علی فضلی

یک خاطره فراموش نشدنی

‏همان اوایل پیروزی انقلاب بود که توطئه های ضد انقلاب و گروههای‏‎ ‎‏سیاسی بر علیه انقلاب شروع شد و بنده ماموریت یافتم که به خرمشهر بروم.‏‎ ‎‏چهار ماهی را در آنجا بودیم که درگیریهای کردستان از جمله در پاوه و دیگر‏‎ ‎‏جاها شروع شد. امام برای ختم غائله کردستان دستور داده بودند که مردم،‏‎ ‎‏رزمنده ها و حزب اللّه به سمت کردستان بروند. یادم می آید مدنی که در آن‏‎ ‎‏زمان استاندار خوزستان بود، از عزیمت برادران سپاهی به کردستان ممانعت‏‎ ‎‏بعمل می آورد اما ما ماموریت گرفتیم که مدتی را در سپاه گچساران در‏‎ ‎‏خدمت برادران باشیم که از آنجا به منطقه سنقر اعزام شدیم. علاوه بر درگیری‏‎ ‎‏و مقابله با ضد انقلاب، خود را موظف می دانستیم تا به مردم محروم آن‏‎ ‎‏نواحی خدماتی ارائه دهیم. در این جهت به چند شهر و از جمله جوانرود سر‏‎ ‎‏زدیم. بعد از گذشت مدتی از ماموریت، قرار شد به مرخصی برویم.‏

‏   در کرمانشاه از مسئولین سپاه خواستیم که برنامه زیارت حضرت امام و‏‎ ‎‏دیدار با آن بزرگوار را برای ما ردیف کنند که آنها هم نامه ای برای دفتر‏‎ ‎‏حضرت امام در قم مرقوم داشته و برای ما که حدود نوزده نفر بودیم،‏‎ ‎‏درخواست ملاقات کردند. دیدارهای آن موقع بسیار ساده و مردمی برگزار‏‎ ‎‏می شد؛ به طوری که ما تفنگ بر دوش به زیارت امام رفتیم و کسی هم‏‎ ‎‏متعرض ما نشد. ما همه اش به چهره امام نگاه می کردیم و دلمان می خواست‏‎ ‎‏که آن بزرگوار یک عنایتی به ما بنماید. وقتی که برای لحظه ای کوتاه نگاه من‏‎ ‎

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 109
‏با نگاه آن حضرت گره خورد، خدا می داند که چقدر لذت بخش بود؛ آن هم‏‎ ‎‏با آن تبسم شیرینی که حضرت امام بر لب داشتند. این موضوع واقعاً از‏‎ ‎‏خاطرات فراموش نشدنی برای اینجانب است.‏

کتابامام و دفاع مقدسصفحه 110