فصل هشتم / خاطرات سید محمود محتشمی پور

ترس و وحشت ساواک از امام خمینی

‏ حاج آقا، نحوه برخورد ماموران ساواک با حضرت امام چطوری بود؟ آیا شما‏‎ ‎‏برخوردی دیدید اصلا باشد؟ نحوه احترامشان و نحوه صحبت کردنشان چگونه بود؟‏

‏ عرض کنم حضور شما حضرت امام را که دستگیر کردند، ایشان نزدیکی های ‏‎ ‎‏اذان صبح، می ‌خواستند نماز بخوانند، گویا نزدیکی های تهران بوده، از قم که ایشان را‏‎ ‎‏می‌ آورند. وقتی ایشان می‌ خواسته پیاده بشود، حالا یا تیمم کند یا نمازشان را بخوانند، ‏‎ ‎‏ماموران ساواک می ‌لرزیدند که امام متوجه می ‌شود. امام می‌گوید: آقا چه تان است؟ من باید الان بترسم یا بلرزم، شماها چه تان است؟ اصلا ابهت امام، طوری بود که یک نگاه به عصّار که کرد، عصّار عقب، عقب رفت. اصلا اینها جلوی امام که می‌ رسیدند، تعظیم می ‌کردند و در حضور ایشان جرات نمی ‌کردند کسی را راه ندهند یا بیرون کنند تا‏‎ ‎‏اندازه ای که می ‌ایستادند سر کوچه و 200 قدم بالاتر از منزل امام، می ‌گفتند: ملاقات ‏‎ ‎‏ممنوع شده، حتی آن نزدیکی ها هم جرات نمی ‌کردند این را بزنند.‏

‏ خوب حاج آقا، پس از این دیدارها، ملاقات دیگری با امام داشتید یا نداشتید؟‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 284