فصل هشتم / خاطرات سید محمود محتشمی پور

شب زنده داری امام

‏ یادم است داماد امام، آقای اشراقی می ‌گفت شب تا هر موقعی که ما بیداریم، ‏‎ ‎‏می ‌بینیم که چراغ روشن و آقا بیدار است. صبح هم هر چه ما زود بلند می ‌شویم، ‏‎ ‎‏می ‌بینیم آقا کنار آن حیاطی که بودند، دارند راه می ‌روند. می ‌گفت امام با این جثه و سن و سال کارهایی را که انجام می ‌دهد، با توجه به مطالعه و برنامه هایش، مطابق یک مرد چهل ساله است. من در همان دهه عاشورا، یک مقداری شک داشتم به اینکه امروز اول ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 294
‏ماه است یا فردا، بعد رفتم منزل امام، دیدم امام دارد زیارت عاشورا می ‌خواند. متوجه ‏‎ ‎‏شدم که امروز، روز اول ماه است.‏

‏ حاج آقا، ایام کریسمس هم شما آنجا بودید؟‏

‏ نه.‏

‏چون گویا حضرت امام یک سری سوغاتی هایی که از تهران برایشان‏‏... .‏

‏ بله، در آنجا کادو گرفتیم، بسته بندی کردیم با گل بردیم.‏

‏ خوب حالا این جریان کاملش را، از ابتدا تا انتها بگویید؟‏

‏ شب کریسمس، ما کادوهایی به همراه شیرینی، میوه و گل، دانه، دانه، در خانه ‏‎ ‎‏همین نوفل لوشاتویی ها بردیم. چون آنها هم در مجالس ما، مخصوصا ایام عاشورا، ‏‎ ‎‏خیلی شرکت کرده بودند. خود اهالی نوفل لوشاتو، که همین غذایی را هم که ما برای ‏‎ ‎‏دهه عاشورا، ترتیب داده بودیم، خیلی مشتاقانه، میل می ‌کردند و برای برنامه کریسمس ‏‎ ‎‏هم، به دیدار خود امام می ‌آمدند.‏

‏ بعد از این که امام برایشان کادو فرستاد، تعجب نکرده بودند؟‏

‏ بله، بله، چون آنجا هر که از ایران می ‌رفت سراغ منزل امام را می‌ گرفت خیلی ‏‎ ‎‏مشتاقانه، دستشان را حرکت می ‌دادند، آیت ‌الله، آیت ‌الله نشان می ‌دادند. خیلی احترام ‏‎ ‎‏می‌ گذاشتند. تا حتی یکی از این ماشین های انگلستان که آمده بود درِ منزل آقا پارک ‏‎ ‎‏بکند، اشتباهی گلدانی از همسایگی منزل حضرت امام را شکسته بود. بعد این آقای ‏‎ ‎‏معروف به حیدری آمد و گفت: حاج آقا، باید ما خسارتش را بدهیم. رفتیم برای ‏‎ ‎‏خسارت دادن، آن بنده خدا نمی‌ گرفت. ما گفتیم: دین اسلام می ‌گوید اگر شما حتی یک ‏‎ ‎‏پوست هندوانه خوردید و ریختید در خیابان، و یکی هم شکستنی دستش باشد و این ‏‎ ‎‏لیز بخورد و ظرفش بشکند، شما خسارت او را باید بدهید. ما حتما باید این خسارت ‏‎ ‎‏را بدهیم و ایشان هم قبول کرد.‏

‏البته یک مورد دیگر، راجع به همین هتل هایی که مثلا در پاریس ‏‏بود خاطرم ‏‎ ‎‏هست چون ما نزدیک نوفل ‌لوشاتو جا که نداشتیم. مثلا یکی، ‏‏دو تا هتل گرفته بودیم ‏‎ ‎‏در نوفل لوشاتو برای آقایانی که می ‌آیند که ایشان‏‏ را محترمانه ببریم آنجا. بعد یک ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 295
‏سوالی از حضرت امام شد که این حوله هایی که در آن هتل ها هست، چه در حمامشان ‏‎ ‎‏و چه در ‏‏دستشویی شان پاک است؟ ایشان گفتند: اشکال ندارد و پاک است. یک‏‏ عده ‏‎ ‎‏از آقایان روحانی می ‌آمدند آنجا، مثل موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی، اینها را ما‏‎ ‎‏می‌ بردیم به هتل و صبح آن روز می ‌آمدند ملاقات.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 296