صادق آهنگران

گدایان در خانه خدا

‏قبل از عملیات فتح المبین با تعدادی از برادران رزمنده جهت دستبوسی به‏‎ ‎‏خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردی بود روحانی به نام حاج‏‎ ‎‏آقا ‏‏ابوترابی‏‏ از اهالی اطراف دامغان، که دروس حوزوی را در حد بالایی‏‎ ‎‏خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل‏‎ ‎‏جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانی که از اهواز به‏‎ ‎‏تهران رسیدیم، حاج آقا ابوترابی اصرار زیادی داشت که با پای پیاده به‏‎ ‎‏جماران برویم تا ثواب بیشتری نصیب ما بشود. بچه ها راه زیادی را طی کرده‏‎ ‎‏بودند و به دلیل خستگی اکثراً با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر‏‎ ‎‏اصرار و پافشاری حاج آقا ابوترابی، پیاده به سوی جماران حرکت کردیم.‏‎ ‎‏حاج آقا ابوترابی در صف جلوی من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با‏‎ ‎‏اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالی که گریه می کرد رو به‏‎ ‎‏امام کرد و گفت: «امام، ما به گدایی آمده ایم، دستمان خالی است». امام با‏‎ ‎‏تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگی خاصی فرمودند: «ما همه در خانه‏‎ ‎‏خدا گدا هستیم». حاج آقا ابوترابی دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و‏‎ ‎‏گفت: «امام برای ما دعا کنید که شهید شویم». امام با همان تبسم زیر لب چیزی‏‎ ‎‏گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: «انشاء اللّه ، دعا می کنم» ولی ما فقط‏‎ ‎‏تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبی‏‎ ‎‏متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگی بیان ایشان که‏‎ ‎

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 3
‏فرمودند: «ما در خانۀ خدا گدا هستیم» برای ما تازگی داشت. بعد از دستبوسی‏‎ ‎‏و خداحافظی از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقاً در جریان عملیات فتح‏‎ ‎‏المبین، حاج آقا ابوترابی به آرزوی خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید.‏

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 4