فصل ششم / خاطرات فضل الله فرخ

در آستانه پیروزی

‏جمعیت، شعار و تظاهرات منحصر به خیابان ایران نبود. من تا خیابان مولوی رفتم دیدم ‏‎ ‎‏همه جا تظاهرات و جمعیت است. خیابان ‌ها تا صبح پر از جمعیت بود، کسی حریف ‏‎ ‎‏مردم نمی ‌شد. حمله به کلانتری ‌ها شروع شد. البته امام دستور جنگ مسلحانه ندادند ‏‎ ‎‏ولی دیگر شروع شده بود. کلانتری‌ ها یکی پس از دیگری و پادگان‌ ها به همین ترتیب ‏‎ ‎‏سقوط می ‌کردند و خبرها پشت سر هم حاکی از پیروزی انقلاب بود. البته هنوز ما‏‎ ‎‏می ‌ترسیدیم و دوست ما آقای محمد حسینی می‌ گفت شاید رژیم یک مقداری جلوی ‏‎ ‎‏قضیه را شل کرده تا سلاح به دست مردم بیفتد و بهانه کافی برای حمله نظامی داشته ‏‎ ‎‏باشد و مردم را قلع و قمع کند. من گفتم کار حکومت دیگر تمام است. باور کن ‏‎ ‎‏حکومت این قدر پوشالی بود که به همین سادگی کارش تمام شد.‏

‏همه چیز برعکس شد. یعنی همان شب که این‌ ها می‌ خواستند انقلاب کبیر را‏‎ ‎‏سرکوب کنند و قضیه را تمام کنند، قضیه خودشان پایان یافت و حکومتشان سقوط کرد ‏‎ ‎‏و شب تا صبح 22 بهمن همه دژها سقوط کرد.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 239