فصل پنجم / خاطرات حبیب الله عسگر اولادی

عرفان امام

‏بیشتر، جاذبه عرفانی و علمی حضرت امام شما را مجذوب کرده بود یا جاذبه ‏‎ ‎‏سیاسی ایشان ؟‏

‏ ما، دو سه دسته توی این هیات ‌های دینی بودیم. مثل شهید عراقی، حاج ‌هاشم ‏‎ ‎‏امانی و تعدادی از این برادران، بچه های فداییان اسلام بودند، که از سال 34 اینها از ‏‎ ‎‏صحنه کنار رفته بودند و واقعا نمی توانستند قبول کنند که هیچ نوع مبارزه ای نداشته ‏‎ ‎‏باشند. امثال بنده در کنار مرحوم آیت ‌الله کاشانی توی هیچ تشکل نرفتیم، تقلید هم ‏‎ ‎‏نمی کردیم اما آهنگ سیاسی ایشان را سعی می کردیم عمل کنیم. در بسیاری از ‏‎ ‎‏راهپیمایی و برنامه‌ های اعتراض آمیزی که ایشان دعوت می کردند، ما شرکت می کردیم. ‏‎ ‎‏در منزلشان هم سخنرانی ‌هایی بود که می رفتیم. اما در پنج تشکلی که در اطراف ایشان در آن اوایل بود و به تدریج جدا شدند، مثل فداییان اسلام، مجمع مسلمانان مجاهد، حزب زحمتکشان [مظفر] بقائی و... ما عضو هیچ کدام نبودیم. بعد از کودتای زاهدی در سال 1332 از کارهای سیاسی سرخورده شدیم، رفتیم کارهای هیاتی کردیم. تا این که اولین تلگراف امام منتشر شد، و به تدریج هر چه که ایشان بیشتر در صحنه آمدند ما بیشتر فکر کردیم، که آن گم شده مان پیدا شده است. اما هر چه به ایشان نزدیک شدیم، عرفان و اخلاق ایشان، جلای بیشتری پیدا می کرد. ما که از قبل مثلا توی ملی شدن صنعت نفت، توی کارهای اطراف سی تیر 1331 و تا آخر دولت دکتر مصدق‏‎ ‎‏بودیم، وقتی که امام شروع کردند، ما متوجه شدیم این سالم ترین راه است. لذا جذب ‏‎ ‎‏شدیم و رفتیم آنچه از عرفان و اخلاق بود، هر چه نزدیک تر می شدیم بیشتر می یافتیم.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 201