حوزه ها‏‎ ‎‏آیا کسانی هستند که در مقابل زورگویی ‌ها مقاومت بکنند یا خیر؟ و چیزهایی اینها‏‎ ‎‏(طاغوت) درک کردند و از این آزمایش می خواهند مراحل بعدی را نتیجه بگیرند و باید ‏‎ ‎‏شما بیش از گذشته خودتان را آماده نگاه داشته باشید. حضرت امام در یک سخنرانی ‏‎ ‎‏دیگری فرمودند: برای بازگشت عظمت اسلام و برای عزت مسلمانان، به یاری دین ‏‎ ‎‏خدا برخیزید. این سخنرانی و این اعلامیه، استنصار لقب گرفت. این اعلامیه استنصار ‏‎ ‎‏حضرت امام به گوش هیات ‌های دینی رسید و حضرت امام از هیات‌ های دینی دعوت ‏‎ ‎‏فرمودند که به قم بروند. وقتی در محضر ایشان قرار گرفتیم ایشان فرمودند که تمام ‏‎ ‎‏فعالیت ‌های دینی باید یا به عظمت اسلام منتهی بشود یا به عزت مسلمانان، هر کار ‏‎ ‎‏دینی که این دو نتیجه را نداشته باشد، یا یکی از این دو نتیجه را، نمی شود به حساب ‏‎ ‎‏دین گذاشت و از حالا به بعد شما آقایان که در هیات دینی خدمت می کنید، باید توجه ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 180
‏داشته باشید که حرکات دینی‌ تان باید این دو هدف، یا یکی از این دو را تضمین کند.‏

‏وقتی که از قم برگشتیم، بنده به ذهنم رسید که برادرانی را از همین هیات موید ‏‎ ‎‏دعوت کنم در یک جلسه خصوصی تر و انچه درک کرده ام از فرموده‌ های حاج آقا‏‎ ‎‏روح ‌الله به آنها بگویم. از بین 50 نفر، حدودا 26 نفر را من دعوت کردم در منزلم. ‏‎ ‎‏معمولا این دعوت ‌ها اتفاق می افتاد، یا برای تشریک مساعی در یک امر خیر، یا برای ‏‎ ‎‏کمک در یک امر دینی، به یک هیاتی، به یک مسجدی، جایی، وقتی که دعوت ‏‎ ‎‏می ‌شدند. شاید بیشتر دعوت شدگان نمی دانستند برای چی دعوت شده اند. وقتی دور هم نشستیم، من از فرمایش آقا این استفاده را کردم که کارهای ما در این هیات و در ‏‎ ‎‏این شرکت و در این مجمع خیریه اگر که نتواند در مسیر عزت اسلام و در مسیر عزت ‏‎ ‎‏مسلمانان باشد، قابل قبول نیست. مرجع تقلید ما می گوید، قابل قبول نیست و ما دور ‏‎ ‎‏هم جمع می شویم، فداکاری ‌هایی می کنیم، اگر قابل قبول نباشد، امضای مرجع تقلیدمان را نداشته باشد، یقینا امضای امام زمان (عج‏‏)‏‏ را هم نخواهد داشت. کمی توضیح دادم و بعضی از برادران متاثر شدند و گریه کردند که چرا بزرگان قبلا به ما نگفتند و ما خیلی وقتمان تلف شده و الان جبران گذشته را هم نمی توانیم بکنیم. به خصوص از آن ‏‎ ‎‏سالهای 1340 که مایوس شده بودیم و از صحنه سیاسی، خودمان را کنار کشیده بودیم ‏‎ ‎‏و در یک مجموعه دینی خیال می کردیم بهترین فعالیت را داریم. چند سوال کردند، ‏‎ ‎‏یکی از سوال‌ ها این بود که چرا شما همه را دعوت نکردید؟ من در جواب گفتم که کار ‏‎ ‎‏ما از حالا به بعد، یک مقدار احتیاج به رازداری دارد. از حالا به بعد ممکن است که ما‏‎ ‎‏کارهایی داشته باشیم که نخواهیم علنی بشود و باید که رازدارانمان شرکت داشته ‌باشند. ‏‎ ‎‏من عرض کردم به برادران که، پیشنهاد خاصی در ذهن من هست، اگر می پذیرید ما دو ‏‎ ‎‏نفر را انتخاب کنیم و بفرستیم خدمت حاج آقا روح ‌الله که ما در هفته این قدر پول ‏‎ ‎‏داریم، این قدر وقت می توانیم بگذاریم، در هفته این قدر کار می توانیم بکنیم و این دو ‏‎ ‎‏نفر هم نماینده ما هستند، هر وقت فرمایشی داشتید به این دو نفر بفرمایید.‏

‏قرار شد که صندوقی را کنار اتاق بگذاریم. همین جلسه، هر کدام مبلغی که ‏‎ ‎‏می توانند در هفته بدهند توی این صندوق بیندازند، ما جمع کنیم و خدمت آقا عرض ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 181
‏کنیم، ما در هفته این قدر پول داریم. دو نفر انتخاب شدند، آقای مهدی شفیق و بنده که ‏‎ ‎‏از طرف این 26 نفر به خدمت امام برویم و خدمت امام عرض کنیم، آنچه را که در ‏‎ ‎‏آخرین جلسه گذشته بود.‏

‏فردای ان روز یکی از همین برادران تماس گرفت، آمد، گفت که فلانی از اینکه من ‏‎ ‎‏را قابل دانستی و دعوت کردی تشکر می کنم، اما من روحیه ضعیفی دارم، می ترسم که به من تکیه کنید در بعضی جاها و من صدمه بزنم، من آمادگی این را دارم هر ماه ‏‎ ‎‏کمکی را به شما بکنم بدون این که عضو رسمی باشم. هر وقت کاری داشتید به من ‏‎ ‎‏بگویید، من آمادگی داشتم، می گویم آمادگی دارم، آمادگی نداشتم، می گویم آمادگی ‏‎ ‎‏ندارم. روشن کردن این نقطه، شاید واقع گرایی ما را در یک تشکل و تشکیلات، ‏‎ ‎‏می تواند نشان بدهد که انسان هایی که می خواستند شروع کنند، در این که بگویند ما‏‎ ‎‏همه جا هستیم و نتوانند باشند، در این باره هیچ رودربایستی نداشتند و کاملا با‏‎ ‎‏صراحت حرفشان را می ‌زدند. می باید این نکته را اضافه کنم که وقتی خدمت حضرت ‏‎ ‎‏امام توفیق پیدا شد، ما دو نماینده رفتیم.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 182