فصل ششم / خاطرات فضل الله فرخ

ملاقات خانم ها با امام

‏یکی از مشکلات ما، بعد از ظهرها بود که خانم‌ ها می ‌آمدند و چون نمی ‌توانستیم مثل ‏‎ ‎‏آقایان کنترل کنیم، جمعیت هجوم می ‌آورد و عده‌ ای زیر دست و پا یا توی جوی ‌ها‏‎ ‎‏می ‌افتادند، تعدادی امام را که می‌ دیدند غش می ‌کردند و می‌ افتادند. به همین خاطر ‏‎ ‎‏درمانگاهی در همان مکان تدارک دیدیم و دکتر عالی در این درمانگاه مستقر شد. خیلی ‏‎ ‎‏از مراجعان درمانگاه، غشی ‌ها بودند که می ‌افتادند و بایستی برویم آنها را بلند کرده و ‏‎ ‎‏روی برانکارد بگذاریم. به مسوولان گفتیم خانم‌ ها و روسری ‌شان می ‌افتد و ما مجبور ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 236
‏می ‌شویم اینها را کمک کنیم.‏

‏کسی جرات نمی‌ کرد این مسئله را به امام بگوید. چون خیلی امام به مردم اهمیت ‏‎ ‎‏می‌داد. مثلا هنگام ظهر که ما درهای ورودی را می ‌بستیم، می ‌رفتیم نماز می ‌خواندیم و بر می ‌گشتیم می‌دیدیم آسید حسین پسر حاج آقا مصطفی درها را باز کرده. از ایشان ‏‎ ‎‏می ‌پرسیدیم چرا این کار را کردی، می‌ گفت: امام گفته مبادا درها بسته باشند.‏

‏دو نفر از آقایانی که به امام نزدیک تر بودند آقایان منتظری و مطهری، به امام گفتند ‏‎ ‎‏خانم‌ ها را از آمدن و ملاقات ممنوع کنید. امام به اینها پرخاش کردند. گفتند فکر ‏‎ ‎‏می‌کنید اعلامیه ‌های من و شما شاه را از ایران بیرون کرد؟ همین‌ ها شاه را بیرون کردند. حالا بگویم نیایند؟ اینها گفته بودند آخر [مشکلات] پیش می ‌آید. فرمودند: اشکالی ‏‎ ‎‏ندارد. همین بها دادن به خانم ‌ها بود که در زمان جنگ فرزندانشان را با دست خودشان ‏‎ ‎‏به جبهه می‌ فرستادند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 237