فصل هشتم / خاطرات سید محمود محتشمی پور

گوشه هایی از زندگی با امام در پاریس

‏در نوفل ‌لوشاتو دو تا حیاط بزرگ بود که مقابل هم بود که در یکی از این حیاط ‌ها یا‏‎ ‎‏خانه ها، خود امام مستقر بودند با خانواده و حاج سید احمد آقا و حیاط دیگری که یک ‏‎ ‎‏مقداری باغ بود و بزرگ تر بود، حضرت امام برای دیدار آقایانی که می ‌آمدند و آنجا‏‎ ‎‏تشریف می ‌آوردند و دو وعده نماز را در آنجا می‌ خواندند تدارک دیده بودند.‏

‏ حاج آقا مهدی عراقی آقای فردوسی پور، آقای املایی، بعد آقای دکتر یزدی، اینها‏‎ ‎‏کجا وارد شدند؟‏

‏ بنده که وارد نوفل لوشاتو شدم همه در همین دو تا حیاطی بودند که برنامه ‏‎ ‎‏عاشورا و چادر را ترتیب دادیم. گویا آقای قطب زاده و یک عده از این آقایان قبلا در ‏‎ ‎‏همان منزل امام ساکن شده بودند. البته آن موقع هنوز من نرفته بودم. ظاهرا آقا مهدی ‏‎ ‎‏عراقی می ‌گویند که در منزل امام، هیچ کس غیر از خود امام و خانوده اش نباید باشد و ‏‎ ‎‏اینها از انجا خارج می‌ شوند. یک پلاکاردی هم آن جا زده بودند که حضرت امام، هیچ ‏‎ ‎‏سخن گویی ندارد. یعنی کسی حق ندارد از طرف امام بیاید یک چیزی را القاء بکند. ‏‎ ‎‏امام خودش است، نماینده و سخنگو، اینجا ندارد.‏

‏یک مورد جالب دیگر هم که الان به نظر من رسید این است که آنجا، از همه ‏‎ ‎‏کشورها برای مصاحبه می ‌آمدند خدمت امام. از جمله از امریکا آمده بودند که آقای ‏‎ ‎‏یزدی، چون زبان انگلیسی خوب می ‌دانست، مترجم امام شده بود. البته برادران دیگری ‏‎ ‎‏از خودمان هم آنجا حضور داشتند که آنها هم زبان می‌ دانستند.‏

‏آقای فرهادی؟‏

‏ بله. یکی از پرسش ‌های خبرنگاران از این آقایان، این بود که مقر امام با این همه ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 292
‏رفت و آمد، در ماه چند میلیون دلار مخارج دارد؟ آقای یزدی آمد پهلوی من. یعنی آقا‏‎ ‎‏سید اکبر محتشمی ‌پور گفته بود بروید خدمت عمو، ایشان می ‌داند. او آمد، گفت: آقای ‏‎ ‎‏محتشمی‌ پور، شما مخارج تان اینجا در روز، چقدر است؟ گفتم: اوایلی که من آمدم، ‏‎ ‎‏بین هزار و هزار و دویست، ولی از آن روزی که ما این چادر را زدیم، مخارجمان زیاد ‏‎ ‎‏تر شده. گفتم از آن وقتی که ما این چادر را زدیم و دستگاه های گرم‌ کننده را ترتیب ‏‎ ‎‏دادیم و یک مقداری هم افراد زیادی مهمان داریم، یک چیزی، روزی بین چهار تا پنج ‏‎ ‎‏هزار تومان. اینها رفته بودند پهلوی خبرنگارها و این ارقام را گفته بودند و خبرنگاران ‏‎ ‎‏گفته بودند ما باور نمی ‌کنیم. آقای یزدی به اخوی زاده گفته بودند که : اینها، اینجوری ‏‎ ‎‏می ‌گویند. من گفتم اگر امکانش هست، اینها را امروز ناهار و شام و فردا صبحانه نگه ‏‎ ‎‏دارید که مهمان ما باشند. بعد اینها مجبورند در همان چادری که ما زدیم و بر سر همین ‏‎ ‎‏سفره های سی سانتی ، همان یک تکه نان و آبگوشت را بیایند ببینند و میل کنند. اینها‏‎ ‎‏ظهر در آن چادر آمدند. اول به این بغل دستی ها، ایرانی ها نگاه می‌ کردند که ببینند این ‏‎ ‎‏غذا را، چه جوری باید بخورند. خوب شب هم که ساندویچ بود. حضور شما عرض ‏‎ ‎‏شود. آن هم یک بنده خدایی به ما گفت: حاجی، این ساندویچ ها دانه ‌ای چند تمام ‏‎ ‎‏می‌شود؟ از همین برادرهای ایرانی مان. من گفتم: زیر دو تومان. یعنی 12 ریال تا 15 ‏‎ ‎‏ریال. بعد اینها سه وعده گویا نگه داشته بودند. بعد آقای یزدی آمد و به من گفت: اینها‏‎ ‎‏می ‌گویند بابا پنج هزار تومان هم خرج شما نیست.‏

‏از سخنرانی حضرت امام در آنجا خاطره‌ ای دارید؟‏

‏ سخنرانی هایشان بیشتر درباره اتحاد و اتفاق بود و جنایاتی که ابرقدرت ها‏‎ ‎‏مخصوصا اسرائیل و بعد امریکا، مرتکب می‌ شدند.‏

‏ حاج آقا، صحبت های امام همزمان ترجمه می‌ شد یا نه؟‏

‏ بله، بله. برادرها ترجمه می ‌کردند. دوستان خودمان مثلا به وسیله همین آقای ‏‎ ‎‏خوئینی ها، ترجمه می‌ شد.‏

‏ نقش آقای خوئینی ها و امثال ایشان در آنجا چه بود؟‏

‏آقای خوئینی ها، آنجا غالبا یک چیزهایی می ‌نوشت.‏


کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 293
‏ یعنی صحبتهای حضرت امام را ؟‏

‏ من نمی ‌دانم چه چیزی می‌ نوشت. ولی بطور کلی، همیشه در حال مطالعه و ‏‎ ‎‏نوشتن بود.‏

‏آیا هنگام بازگشت شما به ایران، به دیدار حضرت امام برای خداحافظی و ‏‎ ‎‏کارهای دیگر رفتید؟‏

‏ بله، برای خداحافظی رفتم که ایشان، آن رسیدها را دادند.‏

‏ صحبت دیگری نکردند؟‏

‏ نه، فقط گفتند: به برادرها سلام برسانید و یکی یکی، علما را اسم بردند.‏

‏ با حاج احمد آقا هم شما دیداری داشتید؟‏

‏ زیاد برخوردی نداشتم.‏

‏ در مورد نقش ایشان در آن خانه مطالبی بفرمایید؟‏

‏ نقش ایشان هم، بسیار ارزنده بود.‏

‏ یک مقدار درباره شهید خضوعی بفرمایید؟‏

‏ بیشتر ایشان در رابطه با نظم و انتظامات انجا کار می ‌کردند و در رابطه با پذیرایی ‏‎ ‎‏از دانشجوها و آنهایی که از خارج می ‌آمدند، به ما خیلی تاکید می ‌کردند که اینها را، ‏‎ ‎‏خیلی احترام بگذارید. همان طوری که شهید بزرگوار بهشتی، رهنمود داده بودند به ما و ‏‎ ‎‏کلا ایشان بیشتر در خدمت امام بودند و افرادی که برای مصاحبه می ‌آمدند ایشان به ‏‎ ‎‏عنوان مترجم در کنار امام بودند.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 294