ابعاد گوناگون شخصیت امام

شخصیت جامع امام

شخصیت جامع امام

‏این قرن، قرن امام است و حقیقتاً در ایران و دنیای اسلام، هیچ کس به اندازه امام در این‏‎ ‎‏قرن اثر مهم نگذاشته اند. این یک قرن که امام در آن زندگی می کردند - در ده سال آخر،‏‎ ‎‏امام را در خود نداشته - اما اندیشه های امام به اندازه زمان حضورشان کارساز بوده‏‎ ‎‏است؛ یعنی این ده سال و خیلی سالهای آینده را باید به امام فرض کنیم.‏

‏ده سال اول این قرن، دوران کودکی امام است که روی آن نمی توان چندان حساب‏‎ ‎‏کرد. امام در شرایطی که متولد شدند و وصفی که به سر پدر بزرگوارشان آمد و ظلمی که‏‎ ‎‏به خانواده ایشان شد، از همان کودکی، تأثیر شرایط در وجودشان ثبت شد.‏

‏از ده سال دوم، حتماً با مسائل مشروطه تماس پیدا می کنند و در زندگی و افکار ایشان‏‎ ‎‏اثر می گذارد. وقتی که به اول قرن فعلی یعنی سال 1300 می رسیم، در آن زمان نتایج‏‎ ‎‏مشروطه، زحمتها و جهادهای روحانیت، از ظهور یک شخص مستبد و خطرناکی مثل‏‎ ‎‏رضاخان، سر در آورده بود. در این زمان امام 22 ـ 23 سال دارند. از این موقع، امام قطعاً‏‎ ‎‏وارد ماجراهای سیاسی هستند و مسائل را می توانند تحلیل کنند. حتماً از مسائل‏‎ ‎‏برداشت داشتند. از آن به بعد، به شدت متأثر می شده است.‏

‏آن مقداری که من با آن دوره زندگی امام آشنا هستم. ایشان تنها مسائل ایران برایشان‏‎ ‎‏مطرح نبوده، بلکه مسائل دنیای اسلام هم اهمیت داشته است. خلافت عثمانی شکسته،‏‎ ‎‏در دنیای اسلام بین بخش عربی و ترکی تشتّت افتاد. حرکتهای آزادیخواهانه و‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 233
‏استقلال طلبانه همه جا را گرفته، در ترکیه و در مصر خلافت عثمانی آن روز هم،‏‎ ‎‏شخصیت دیگری شبیه رضاخان ایران، آتاتورک به سر کار می آید.‏

‏امام این مسائل را با جدیّت و حساسیت پی گیری می کنند. چیزهایی را که در وجود‏‎ ‎‏امام اثر می گذارد، باید از اینجاها حساب کنیم. اولاً: ذات شخصیت امام و استعدادهای‏‎ ‎‏شخصی ایشان بسیار قابل توجه است. لذا باید در محاسباتمان نمره قابل توجهی از این‏‎ ‎‏به بعد به امام بدهیم، واقعاً امام باهوش و بااستعداد بودند. حقیقتاً از انسانهای نادر‏‎ ‎‏روزگار زمان ما بودند. مطلب را به سرعت می فهمیدند و مغزشان مثل کامپیوتر تحلیل‏‎ ‎‏می کرد و خیلی زود نتیجه ارائه می شد. این موضوع، یک جانبه نبود بلکه در همه جوانب‏‎ ‎‏بود. مسائلی را که حالا می گویم و نمونه هایش را خواهم گفت، هر یک باید جداگانه‏‎ ‎‏تحلیل شود.‏

‏در دو سه سال ابتدای حکومت رضاخان، وضع مشخصی نبود. او حتی چهره مذهبی‏‎ ‎‏از خود نشان می داد. وقتی می خواست جمهوری درست کند، خیلی ها او را قبول داشتند‏‎ ‎‏ولی جمهوری او را قبول نداشتند. یعنی از بس آن جریانهای شوم و جنبی دوران‏‎ ‎‏مشروطه مردم را آزرده کرده بود، می خواستند به آدمی شبیه رضاخان پناه ببرند که‏‎ ‎‏بتواند آن بلاها را دفع کند.‏

‏امام در این زمان جوان بیست و چند ساله ای هستند با شرایطی که در آن روز بود و‏‎ ‎‏روزنامه ها بسیار آزاد، پررو، بی حساب و کتاب و گستاخ، به هرکس و هر چیزی‏‎ ‎‏می تاختند. گرچه قسمت آزادی قابل ستایش است، اما شرایطی بود که یک جوان باسواد‏‎ ‎‏مثل امام، همه چیز را می فهمید. ایشان از این دو جریانی که مشروطه را تقریباً منهدم‏‎ ‎‏کردند، طبعاً عصبانی بودند. در آستانه قرن جدید، جنگ جهانی دوم شروع می شود. بعد‏‎ ‎‏نیروهای استکباری قسمتی از ایران را که غیرمتعهد بود و در هیچ یک از بلوکهای جنگ‏‎ ‎‏نبود، به اتهام  رابطه با آلمان، اشغال می کنند؛ نیروهای اشغالگر تأثیری در تخریب‏‎ ‎‏بنیادهای ایران داشتند تا بقایای مشروطه را از بین ببرند و این مسائل، امام را تحت تأثیر‏‎ ‎‏قرار می دهد. اینجا نقش استکبار غربی و همچنین شرقی که این فشارها را بر ایران‏‎ ‎‏آوردند و تقریباً ایران را بدون مرکز کردند و منجر به آن جریانهای تشکیل دولت در‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 234
‏هجرت و امثال اینگونه چیزها شد، برای امام روشن می شود که چه عواملی نمی گذارد‏‎ ‎‏ایران حرکت خودش را ادامه بدهد.‏

‏کم کم رضاخان مسلط می شود. در دوران رضاخان که تا شهریور 1320 ادامه دارد،‏‎ ‎‏امام به عنوان یک روحانی باسواد خوش فکر، تحت تأثیر فشار فراوان قرار می گیرد ـ نه از‏‎ ‎‏لحاظ شخصی ـ از لحاظ شخصی، انسان به هر نحوی زندگی می کند، مخصوصاً کسی که‏‎ ‎‏برای خدا می خواهد زندگی بکند، مسائل شخصی برایش مطرح نیست. امام می بیند که‏‎ ‎‏چه جریاناتی وجود دارد. روشنفکران بی مسئولیت آن روز، به عنوان یک حرکت‏‎ ‎‏روشنفکری سوغات غرب، به همراه رضاخان به جان مردم مسلمان و نمادهای اسلامی‏‎ ‎‏و مذهبی افتاده اند.‏

‏این یک بعد از شخصیت امام است که در این زمان شکل می گیرد. ایشان در کتاب‏‎ ‎‏کشف اسرار‏‏ که البته یک کتاب رسمی در حد تألیف شخصیت امام نیست، در آنجا امام‏‎ ‎‏درددلهایی کردند، به مسائلی پرداختند و به آنها تاختند، همان استبداد رضاخانی و همین‏‎ ‎‏به اصطلاح نوگرایی غربزده و جریانهای چپ معاند اسلام که نشان می دهد، آن زمان، در‏‎ ‎‏امام مسائل و حساسیتهایی شکل می گرفت. نه تنها ایشان بلکه افرادی مثل مرحوم‏‎ ‎‏مدرس که چهره جهانی شناخته شده واقعاً عمیقی بود، آن بلا به سرش می آید. امام در‏‎ ‎‏آن زمان هنوز جوان بودند. شخصیت اجتماعی شناخته شده و مورد توجه مردم نبودند‏‎ ‎‏که پایگاهی داشته باشند، اما درکشان خیلی عمیق بود و به مسائل واقع بینانه نگاه‏‎ ‎‏می کردند.‏

‏به شهریور بیست می رسیم. امام در این موقع حدوداً 42 ساله هستند. در این زمان‏‎ ‎‏ایشان یک عالم بسیار نیرومند و پرانرژی از جامعه اسلامی هستند، اما در آن موقع، ما از‏‎ ‎‏امام یک تحرک بزرگ نمی بینیم. این مسأله اینجا با این شخصیتی که حالا می گویم قابل‏‎ ‎‏توجه است. بعد از شهریور 20 جریانهای سیاسی سرخورده دوباره همه متحرک شدند.‏‎ ‎‏توده ایها حرکت وسیعی کردند، ملّی گراها حرکت کردند، غربزده ها با عناوین مختلف‏‎ ‎‏حرکات دیگری داشتد. انواع تحرکات بود. اسلامیها هم حرکت داشتند ولی در جامعه‏‎ ‎‏مذهبی خاص، یعنی روحانیت، رضاخان چیزی نگذاشته بود. ارتباطات و تشکلها،‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 235
‏تقریباً همه چیز متلاشی شده بود. من این را هم از خودشان فهمیدم و هم در تحلیل‏‎ ‎‏تاریخ به این نتیجه رسیدم که امام آن موقع به فکر افتادند؛ به این معنا، حالا که دستمان‏‎ ‎‏خالی است باید یک بنیان بزرگی را بگذاریم. اولین قدمهایی که این موقع امام‏‎ ‎‏برمی دارند، حرکت برای اینکه یک حوزه نیرومند تأسیس شود و نیروهای قابل اعتمادی‏‎ ‎‏تربیت بشوند تا سربازان راه اسلام باشند. آن حرفی که در احادیث از امام باقر(ع) نقل‏‎ ‎‏می کنند که اگر من این تعداد همراه داشتم، قیام می کردم، اینجا برای امام ‏‏[‏‏خمینی‏‏]‏‏،‏‎ ‎‏صادق است. آن موقع برای پیدا کردن نیروهای وفادار، محکم، همراه و زمینه دار با‏‎ ‎‏شرایط گذشته آسان نبود.‏

‏کم کم به تأسیس حوزه می رسیم، فکر مرحوم آیت اللّه حائری در امام اثر گذاشته بود‏‎ ‎‏که حفظ پایگاه روحانیت و تقویت حوزه مهم است و بینش درست و صحیحی هم است.‏

‏مرحوم حائری در زمان پهلوی در حدّ محدود می توانستند این کار را انجام دهند. بعد‏‎ ‎‏از شهریور سال بیست، این راه باز شده بود. مخصوصاً بعد از فوت مرحوم حاج سید‏‎ ‎‏ابوالحسن اصفهانی توجه به ایران و شرایطی که به وجود آمده، راهی که امام تشخیص‏‎ ‎‏داده بودند، وجود آیت اللّه العظمی بروجردی در قم به عنوان یک مرکزیت علمی و‏‎ ‎‏تقویت حوزه، راه درستی هم بود. گویا بیشترین نقش را برای آوردن آیت اللّه بروجردی از‏‎ ‎‏بروجرد به قم، امام داشتند؛ با این هدف که پایگاه نیرومندی برای حرکت بعدی‏‎ ‎‏خودشان به وجود بیاورند. اما، امام زود از این کار سرخورده شدند؛ نه سرخورده کامل‏‎ ‎‏بلکه تا حدودی، یعنی آنچه را که خودشان فکر می کردند، با آنچه که در حال پیشروی‏‎ ‎‏بود، تفاوت داشت، ولی اصل حرکت را می پسندیدند و از تفکرات خودشان بود. یعنی‏‎ ‎‏بُعد تقویت حوزه و سربازگیری و تربیت نیرو و افسران دینی و تجدید قوا برای روحانیت.‏‎ ‎‏زیرا نقش روحانیت در دوران رضاخان از آنها گرفته شده بود. کار اصلی این بود که اتفاقاً‏‎ ‎‏آیت اللّه بروجردی این کار را به خوبی پیش بردند.‏

‏لذا خیال امام از حرکت اصلی حوزه راحت بود. اما، امام فکر می کردند که حوزه را‏‎ ‎‏باید از اول و سریعتر، سیاسی بار آورد و به مسائل سیاسی جهان پرداخت.‏

‏امام وقت را در حال تلف شدن می دیدند. آیت اللّه بروجردی اینگونه فکر نمی کردند؛‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 236
‏آیت اللّه بروجردی فکر می کردند، الان اگر حوزه آسیبی ببیند و به بعضی از مسائل‏‎ ‎‏بپردازد، ممکن است آن هدف از بین برود.‏

‏امام در این دوره به عنوان یک شخصیت ممتاز، اما در حوزه غریب و مظلوم بودند.‏‎ ‎‏مثلاً یک عده انسانهای نادان روی امام فشار می آوردند؛ چون امام فلسفه را بهتر از‏‎ ‎‏دیگران می فهمید. این برتری عظیمی برای امام است. من هیچکس را در فلسفه به اندازه‏‎ ‎‏امام فیلسوف ندیدم. ما فلاسفه بزرگی مثل علامه طباطبایی، مرحوم حاج سید ابوالحسن‏‎ ‎‏قزوینی و خیلی کسان دیگر داشتیم، ولی وجود امام عمیقاً فلسفی بود. یعنی فلسفه را‏‎ ‎‏هضم کرده بود. وقتی که یک مسأله فلسفی مطرح می شد، از ریشه، مسأله را همراه‏‎ ‎‏عرفان حل می کردند. مرحوم شاه آبادی در عرفان امام خیلی مؤثر بوده است. عرفان و‏‎ ‎‏فلسفه، امام را هم ممتاز کرده بود. این حالت جهاد، ایثار، فداکاری، شجاعت که بی نظیر‏‎ ‎‏در بین علمای دیگر است، اینها معلول فلسفه امام نیست، بلکه معلول فلسفه همراه‏‎ ‎‏عرفان امام است که این حالات ممتاز را به ایشان داده بود. لذا شرایط رهبری شجاع و‏‎ ‎‏واقع بین و متوکل علی اللّه - که پایه شجاعت هم اینجاست - ایشان را ساخته بود.‏

‏به هر حال، یک دوره رکود دیگری بعد از شهریور 1320 بر امام تحمیل می شود که‏‎ ‎‏من فکر می کنم اینجا امام عمیقاً به این فکرافتادند که در کنار حرکت تمام حوزه ها،‏‎ ‎‏خودشان باید سازندگی انسانی داشته باشند. امام بی سرباز بودند، یعنی وقتی که به امام‏‎ ‎‏حمله شد و امام را خانه نشین کردند، کسی نبود که از امام دفاع کند و حرکت امام را‏‎ ‎‏پیگیری کند یا خیلی کم بودند.‏

‏در این مقطع امام درسهای اخلاق، فقه، اصول را به عهده می گیرند. اینها را باید از‏‎ ‎‏اواخر دهه 20 و 30 تاسال 40 و 41 حساب کنیم. در همین موقع ایشان ضمن اینکه به‏‎ ‎‏حرکت عمومی حوزه و کار آیت اللّه بروجردی علاقمند بودند، کارهای سیاسی دیگری‏‎ ‎‏هم داشتند. یک جریان اسلامی بود که فدائیان اسلام دنبال می کردند. اینها تجربه امام را‏‎ ‎‏قوی کرد. ملی گراها با بادی خزان شدند و مظلومیت مسلمانها که آیت اللّه کاشانی را‏‎ ‎‏آنگونه ملی گراها خانه نشین کردند؛ همان کسی که نهضت آنها را به ثمر رساند، کسی که‏‎ ‎‏تقدس به ملی گرایی داد.‏


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 237
‏جریانهای موجود یک بار دیگر برای امام مشخص کرد که اینها چه خاصیتهایی دارند.‏‎ ‎‏از سال 1323 که تقریباً سال تثبیت قدرت پهلوی دوم می شود، امریکائیها هم کم و بیش‏‎ ‎‏حضور پیدا می کنند و مخالفین هم سرکوب می شوند. مرکزیت عظیم اسلامی در حوزه‏‎ ‎‏بود و سیاست زعامت حوزه نیز این نبود که درگیر شود، امام هم همان روش خودشان را‏‎ ‎‏ادامه دادند. البته در این زمان بدون مزاحمتهای فکری که بود، با عزت و احترام و‏‎ ‎‏محبوبیّت در حوزه درسهایشان را تدریس می کردند. نتیجه همین ده، دوازده سال،‏‎ ‎‏صدها عالم مجتهد، جوان و نیرومند بودند و طلبه های بعد از اینها که محصول فکری این‏‎ ‎‏شاگردان مستقیم امام بود. یعنی شبکه عظیمی از فضلا و طلبه های جوان تر با زمینه‏‎ ‎‏مساعدی که آیت اللّه بروجردی در همه ایران درست کرده بودند، امام سربازگیری را‏‎ ‎‏انجام دادند و افسران خودشان را تقویت کردند. همچنین امام همه جریانها را می شناسد؛‏‎ ‎‏جریانهایی که از خارج دخالت کردند و جریانهایی که از درون به اسم انقلابی مزاحمت‏‎ ‎‏ایجاد کردند را می شناسند. ارزش جریانهای مذهبی را از مشروطه و قبل از مشروطه در‏‎ ‎‏وجودشان ثبت کردند. خطرهایی را که در کمین بود شناسایی کردند. ایشان در شرایط‏‎ ‎‏ویژه ای وارد میدان شدند. درست در نقطه ای که خداوند ایشان را ذخیره کرده بود، در‏‎ ‎‏نقطه ای سیاست اسلامی و سیاست کفر بر سر یک مسأله ویژه تلاقی می کرد.‏

‏آیت اللّه بروجردی که فوت می کنند، آن عظمت، اعتبار و عمومیت اسلام در مراسم‏‎ ‎‏وفات ایشان به نمایش گذاشته می شود و در آن چهل روز، مردم ایران یکپارچه فریاد‏‎ ‎‏اسلام و روحانیت و شیعه و ائمه سر می دادند، این مراسم هر کسی را هوشیار کرد که در‏‎ ‎‏ایران چه گذشته و چه پیش آمده است. در آن چهل روز، ایران یکپارچه هیجان بود. ما در‏‎ ‎‏آن زمان، طلبه جوانی بودیم که شرایط را درک می کردیم و در میدان هم بودیم...‏

‏امام با آن افکاری که من تشریح کردم به فکر می افتند حالا که زعامت حوزه مانعی‏‎ ‎‏برای حرکت حوزه نیست، حوزه را به حرکت درآورند برای اینکه آن اهداف اسلامی و‏‎ ‎‏انقلابی و سازنده را اجرا بکنند. الان سرباز دارند، اگر پانزده سال قبل نداشتند، الان‏‎ ‎‏هزاران طلبه جان برکف و هوشیار از سراسر کشور افکار ایشان را می تواند ترویج بکند.‏‎ ‎‏حجّت خدا برایشان تمام است. درک ایشان از مسائل واقعی است. این اظهاراتی که امام‏‎ ‎


کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 238
‏کردند و این جهت گیریهای ایشان از دوران مبارزه تا دوران وفات، همه اینهایی بود که در‏‎ ‎‏زندگی ایشان شکل گرفت.‏

‏حساسیتهایی که در وجودشان ثبت شده بود، در دوران مبارزه و پیروزی خودش را‏‎ ‎‏نشان داد، ما که می دانستیم چه بود، خیلی برای ما روشن بود که امام چه تصمیمی‏‎ ‎‏می گیرند. وقتی هم که تصمیم می گرفتند، می دانستیم که تصمیم ایشان آنی نیست؛ به یک‏‎ ‎‏تجربه درک و محاسبه ای متکی است. امام موفق شدند رژیم شاه را در همان روزهای‏‎ ‎‏اول شکست بدهند. رژیم می خواست حوزه را متشتت و ضعیف بکند. امام حوزه را‏‎ ‎‏قوی تر کرد، حوزهای که تا سال 40 در مسائل مهم کشوری و جهانی و داخل در‏‎ ‎‏دستورات حوزه بود. البته یک عده در حوزه راه امام را قبول نداشتند. آدمهای بدی‏‎ ‎‏نبودند، ما آنها را بصورت آدمهای بد نمی شناسیم. اما اکثریت حوزه و طلبه های جوان‏‎ ‎‏حوزه و مدرسین بزرگ حوزه که شاگردان امام بودند، وفادار و علاقمند و منتظر بودند.‏‎ ‎‏وقتی که امام حرف زدند، احساس کردند که امام حرف دلشان را می گوید. کسی نبود که‏‎ ‎‏محتوای فکری اینها را فریاد کند، صدای امام که بلند شد، همه احساس کردیم، آنچه را‏‎ ‎‏که منتظر بودیم، رسید. امام زود متوجه شدند که سرباز به اندازه کافی که خودشان‏‎ ‎‏تربیت کرده بودند،دارند. ایشان جزو بنیانگذاران حوزه بعد از شهریور بیست بودند؛ ولی‏‎ ‎‏عمدتاً آیت اللّه العظمی بروجردی کار را انجام داده بودند، ولی به هر حال این کار انجام‏‎ ‎‏شده بود. با این شرایط از سال 41 مبارزات آغاز می شود. اینکه می گوئیم قرن امام،‏‎ ‎‏منظور این است که امام کار بزرگی هم برای ایران، هم برای روحانیت و هم برای اسلام‏‎ ‎‏کردند. کار امام خیلی بزرگ است.‏‎[1]‎

‎ ‎

کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 239

  • . جمهوری اسلامی؛ (14 و 15 مهر 1378)، ش 5888، ص 11.