امام و انقلاب اسلامی

مبارزه مسلحانه

مبارزه مسلحانه 

‏در سالهای 49 و 50 که در این مقطع موج مبارزات مسلحانه در جامعه اوج گرفت،‏‎ ‎‏گروههایی مطرح شدند و ابتکار عمل را مجاهدین آن روز و منافقین امروز و چریکهای‏‎ ‎‏فدایی خلق در دست داشتند. مبارزه ما، چه در مقابل مسائل انجمنهای ایالتی و ولایتی و‏‎ ‎‏چه در مقابل ترفند انقلاب سفید شاه و چه در مسأله کاپیتولاسیون، قبل و بعد از‏‎ ‎‏15 خرداد ـ که در آن پیشرفت خوبی داشتیم ـ و چه در سالهای 56 و 57 که به پیروزی‏‎ ‎‏رسیدیم، مبارزات مسلحانه نبود، مبارزه سیاسی بود. منتهی گاهی به دفاع کشیده‏‎ ‎‏می شدیم؛ دفاع مسلحانه.‏

‏در مقطعی از دو دهه اخیر، شرایطی پیش آمد و دربارۀ نقش مبارزه مسلحانه،‏‎ ‎‏جوّسازیهای زیادی شد و برای خیلیها این تصور پیش آمد که مبارزه مسلحانه، دارای‏‎ ‎‏نقش تعیین کننده است. امام به هیچ وجه یک تأیید رسمی از حرکت مسلحانه نکردند،‏‎ ‎‏همچنان که در نفی آن هم چیزی نگفتند. اگر گاهی موضع گیری منفی از امام دیده شده‏‎ ‎‏است، راجع به ایدئولوژی بعضی گروههای مسلح است، نه حرکت و مبارزه مسلحانه.‏‎ ‎‏دربارۀ مبارزه مسلحانه هیچ موضعی در نفی واثبات نداشتند.‏

‏هر چند که امام در جریان مبارزات مسلحانه سکوت کرده بودند، اما در جمع بندی‏‎ ‎‏اظهارات ایشان می توان به این نتیجه رسید که مبارزات مسلحانه را نمی پسندیدند و آن را‏‎ ‎‏هم تأئید هم نمی کردند. در سال 41، در اعلامیه ای، این جمله از ایشان شایان تأمل است:‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 44
‏«من از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگرانم.» خب، انقلاب از پایین که امام از آن نگرانی‏‎ ‎‏داشتند یعنی چه؟ امام در گفته های خودشان اظهار می کردند: «من به آنها گفتم دست به‏‎ ‎‏این کار نزنید. اولاً: اسلامی نیست و ثانیاً: فایده ای ندارد.» ‏

‏همان سالهای اول، افسری توسط یکی از طلبه های قم آمد خدمت امام و اجازه‏‎ ‎‏می خواست که شاه را ترور کند. او می خواست بمبی به خود ببندد و در دیداری که با شاه‏‎ ‎‏داشت آن را منفجر کند، امام اجازه ندادند؛ در این مورد ممکن است به این دلیل باشد که‏‎ ‎‏امام به آن شخص اعتماد نداشتند، امام در جریان ترور منصور هم، که افراد مورد اعتماد‏‎ ‎‏چنین اجازه ای خواسته اند، نتوانستند موافقت امام را جلب کنند و رسماً اجازه بگیرند. با‏‎ ‎‏آن که در آن مورد، صحبت از مبارزه مسلحانه سیستماتیک هم نبود، بحث از یک مورد‏‎ ‎‏ترور بود... مجاهدین هم که کشف شدند، همان روزهای اول که گیر افتادند، هواپیما را‏‎ ‎‏بردند به عراق. آقای طالقانی نامه ای به امام نوشته بودند که در شروع آن این آیه نوشته‏‎ ‎‏شده بود: ‏أنّهم فتیة آمنوا بربّهم و زدناهم هدی‎[1]‎‏ با تأکید بر جنبه های مثبت آنها و به منظور‏‎ ‎‏گرفتن تأییدی از امام و امام تأییدی نکردند. هر چند ممکن است اقداماتی در کمک و به‏‎ ‎‏منظور نجات آنها کرده باشند.‏

‏من خود وقتی اینها سالهای اول ضربه خوردند، در نامه ای از امام خواسته بودم که‏‎ ‎‏تأییدشان کنند و تأکید داشتم که اینها بچه های خوبی هستند. اما امام تأییدی نفرمودند.‏‎ ‎‏دیگران هم چنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام مؤثر باشد. ولی در‏‎ ‎‏سال 54 که رفتم نجف خدمت ایشان، گفتم: تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی‏‎ ‎‏اینها را تأیید کنید، ولی شما موافقت نفرمودید و تصورمان این بود که اگر خدمت شما‏‎ ‎‏بیاییم، در مورد جلب موافقت شما و گرفتن تأیید تلاش می کنیم. بعد از انحراف و ارتداد‏‎ ‎‏جمعی از آنها حالا می فهمیم ـ با آن که شما از اینها دور بودید و ما در کشور بودیم ـ‏‎ ‎‏حرکت شما صحیح بوده است. ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم، حالا می بینیم سر‏‎ ‎‏از کفر در می آوردند. این روزها ممکن است تلاشهای جدیدی برای تأیید گرفتن از شما‏‎ ‎‏بشود. تقاضای ما این است که شما همان راه خودتان را ادامه بدهید. ‏


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 45
‏علاوه بر این، امام هیچگاه اقدامی در تأیید مبارزات مسلحانه نکردند، حسّاسیت‏‎ ‎‏خاصی در مورد احزاب  سیاسی داشتند. همیشه به ما می گفتند: «شما سراغ این احزاب‏‎ ‎‏نروید، اینها پیچیده هستند، از سادگی و اخلاص شما بهره برداری می کنند و کلاه سرتان‏‎ ‎‏می گذارند.» ‏‎[2]‎

‎ ‎

کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 46

  • . آنها جوان مردانی بودند که به خدای خود ایمان آوردند و ما بر مقام ایمان و هدایتشان بیفزودیم. (کهف / 9).
  • . هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ دوران مبارزه؛ ج 1، صص 239ـ249.