جهان‌ بینی شهودی حضرت امام در شعر معظم‌ له

 حجت الاسلام علی اکبر صادقی رشاد


کتابآن سفر کردهصفحه 43
بسمه تعالی

جهان بینی شهودی حضرت امام(س) در شعر آن بزرگوار

حجة الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ الشُّعَرٰاءُ یَتِّبِعُهُمُ الغاوُنَ اَلَمْ تَرَ اَنَّهُمْ فی کُلِّ وٰادٍ یَهیمُونَ وَ اَنَّهُمْ یَقُولوُنَ مٰا‎ ‎لاٰ یَفعَلوُنَ اِلاّ الّذِینَ ٰامَنُواْ وَ عَمِلوُاْ الصٰالِحٰاتِ وَ ذَکَروُا اللهَ کَثیراً و َانْتَصَروُا مِنْ بَعْدِ‎ ‎مٰا ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیََّ مُنْقُلَبٍ یَنْقَلِبُون‏. ‏

‏شعر دینی، به استناد آیات 224 تا 227 سوره شعراء، شعر ایمان، عمل، ‏‎ ‎‏صداقت، ذکر و ستم ستیزی است؛ و در برابر آن شعر فریب است که‏‎ ‎‏مشخصه هایش عبارتست از اغوای ره گم کردگان، لاابالی گری و به هر سو‏‎ ‎‏و سرایی سر کشیدن، پر گویی، عدم التزام به عمل. ‏

‏شعر صداقت، ریشه در ایمان و تکیه بر عمل دارد؛ همه ذکر و عرفان توام‏‎ ‎‏با حماسه است. این همان ویژگیهای تشیع است و اگر بخواهیم‏‎ ‎‏برجسته ترین مشخصه شعر شیعی را در یک عبارت بیان کنیم باید بگوییم: ‏‎ ‎‏ (شعر شیعی، شعری است که در آن، حماسه و عرفان، دست در آغوش‏‎ ‎‏یکدیگر دارند) امام- سلام الله علیه - که روشن ترین و بارزترین الگوی تشیع‏‎ ‎‏است قطعاً شعرش نیز باید این مشخصه را برجسته تر از شعر دیگران دارا‏‎ ‎‏باشد. شخصیت باطنی و حقیقی امام آن نیست که ما از آن اطلاع داریم. ‏‎ ‎‏امام پیش از آنکه یک فقیه یا فیلسوف باشد و پیش از آنکه یک سیاستمدار و‏‎ ‎


کتابآن سفر کردهصفحه 44
‏چهره انقلابی باشد، یک عنصر عارف است. امام با عرفان، انقلاب کرد و‏‎ ‎‏حماسۀ امام هم جلوه ای از عرفان است. شورشی که امام با القای یک‏‎ ‎‏عبارت، در سراسر گیتی پدید می آورد و با یک پیام کوتاه، انسانها در آن‏‎ ‎‏سوی جهان هم حرکت می کردند، به یمن وجود ملکوتی و انفاس عرشی و‏‎ ‎‏شخصیت ماورایی آن حضرت بود، امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود‏‎ ‎‏و معنویت تکان می داد، جهت می داد، به مقاومت وا می داشت، و دشمن را‏‎ ‎‏می ترساند. ‏

‏هراس و رعب قلبی دشمن از امام به خاطر ابهت عرفانی معظم له بود‏‎ ‎‏لکن دیدگان ما آن را ندید و دیدگان بیگانگان هم خلاف دید. ‏

‏عرفان امام، عرفان حماسی است، عرفان حقیقی است، تصوف نیست، ‏‎ ‎‏عرفان مسلکی نیست، عرفان صومعه و دیر، گوشه گیری و بی تفاوتی نیست. ‏‎ ‎‏امام-صلوات الله علیه -غریبی است تنها، در غربت آباد خاک که گهگاه‏‎ ‎‏بر حسب وظیفه و در حد طاقت و ظرفیت مردم عصرش شقشقه ای و جلوه ای‏‎ ‎‏می کند. ‏

بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر  نتوان شرح کنم جلوه والای تو را

‏شعر امام(س) یکی از روشن ترین و مطمئن ترین مآخذ شناخت‏‎ ‎‏جهان بینی و جامعه نگری ایشان است. امام(س) اگر در سخنرانیها، ‏‎ ‎‏بیانیه ها و پیامهایشان احیاناً محتاطانه برخورد کرده باشند یا در بعضی موارد‏‎ ‎‏ملاحظاتی کرده باشند، از شعر به عنوان یک دریچه صریح برای بیان‏‎ ‎‏حرفهای دل خویش استفاده کرده اند. ‏

‏می دانید امام همیشه مورد نقد و هجمه متحجرین و متنسکین و مسلکیها‏‎ ‎‏بود. در حوزه علمیه آن روز که فلسفه عالی را تدریس می فرمود تکفیرش‏‎ ‎‏کردند و کوزه ای را که فرزند بزرگوار و شهیدش از آن آب نوشیده بود، نجس‏‎ ‎


کتابآن سفر کردهصفحه 45
‏تلقی کردند. ‏

دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد  محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد

‏وقتی امام تفسیر سوره حمد را آغاز کرد، برخی افراد جوسازی کردند تا‏‎ ‎‏اینکه حادثه بیماری امام پیش آمد و این جریان زلال قطع شد، اگر تفسیر‏‎ ‎‏عرفانی امام می توانست ادامه پیدا کند یک مجموعه بسیار غنی ای در این‏‎ ‎‏باب پدید می آمد. حتی به دنبال نامه ای که امام به گورباچف نوشت افرادی‏‎ ‎‏جوسازی کردند که چرا در آن نامه به بعضی آثار، شخصیتها و تفکرات اشاره‏‎ ‎‏شده است، لهذا شعر گفتن امام گریز از غربت و تنهایی است به خلوت‏‎ ‎‏انس، امام، بی دغدغه با خودش و دور از چشم تکفیرگران به صورت شعر‏‎ ‎‏زمزمه هایی کرده است. ‏

‏یادگار عزیز امام نقل می فرمود: «در روزگار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم‏‎ ‎‏حائری(رض)، موسس حوزه علمیه قم که پاره ای از اشعار و غزلیات امام‏‎ ‎‏منتشر شده بود، بعضی از متحجرین خدمت مرحوم (حاج شیخ) شکایت‏‎ ‎‏برده بودند که ایشان گفته است: ‏

روم ز دانۀ انگور سبحه ای سازم  برای رفتن میخانه استخاره کنم

‏مرحوم حاج شیخ بدون هیچ درنگی فرموده بود: «در کار خیر حاجت هیچ‏‎ ‎‏استخاره نیست. »‏

‏در واقع به دلیل همین جوسازیها امام(س) به شعر گریخته است. ‏‎ ‎‏نخواسته شعر بگوید: شعر امام از سر تفنن نیست، از سر شاعری نیست و‏‎ ‎«ما یَنبَغی لَه».

صوفی و خرقه خود، زاهد و سجاده خویش

من سوی دیر مغان نغمه نواز آمده ام

‏اگر از امام به شاعر تعبیر کنیم نوعی تنزل رتبه است برای آن بزرگ، لهذا‏‎ ‎


کتابآن سفر کردهصفحه 46
‏باید سعی کنیم از تحمیل مضامین مسلکی و برداشتهای فرقه ای و قشری بر‏‎ ‎‏اشعار حضرت امام(س) خودداری کنیم. امام واژه ها را عیناً به همان معانی‏‎ ‎‏که فرق و مسالک مختلف به کار می برند، استعمال نکرده اند؛ بلکه بعضی از‏‎ ‎‏واژه ها را برخلاف آنچه مصطلح است به کار برده اند. ‏

‏امام غریبی است که از سوز فراق رنج می برد و در شوق لقای حق‏‎ ‎‏می گدازد. بسیاری از اشعار امام(س) انعکاسی است از همین حالت‏‎ ‎‏ایشان و آکنده است از همین مضامین: ‏

ما را رها کنید در این رنج بی حساب  با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

عمری گذشت در غم هجران روی دوست  مرغم درون آتش و ماهی برون آب

حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی  پیری رسید غرق بطالت پس از شباب

‏امام، پیوسته حالت شوق به لقا دارد و به یاد بتکده نخستین آفرینش‏‎ ‎‏است، آنجا که آدم به عنوان انسان کامل مسجود ملائک است و بت گونه‏‎ ‎‏پرستیده می شود: ‏

بگذارید که از بتکده یادی بکنم  من که با دست بت میکده بیدار شدم

‏روزی که «تعلیم الاسماء» صورت پذیرفته است و انسان مسجود قرار‏‎ ‎‏گرفته و جهان به بتخانه ای می مانسته است. ‏

قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند  قصه علم الاسماء به زبان است هنوز

‏گفتیم شعر امام بازتاب جهان بینی و جامعه نگری اوست، اما چون قرار‏‎ ‎‏است بیشتر به وجه عرفانی و جهان بینی اشعار بپردازم، طبعاً از وجوه دیگر‏‎ ‎


کتابآن سفر کردهصفحه 47
‏صرف نظر می کنم. امام جهان بینی خاصی دارند که در اشعار، آنرا ارائه‏‎ ‎‏می فرمایند و به تخطئه سایر تفاسیر از هستی و جهان، و بیان موانع و طرق‏‎ ‎‏انحرافی می پردازند و به برداشتهای ناصوابی که بسیاری دچار آنها هستند. ‏‎ ‎‏حمله می کنند و سعی دارند مدعیان دروغین راه یافتن به حقایق عالم را‏‎ ‎‏افشاء کنند، این مفاهیم بیشترین بخش اشعار نورانی حضرت امام(س) را‏‎ ‎‏تشکیل داده است. ‏

در یم علم و عمل مدعیان غوطه ورند  مستی و بیهشی می زده، گرداب من است

 

‏حضرت امام(س) همۀ آفاق را آینه یار می بیند و همه چیز و همه کس را‏‎ ‎‏آگاه و ناآگاه به سوی او روان: ‏

دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را  نیست گوشی که همی نشوند آوای تو را

 

هیچ دستی نشود، جز بر خوان تو دراز کس نجوید به جهان جز اثر پای تو را

 

‏ونیز می فرمایند:‏

این همه غلغل و غوغا که در آفاق بود  سوی دلدار روان و همه بانگ جرس است

* * *

ما پی سایه سروش به تلاشیم همه  او ز پندار من خسته نهان است هنوز

* * *

به کجا روی نماید که تواش قبله نه ای  آنکه جوید به حرم منزل و ماوای تو را

. . .

با که گویم که ندیده است و نبیند به جهان  جز خم ابرو و جز زلف چلیپای تو را


کتابآن سفر کردهصفحه 48
دکۀ علم و خودی بست و در عشق گشود آنکه می داشت به سر علت سودای تو را

‏ونیز می فرمایند: ‏

این قافله از صبح ازل سوی تو رانند  تا شام ابد نیز، به سوی تو روانند

 

ما ندانیم که دل بسته اوییم همه  مست و سرگشته آن روی نکوییم همه

 

‏همه به دنبال رد پای تواند، اما من نیازی به رد پا ندارم، چرا که تو خود‏‎ ‎‏مشهودی: ‏

هر طرف رو کنم تویی قبله  قبله، قبله نما نمی خواهیم

 

همه آفاق روشن از رخ توست  ظاهری، جای پا نمی خواهم

 

‏بخش وسیعی از سروده های امام اختصاص دارد به تخطئه طرق ناصواب‏‎ ‎‏و حمله به مدعیان کاذب و بیان آفات و موانع شناخت حقیقی: ‏

خرقه درویش همچون تاج شاهنشاهی است  تاجدار و خرقه دار از رنگ و بو افتاده نیست

 

اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار  که مر این طایفه را راه در این محفل نیست

 

دست من گیر و از این خرقه سالوس رهان  که درین خرقه به جز جایگه جاهل نیست

 

در بر دل شدگان علم حجاب است، حجاب  از حجاب آن که برون رفت بحق جاهل نیست

* * *

این خرقه ملبس و سجاده ریا  آیا شود که بر در میخانه بردرم

 

بشکنیم آینۀ فلسفه و عرفان را  از صنمخانه این قافله بیگانه شویم

‏این حرفها را کسی می زند که در روزگار خویش سرآمد معاصرین خود در‏‎ ‎‏زهد، ریاضت، علم و فلسفه است، او استاد مسلم فلسفه است، پیش از‏‎ ‎

کتابآن سفر کردهصفحه 49
‏اینکه بزرگترین استاد فلسفه اسلامی روزگار ما حضرت علامه طباطبائی(ره) ‏‎ ‎‏در قم مطرح شود، امام محور تدریس فلسفه در سطوح عالی بوده است . و‏‎ ‎‏در فقه نیز اعلم معاصرین خودش است. در عرفان عملی شخصیتی است‏‎ ‎‏که بیش از نیم قرن نماز صبحش را با وضوی سحر اقامه کرده است، چنین‏‎ ‎‏کسی این حرفها را می زند!‏

‏حضرت امام اناینت را، «ماومنی» را مانع بزرگی در راه معرفت می بیند‏‎ ‎‏حتی جایی که فکر کنیم ما هستیم ما نیستیم. ‏

‏در خلاصه مقالات منتشر شده توسط سمینار دیدم که یکی از برادران در‏‎ ‎‏فرازی اشاره فرموده بود که، امام به حلاج علاقه مند است. حلاج یک شخص‏‎ ‎‏نیست، یک جریان است یک تفکر است، او سمبل است. نباید تصور کنیم‏‎ ‎‏امام به حلاج علاقه مند است، حلاج بسیار کوچکتر از امام است، امام به‏

‏حلاج انتقاد می کند که بالای دار حتی اگر بگویی« انا الحق » شرک است!‏

‏پس تو باز هستی، باز «من» خویش را قبول داری، باز انانیت هست، ‏‎ ‎‏بر فراز دار هم از انانیت تبلیغ می کنی، خیلی نقد جالبی است: ‏

بر فراز دار فریاد انا الحق می زنی  مدعّی حق طلب! «انیّت و انّا» چه شد؟

. . .

این عبادتها که ما کردیم خُوبش کاسبی است!  دعوی اخلاص با این خود پرستیها چه شد؟

* * *

بگذار از خویش اگر عاشق دلباخته ای  که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست

* * *

مُرشد از دعوت به سوی خویشتن، بردار دست       «الا اله» ات را شنیدستم ولی «الا» چه شد

‏می گوید همه اینها در « لا اله» متوقف شده، به «الا» نرسیده اند، باید فکر‏‎ ‎


کتابآن سفر کردهصفحه 50
‏الای خویشتن کرد. ‏

این ماو منی جمله ز عقل است و عقال است در خلوت مستان نه منی هست نه مایی

‏امام صادق(ع) می فرماید: ‏«حُبَّ اللهِ اِذا اضاء عَلی سِرّ عَبدٍ اَخلاهُ عَنْ کُلِ‎ ‎شاغِلٍ و کُلِ ذِکْرٍ سوی الله»‏: ‏

‏حب خدا وقتی درون بنده ای را فرا گرفت او را از هر مشغله و یادی جز‏‎ ‎‏یاد حق تهی می سازد و حضرت امیر نیز فرموده اند: «‏حُبّ الله نار لایَمُرّ علی‎ ‎شَیءٍ الاّ احتَرقَ. »

غم دلدار فکنده است به جانم شرری  که به جان آمدم و شهره بازار شدم

‏امام(س) معتقدند از راه علمو فلسفه و عرفان مصطلح نمی توان به‏‎ ‎‏حقایق دست یافت: ‏

عارفان پرده بیفکنده به رخسار حبیب  من دیوانه گشایندۀ رخسار توام

‏و نیز: ‏

چو به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم  آنچه خواندیم و نوشتیم همه باطل بود

‏و نیز: ‏

از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد  کی می توان رسید به دریا از این سراب

 

هر چه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم  چیزی نبود غیر حجابی پس حجاب


کتابآن سفر کردهصفحه 51
‏اصولاً اگر بخواهیم مسیر رشد شخصیت عرفانی امام را ترسیم کنیم باید‏‎ ‎‏بگوییم که امام یک دوره ای را تا حدود 35-40 سالگی در تحصیل علوم و‏

‏تربیت نفس و تحصیل عرفان طی کرده اند، عمده آثار فلسفی عرفانی و‏‎ ‎‏اخلاقی خود را نیز در همان دوره نوشته اند، بعد از آن به تعمق پرداخته و از‏‎ ‎‏عرفان مصطلح فراتر رفته اند و این دوران مقارن است با او جلوگیری مبارزات‏‎ ‎‏معظم له و ایشان حماسه و جهاد را با یک چنین تعالی و تکاملی توام‏‎ ‎‏کرده اند، و نهایتاً امام به طریقی صائبی دست یافته اند و معتقد شده اند باید‏‎ ‎‏از عشق، به خدا رسید و آن هم در ذیل عنایت ولایت: ‏

در جرگه عشاق روم بلکه بیابم  از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی

* * *

رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن  که بجز عشق تو را رهبر این منزل نیست

* * *

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ  غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

 

‏به غمزه ولی است که گره ها باز خواهد شد و در نیست به هستی حقیقی‏‎ ‎‏و هوشیاری می رسی: ‏

‏ ‏

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است هیچم و هیچ، که در هیچ نظر بنمایی

. . .

عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز  تا به یک غمزه او قطره شود دریایی

* * *

جامۀ زهد و ریا کندم و بر تن کردم  خرقۀ پیر خراباتی و هوشیار شدم


کتابآن سفر کردهصفحه 52
گر از سبوی عشق، دهد یار جرعه ای  مستانه، جان ز خرقۀ هستی در آورم

پیرم ولی به گوشه چشمی جوان شدم  لطفی که از سراچه آفاق بگذرم

‏وقت پایان پذیرفت و در آخر تاکید می کنم: ‏

‏اشعار حضرت امام - سلام الله علیه - شقشقه ای است که در روزگار‏‎ ‎‏غربت و در غریبستان خاک از او سر زده و حرف دل او را حمل می کند، باید‏‎ ‎‏توجه داشته باشیم که شعر حضرت امام(س) با شعر شاعران دیگری که‏‎ ‎‏خود عارف نیستند و فقط ناآگاهانه و طوطی وار یک سری اصطلاحات‏‎ ‎‏عرفانی را به زبان می آورند و تصویرهایی ارائه می کنند اما خود درکی از آنها‏‎ ‎‏ندارند؛ تفاوت ماهوی دارد و نیازمند مطالعه عمیق و اساسی است. ‏

‏و باید اشعار امام(س) در عمق و روح ادبیات، در متون درسی مربوطه‏‎ ‎‏سریان پیدا کند. خوشبختانه برادر ارجمندمان جناب آقای دکتر احمدی در‏‎ ‎‏این زمینه کار درستی را آغاز کرده اند، و ان شاء الله این سمینار هم می تواند‏‎ ‎‏دست مایه خوبی برای تداوم کارشان باشد. ‏

‏با عرض پوزش. ‏

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

 

کتابآن سفر کردهصفحه 53