علی صیاد شیرازی

وقت نماز است

‏  قبل از شروع یکی از عملیات ها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده‏‎ ‎‏می کردیم، خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. این‏‎ ‎‏جلسه شاید از آن جلساتی باشد که ضبط نشده و یکی از جلساتی است که‏‎ ‎‏واقعاً بیشترین تاثیر روحی و روانی را بر من داشته است. البته این مطلب را که‏‎ ‎‏می گویم، الان هم در زندگی و اخلاقم اثر آن را بعینه می بینم و خیلی هم از آن‏‎ ‎‏بهره برده و همچنان می برم. در آن جلسه حضرت آیت اللّه خامنه ای، آقای‏‎ ‎‏هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه حضور داشتند.‏‎ ‎‏گزارشها خدمت حضرت امام داده می شد. کاملاً یادم هست که ایشان روی‏‎ ‎‏مبل نشسته بودند و ما هم به صورت نیمدایره اطراف ایشان نشسته بودیم. همۀ‏‎ ‎‏توجه من جلب حالات و آثار رفتار بسیار مقدسی بود که امام نشان می دادند.‏‎ ‎

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 65
‏آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که متوجه نمی شدم چه کسی دارد صحبت‏‎ ‎‏می کند. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس‏‎ ‎‏از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. عین‏‎ ‎‏جملاتی که ردوبدل شد، بیان می شود، چون اثرش برای من خیلی نافذ و‏‎ ‎‏فوق العاده بود. آقای هاشمی گفتند: آقا کسالتی عارض شد؟ چون تنها چیزی‏‎ ‎‏که به ذهن می آمد، این بود که ممکن است آقا دچار کسالت شده باشند. امام‏‎ ‎‏در پاسخ فرمودند که: «خیر! وقت نماز است!» با یک قاطعیتی که اصلاً من‏‎ ‎‏احساس کردم، مثل اینکه ما تا حالا نماز نخوانده ایم!. از حضرت امام‏‎ ‎‏درخواست کردیم که با ایشان نماز بخوانیم. البته هنوز یکی دو دقیقه به وقت‏‎ ‎‏شرعی مانده بود ولی اینکه امام چگونه بدون نگاه کردن به ساعت زمان ظهر‏‎ ‎‏را تشخیص داده بود، خدا می داند. خلاصه از محضر ایشان سؤال شد که‏‎ ‎‏اجازه می فرمایید ما هم در محضر شما و به جماعت نماز بخوانیم؟ امام‏‎ ‎‏فرمودند: «مخالفتی ندارم». سجاده حضرت امام (س) آنجا پهن بود و آن‏‎ ‎‏بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر‏‎ ‎‏ایشان در یکی دو صف، نماز واقعاً با حالی خواندیم که شاید در تمام عمر من‏‎ ‎‏سابقه نداشته است. البته این از حال خود امام بود.‏

‏   این صحنه تمام شد ولی آثار رفتاری و اخلاق امام و روحیۀ تعبد ایشان به‏‎ ‎‏نظر من یک آثار جاودانی بر جای می گذاشت. خلاصه جلسه تمام شد و‏‎ ‎‏چندی بعد هم من به جبهه رفتم. اصلاً تحولی در من ایجاد شده بود. بار‏‎ ‎‏سنگینی بردوشم احساس می کردم که خدایا درست است که از این اخلاق‏‎ ‎‏امام، حَظّ لازم را گرفتم؛ حال چطور از آن استفاده عملی کنم؟ چون‏‎ ‎‏مسئولیتم سنگین بود. فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم. این همه فرماندهان در‏‎ ‎

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 66
‏جبهه با من کار می کنند من چه باید بکنم که این اخلاق را به آنها منتقل نمایم.‏‎ ‎‏این تدبیر به ذهنم آمد که جلسات فرماندهان نظامی را جوری ترتیب بدهیم که‏‎ ‎‏قبل از نماز شروع شود و یا به نماز ختم گردد و یا اگر وسط جلسه به وقت نماز‏‎ ‎‏رسید، قطعش کنیم و به نماز برویم و بعد جلسه را ادامه بدهیم و یا حتی‏‎ ‎‏جلسات را با نماز شروع کنیم. خداوند چقدر به ما توفیق داد که این برنامه را‏‎ ‎‏پیش گرفتیم. و این رسالت را انجام دادیم که عجیب برای من پربرکت بود. به‏‎ ‎‏وضوح احساس می کردم که در داخل جلسات مربوط به عملیات و اتاقهای‏‎ ‎‏عملیات و جنگ از همین روحیه عبادی یک برکات عظیمی نصیب ما شده‏‎ ‎‏است. حتی در حین عملیات که بودیم، با اینکه معمولاً ضرورت ندارد، حتماً‏‎ ‎‏فرمانده در حالی که عملیات را هدایت می کند نماز بخواند، او می تواند‏‎ ‎‏نمازش را بعد هم بخواند ولی ما می دیدیم همان جا هم می شود با نماز یک‏‎ ‎‏فضای معنوی ایجاد کرد. بسته به شرایط، بعضی اوقات یک نفر بی سیم چی‏‎ ‎‏می ماند و بقیه می رفتند به اقامه نماز. این نماز اول وقت را ما از روحیۀ عبادی‏‎ ‎‏امام الهام گرفتیم. اکنون در جلساتی هم که بعضی اصرار می کنند مثلاً در یک‏‎ ‎‏مسجد نماز بخوانیم و درخواست می کنند که من صحبتی داشته باشم، معمولاً‏‎ ‎‏این خاطره نماز اول وقت حضرت امام را بیان می کنم و واقعاً هم به دل‏‎ ‎‏می نشیند.‏

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 67