امام خمینی و آیت اللّه‌ هاشمی رفسنجانی

پیام جانبخش امام

پیام جانبخش امام

‏پس از شهادت شهید قرنی و شهید مطهری و به دنبال ترور من،‏‎[1]‎‏ اوضاع سیاسی کشور‏‎ ‎‏حساسیت خاصی پیدا کرد. ضرورت حفاظت از رهبران نهضت و جدی گرفتن خطرات‏‎ ‎‏ناشی از تندرویها، بحث روز بود و چون این واقعه یکی دو روز بعد از راهپیمایی ضد‏‎ ‎‏امریکایی مردم و سخنرانی من علیه مداخلات امریکاییها روی داد، نگاه اتهام به سوی‏‎ ‎‏خارجیها ـ خصوصاً امریکاییها ـ رفت. در این ایام تقریباً، اکثر افراد و احزاب فعال سیاسی‏‎ ‎‏با صدور اعلامیه یا سخنرانی و بسیاری از مردم در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری،‏‎ ‎‏یزد، کرمان، رفسنجان، مشهد و... با برگزاری راهپیماییهای گسترده، این ترور را محکوم‏‎ ‎‏کردند و خواستار مقابله با عوامل آن شدند.‏

‏اما مهمتر از همه، خبر نذر امام برای سلامتی من بود و سخنرانی ایشان که جانی تازه‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 10
‏به من بخشید. «...یک تکلیف بزرگی است، به عهده همه ملت که تبعیّت دارند از پیغمبر،‏‎ ‎‏باید... حفاظت کنند از دین خدا،... ملت ما هرگز از این معانی نمی ترسد. نهضت ما هرگز‏‎ ‎‏ترور نمی شود. ترور اشخاص، ترور نهضت نیست... ولو اشخاصی مثل مرحوم مطهری‏‎[2]‎‎ ‎‏و مثل آقای هاشمی هم و مثل سایرین نباشند...»‏‎[3]‎‏ و پیامشان که محبتی افزون داشت و‏‎ ‎‏حاج احمد آقا آن را به بیمارستان آورده بود:‏

‏بسم اللّه الرحمن الرحیم ‏

‏جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد آقای هاشمی عزیز‏

‏مرحوم مدرّس که به امر رضاخان ترور شد از بیمارستان پیام داد: «به رضاخان‏‎ ‎‏بگویید من زنده هستم.» مدرّس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند.‏‎ ‎‏بدخواهان بدانند هاشمی زنده است، چون نهضت زنده است... من به آقای هاشمی‏‎ ‎‏فرزند برومند اسلام، تبریک می گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت و‏‎ ‎‏سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خدای تعالی خواستارم.»‏‎[4]‎

‏والسلام علیه و علی عباداللّه الصالحین ‏

‏روح اللّه الموسوی الخمینی ‏

‏در همان بیمارستان پس از انجام عمل جراحی و بهتر شدن اوضاع جسمی ام، با اجازه‏‎ ‎‏پزشکان مصاحبه ای هم با رادیو و تلویزیون و جمعی از خبرنگاران داشتم و در آن‏‎ ‎‏جزئیات حادثه ترور را برای مردم تشریح کردم.‏‎[5]‎

‎ ‎

کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 11

  • . آیت اللّه هاشمی رفسنجانی واقعه سوءقصد به جان خویش را اینگونه بازگو نمودند:     شامگاه جمعه چهارم خرداد 58 بود. یکی از پاسداران، نزدیکیهای ساعت 9 شب به وسیله زنگ در خانه، اطلاع داد که دو نفر از سوی آقای ناطق نوری برای من نامه ای آورده اند و می خواهند مرا ببینند. من که تصمیم گرفته بودم در مورد کارهای مردم سخت گیری نکنم، گفتم ایشان را به اتاق پذیرایی راهنمایی کنید. بعد هم خودم به آن اتاق رفتم. در آنجا دیدم جوانی با پاسدار محافظ منزل، در اتاق پذیرایی نشسته اند. با آمدن من، پاسدار بیرون رفت و بعد از آن، من رو به جوان کردم و گفتم: «اگر کاری دارید بفرمایید». او بلند شد و آمد ایستاد جلوی صندلی من، چیزی از جیبش درآورد و گفت: متأسفانه فراموش کرده ام که نامه را همراه بیاورم؛ ولی ورقه هایی از جیبش بیرون آورد.     من متوجه شدم که این ورقه ها رنگ همان اعلامیه هایی را دارد که پس از ترورهای اخیر به دست آمده است. در حال صحبت کردن با وی، او دستش را به زیر پیراهن برد؛ برای من روشن شد که او قصد سوئی دارد. در همین لحظه او بلافاصله اسلحه ای را از زیر پیراهنش بیرون آورد و به سوی من نشانه گرفت. من با توجه به اینکه فاصله ای نیز با وی نداشتم، مچ همان دستی را که اسلحه اش در آن بود، گرفتم و با وی گلاویز شدم و متوجه شدم در حالی که او از خود دفاع می کند، رفیق وی نیز در حیاط منزل، جلوی پاسدار دیگر را گرفته و نمی گذارد که او به کمک بیاید. اما سرانجام وقتی او دید که دوستش نمی تواند در اتاق پذیرایی کاری از پیش ببرد و گیر افتاده، وارد اتاق شد و از همان کنار در ورودی، شروع به تیراندازی کرد. در این لحظه بود که عفت و سایر اعضای خانواده به کمک من آمدند؛ این در حالی بود که من احساس می کردم یک تیر به من اصابت کرده و از شکمم خارج شده است. در این لحظات شخصی که درون اتاق بود، همچنان تلاش می کرد گلوله ای دیگر به سوی من شلیک کند که عفت، همسرم، مانع شد که وی بتواند به سر من و یا جای حساس دیگری تیراندازی کند. آنها هم که دیدند نمی توانند کاری بکنند، پس از این درگیری از صحنه حادثه گریختند. انقلاب و پیروزی؛ ص 301
  • . آیت الله مرتضی مطهری در دوازدهم اردیبهشت سال 1358 به دست گروه تروریستی فرقان به شهادت رسید و چندی بعد آیت الله هاشمی رفسنجانی مورد سوءقصد نافرجام قرار گرفت.
  • . سخنرانی حضرت امام(س) در جمع بانوان و خانواده های فضلای حوزه علمیه قم در مورخ 5 خرداد 1358 در شهر قم.  صحیفه امام؛ ج 7، صص 503 ـ 505.
  • . صحیفه امام؛ ج 7، صص 495ـ496.
  • . انقلاب و پیروزی؛ صص 304ـ310.