امام و انقلاب اسلامی

زمینه های مرجعیت امام

زمینه های مرجعیت امام

‏پس از فوت آقای بروجردی، امریکایی ها، غربی ها، شاه و سیاست حاکم بر کشور به‏‎ ‎‏فکر ضربه زدن به روحانیت که قدرتی شده بودند، افتادند؛ گرچه هنوز ضربه ای به رژیم‏‎ ‎‏نزده بودند. در گذشته هم اینها از آقای بروجردی خوف داشتند. تمایل آنان این بود که در‏‎ ‎‏کشور روحانیت ضعیفی باشد، در مشتشان، و مرکزیت مرجعیت را منتقل کنند به نجف. ‏

‏رژیم خود را از روحانیت بی نیاز نمی دانست، با سابقه مسائل کمونیستی و خطر‏‎ ‎‏شوروی و... با محاسباتی از این دست، ارزیابی شان این بود که به روحانیت نیاز دارند. اما‏‎ ‎‏نه روحانیت قدرتمند مستقل، بلکه روحانیت ضعیف و محدودی که از کنترلشان بیرون‏‎ ‎‏نرود. آن روزها عراق زیر مهمیز اینها بود، با وسعت و قدرتی بیشتر از ایران. حضور شیعه‏‎ ‎‏هم در عراق، برای ایران سودمند بود. حوزه جوان قم به بلوغ فرهنگی و سیاسی رسیده‏‎ ‎‏بود، با شور و نشاطی ستایش انگیز. ‏


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 26
‏هر روز در پایان درس امام، صدها طلبه تحصیل کرده متدیّن، با ظاهری آراسته و‏‎ ‎‏جذّاب، برایمان نمایشی باشکوه و امیدآفرین داشتند. ‏

‏بسیاری از این جمع روزافزون، اهل قلم و بیان بودند، با حضور در صحنه های‏‎ ‎‏اجتماعی؛ از این نظر، نجف با قم قابل مقایسه نبود و بایستی تضعیف می شد. چهره هایی‏‎ ‎‏هم که در قم بودند: امام، آقای شریعتمداری، آقای گلپایگانی و آقای نجفی مرعشی هر‏‎ ‎‏یک موقعیتی داشتند، با محوریّتی برای قشری یا قشرهایی.‏

‏از نظر سن و موقعیت حوزه های هم، قریب الافق بودند. در ارزیابی رژیم، چنین‏‎ ‎‏وضعیتی زمینه خوبی بود برای تفرقه و ملوک الطوایفی کردن حوزه و بازگشت به وضعیتی‏‎ ‎‏مشابه همان وضع پیش از مرجعیت آقای بروجردی.‏

‏می دانیم که در قم، پیش از آمدن آقای بروجردی، آقایانی بودند؛ معروف به آقایان‏‎ ‎‏ثلاث: حجت و صدر و خوانساری و در کنار آنها، آقای فیض و آقای کبیر و در ردیف‏‎ ‎‏بعد، علمای درجه سوم. با آمدن آقای بروجردی، مرجعیت با شکوه خاصی تحقق یافت.‏

‏در همین زمینه، من خاطره خاصی دارم که تا حدود زیادی، تحلیلی را که از سیاست‏‎ ‎‏رژیم پس از فوت آقای بروجردی داشتم، تأیید می کند. بعد از فوت آقای بروجردی،‏‎ ‎‏علاوه بر چهره هایی که در قم بودند، در نجف هم آیت اللّه حکیم بودند و آیت اللّه سید‏‎ ‎‏عبدالهادی شیرازی.‏

‏شاه به آقای حکیم تسلیت گفت که از طرفی به ایشان رسمیت می داد و از طرفی هم‏‎ ‎‏ضربه ای بود. بعید هم نیست که در عمق سیاست رژیم، چنین شیطنتی را هم بتوان‏‎ ‎‏حدس زد که به اصطلاح با یک تیر، دو نشان را بزنند، به هر حال، خیلیها در قم رغبتی به‏‎ ‎‏آقای حکیم نشان ندادند و بیشتر به آسید عبدالهادی متمایل شدند. ‏

‏به هر حال، مرجعیت آیت اللّه سید عبدالهادی شیرازی عمر چندانی نداشت. حدود‏‎ ‎‏یک سال پس از فوت آقای بروجردی ایشان هم فوت کردند. در جریان فوتشان من در‏‎ ‎‏اصفهان بودم و منبر می رفتم. میزبان من آقای حاج ابوالقاسم کوهپایی بود که موقعیت‏‎ ‎‏خوبی در اصفهان داشت و مرجع وجوهات در بازار بود و به اصطلاح از کسانی بود که در‏‎ ‎‏مرجع سازی بی نقش نبود. چون زودتر و بیشتر شهریه دادن باعث جلب توجه عامه مردم‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 27
‏و طلاب بود و جذب وجوهات شرعی.‏

‏روزی آقای کوهپایی به من گفت که کنسولگری امریکا در اصفهان، او را می خواهند؛‏‎ ‎‏پسر ایشان هم که در امریکا تحصیل می کرد و تازه تحصیلاتش تمام شده بود و انگلیسی‏‎ ‎‏می دانست، نقش مترجم را برای ایشان داشت، می پرسند که شما شهریه را به چه کسی‏‎ ‎‏خواهید داد؟ جواب می دهد: باید صبر کنیم ببینیم چه کسی مرجع می شود، تا شهریه را‏‎ ‎‏بدهیم به او.‏

‏یادآوری این مطلب سودمند است که پیش از این واقعه، امام مدتی اصفهان بودند و‏‎ ‎‏آقای کوهپایی با ایشان رابطه برقرار کرده بود، اما قانع نشده بودند و گفته بودند شما در‏‎ ‎‏جریان فوت آقای بروجردی، در عراق بودید. از آنجا تلگراف کردید که شهریه را به اسم‏‎ ‎‏آقای حکیم بدهند. پس اینطور نیست که صبر کنید و شهریه را به هر کس رئیس شد‏‎ ‎‏بدهید. از این برخورد و گفتگو به خوبی روشن می شود که در زمان رژیم پهلوی، سفارت‏‎ ‎‏امریکا تا چه حد مسائل داخلی ایران را زیرنظر داشت. در این ایام، بودن ما در اصفهان‏‎ ‎‏مؤثر بود، هر چند که من منبری معروفی نبودم، ولی در آن شرایط ـ در محرم و صفری که‏‎ ‎‏آنجا بودم ـ تبلیغاتم در مردم اثر داشت. با علمای آنجا و وعاظ همکاری داشتم.‏‎ ‎‏طلبه هایی از دوستان و رفقای ما هم بودند و در مجموع، زمینه گرایش به امام را فراهم‏‎ ‎‏کرده بودیم. هر یک از شاگردان امام، که شمار زیادی بودند، در نقطه ای کم و بیش چنین‏‎ ‎‏فعالیتی داشتند. چنین بود که به رغم موضع منفی محافظه کارها دربارۀ مرجعیت امام،‏‎ ‎‏نسل جوان حوزه ـ با حضوری فعال در بیشتر جاهای کشور ـ ذهنیت جامعه را برخلاف‏‎ ‎‏تمایلات رژیم و امریکا شکل می دادند. در اینجا توجه به چند نکته می تواند در ترسیم‏‎ ‎‏فضای آن روزها و تحلیل و چگونگی گرایش جامعه به امام مؤثر باشد:‏

‏1ـ منش امام و کیفیت برخورد او بامسائل خیلی برای نسل جوان حوزه جاذبه داشت،‏‎ ‎‏نسلی که از ظاهرسازی و مریدبازی و... متنفر بود. در جریان تشییع جنازه آقای‏‎ ‎‏بروجردی و مراسم یادبود ـ در حالی که کشمکشهایی در اینگونه موارد دیده می شود ـ‏‎ ‎‏امام از اعلام مجلس پرهیز داشتند که مبادا شائبه ای پیش بیاید؛ داوطلب نوشتن رساله‏‎ ‎‏نبودند. چنین برخوردهایی ما را جذب می کرد، چنانکه خبر آن زبان به زبان می گشت و‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 28
‏مردم را هم جذب می کرد.‏

‏2ـ در سفر دکتر امینی به قم، امام برخوردی داشتند که موج خبر آن مثل بمب، در‏‎ ‎‏حوزه منفجر شد و حوزه را تکان داد. برخورد امام با برخورد آقایان دیگر قابل مقایسه‏‎ ‎‏نبود، چه از نظر شیوه برخورد و شکوه معنوی و بی اعتنایی به مقام ظاهری امینی و چه از‏‎ ‎‏نظر محتوای مطالبی که امام مطرح کردند که یکی از حاضرین متن آن را در یکی از جراید‏‎ ‎‏ـ نه چندان مشهور ـ همان موقع منتشر کرد. ‏

‏3ـ ابراز احساسات مردم در جریان فوت آقای بروجردی قدرت مردمی روحانیت را‏‎ ‎‏به نمایش گذاشت. دشمنان را وحشتزده و دوستان را امیدوار کرد. آن روزها خاطره‏‎ ‎‏رحلت آیت اللّه آسید ابوالحسن اصفهانی را که حضور وسیع مردم ایران در مراسم مرگ‏‎ ‎‏او، ایران را از خطر تجزیه نجات  داد و آذربایجان را از چنگال پیشه وری و وابستگان‏‎ ‎‏روس بیرون آورد، بار دیگر در اذهان زنده کرد.‏‎[1]‎

‎ ‎

کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 29

  • . هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ دوران مبارزه؛ ج 1، صص 115ـ 118.