فصل هشتم / خاطرات سید محمود محتشمی پور

خمینی اهل تفاهم با شاه نیست

‏در ایامی که امام زندان بود روزنامه اطلاعات، نوشته بود آیت ‌الله خمینی با دستگاه به ‏‎ ‎‏تفاهم رسید. آقایان گفتند چه کسی می ‌تواند برود خدمت حضرت امام و موضوع را‏‎ ‎‏بپرسد؟ برادرها گفتند محتشمی ‌پور. آقای میلانی آنجا بودند، مراجع آنجا بودند، آقایان ‏‎ ‎‏بودند. طرف های خیابان ولیعصر (عج)، آن وقت ها می‌ گفتیم امیریه. آمدم در مغازه چند ‏‎ ‎‏شیشه آبلیمو و مواد غذایی و خشکبار برداشتم و رفتم قیطریه که حضرت امام، آنجا‏‎ ‎‏تشریف داشتند.‏

‏رفتم خدمت حضرت امام که در یک ایوانی، یک میزی جلویشان بود، مطالعه ‏‎ ‎‏می ‌کردند تنها. من رفتم خدمتشان و دستشان را ماچ کردم و نشستم جلوی میز، ‏‎ ‎‏می ‌خواستم مورد را خدمت ایشان عرض کنم، ولی عصّار، همین جور بالای سر ما، ‏‎ ‎‏صاف مثل یک مجسمه ایستاده بود که ببیند برنامه چیست. البته من متوجه نبودم که ‏‎ ‎‏عصّار، به اصطلاح خیلی آهسته دنبال من آمده است. همین جور که او بالای سر ما بود، ‏‎ ‎‏یک وقت دیدم که حضرت امام، ابرو ها و چشم ‌ها را بالا کرد و خیره به عصّار نگاه کرد. ‏‎ ‎‏متوجه شدم که عصّار عقب عقب رفت تا دم در. آن موقع به حضرت امام عرض کردم ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 280
‏که، آقایان سلام می ‌رسانند و یک چنین موردی را مطرح کردند. امام یک کمی مثل ‏‎ ‎‏اینکه برافروخته شد گفت: آقایان، مگر نمی ‌دانند که من اهل تفاهم نیستم. من این خبر ‏‎ ‎‏را گرفتم و منتقل کردم به آقایان. دیگر منزل آقای روغنی نرفتیم. به علت اینکه تقریبا‏‎ ‎‏در حدود 40 ـ 30 تااز این ساواکی ها، از این غول پیکرها، آنجا را هتل کرده بودند ‏‎ ‎‏برای خودشان، صبحانه آنجا، ناهار انجا، شام آنجا. آقا هم متوجه شد و خلاصه مثل ‏‎ ‎‏اینکه از ماندن در آنجا راضی نبودند و نظرشان بود که از اینجا منتقل بشوند‏‏.‏

‏ منزلی که در قیطریه بود، بزرگ تر از قلهک بود؟‏

‏ بله، بله، چند برابر آنجا بود. آشپزخانه و نمی ‌دانم آبدارخانه و... داشت.‏

‏ پس از انتقال پیام حضرت امام به آقایان، آنها چه واکنشی داشتند؟‏

‏ قبول کردند.، یعنی بعضی از آقایان می ‌گفتند امام اهل این حرف ها نیست. حالا‏‎ ‎‏این را در پرانتز عرض می ‌کنم؛ بعضی از این آقایان، وقتی یک موردی را ما گاهی ‏‎ ‎‏می ‌رفتیم سوال یا مطرح کنیم، اینها می‌ گفتند حالا باشد، مثلا فلانی بیاید. یعنی ‏‎ ‎‏فرزندشان را می ‌گفتند که با آنها مشورت کنند. ولی حضرت امام، خودش مستقل فکر ‏‎ ‎‏می ‌کرد.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 281