فصل هشتم: توصیه ها

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

          فصل هشتم: توصیه ها

‏ ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 287


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 288

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

شیطان از اینجا سراغ آدم می آید

‏حاج احمد آقا می گفت، روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم‏‎ ‎‏جلوی ایوان بیت را یک نرده ای نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند امام وارد‏‎ ‎‏شده، فرمودند: «احمد، چه کار می کنی؟» عرض کردم برای حفاظت جان علی (فرزندم)‏‎ ‎‏که خدای نکرده به پایین پرت نشود، از برادران خواسته ام نرده ای جلوی ایوان نصب‏‎ ‎‏کنند و این کار مرسومی در همۀ خانه هاست. حضرت امام فرمودند: «شیطان از همین جا‏‎ ‎‏سراغ آدم می آید، اول به انسان می گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد، بعد می گوید‏‎ ‎‏رنگ می خواهد، سپس می گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانۀ‏‎ ‎‏بزرگتر می خواهید و آرام آرام انسان در دام شیطان می افتد.»‏‎[1]‎

‏ ‏

اگر روحیۀ کاخ نشینی باشد

‏امام با آنکه به روحیۀ افراد دقت داشتند اما نسبت به ظواهر تذکراتی را می فرمودند.‏‎ ‎‏به خاطر دارم در زمان نخست وزیری شهید رجایی با آن عرفان و معنویت و تهذیب‏‎ ‎‏خاصی که ایشان داشت امام برای اینکه از خطرات (انحرافات) احتمالی پیشگیری کنند،‏‎ ‎‏فرمودند: «اگر خدای نخواسته نخست وزیر ما روحیۀ کاخ نشینی پیدا کند، باید فاتحۀ‏‎ ‎‏اسلام را خواند.» ایشان نفرمود، فاتحۀ انقلاب، بلکه فرمود: «فاتحه اسلام را باید‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 289
‏خواند».‏‎[2]‎

‏ ‏

چرا جلوی پدرت راه رفتی؟

‏یک بار پس از ملاقات من با امام در جماران، یکی از مسئولین مملکتی برای انجام‏‎ ‎‏کارهای جاری به خدمت امام رسید که به همراه او پدر مسنش دیده می شد. پس از اینکه‏‎ ‎‏وی از خدمت امام بازگشت گفت: وقتی خواستم به حضور امام برسم من جلو افتاده بودم‏‎ ‎‏و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به امام معرفی کردم. امام نگاهی کرده‏‎ ‎‏و فرمودند: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کردم، بله. امام فرمودند: «پس چرا جلوی‏‎ ‎‏او راه افتادی و وارد شدی؟»‏‎[3]‎

‏ ‏

خود دنیا کدورت است 

‏وقتی می خواستم برای معالجه به خارج بروم برای کسب اجازه خدمت امام مشرف شدم‏‎ ‎‏در آنجا ضمن تعریف ماوقع شب فاجعۀ هفت تیر، عرض کردم بعد از این جریان برای‏‎ ‎‏من یک کابوسی پیش آمده و آن کابوس این است که در خواب می بینم اقامۀ نماز شده،‏‎ ‎‏همه دارند نماز جماعت می خوانند تا من می روم نماز بخوانم، نماز تمام می شود یا‏‎ ‎‏می روم وضو بگیرم، به مجرد اینکه به آب می رسم آن همه آب خشک می شود و این امر‏‎ ‎‏روح مرا شدیداً آزار می دهد. شما بفرمایید این کدورت و تاریکی از کجاست؟ امام بدون‏‎ ‎‏اینکه لحظه ای فکر کنند فرمودند: «زندگی خود کدورت است. دنیا خود کدورت‏‎ ‎‏است».‏‎[4]‎

‏ ‏

قل انما اعظکم بواحده

‏در یک نوبت که برای کاری خدمت امام رسیده بودم، در پایان صحبتها عرض کردم: اگر‏‎ ‎‏عنایتی بفرمایید، من علاقه دارم یک یادگاری لطف کنید که در خانوادۀ ما بماند. اگرچه‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 290
‏من از شما خیلی چیزها دارم، دلم می خواهد یک یادگاری از شما در خانه ما بماند.‏‎ ‎‏فرمودند: «مانعی ندارد» دو، سه روز بعد کسی از دفتر امام تلفن کرد و گفت: امام یک‏‎ ‎‏چیزی برای شما فرستاده اند. پرسیدم: چیست؟ گفت، یک قاب است. گفتم: امام چیزی‏‎ ‎‏هم نوشته اند؟ گفت: نمی دانم. گفتم: دلم می خواست دست خط امام را داشته باشم. دو‏‎ ‎‏روز بعد تلفن کرد و گفت: «امام چیزی نوشته اند و روی همان قاب گذاشته اند. کسی را‏‎ ‎‏بفرست که آن را بگیرد.» شاید یکی، دو هفتۀ گذشته بود که کسی به من تلفن زد و گفت:‏‎ ‎‏فلانی! بچه ها به چیزی که امام برای شما گذاشته اند، خیلی طمع کرده اند. اگر نیایی‏‎ ‎‏بگیری، به حساب دوستی می برند!. این یادگار، قاب خیلی ظریف است. نوشتۀ روی آن‏‎ ‎‏«کلمة الله هی العلیا» است. آن قدر ظریف است که در نظر اول آدم فکر می کند شیشه‏‎ ‎‏دارد، در صورتی که چنین نیست. پشت آن نوشته شده: تقدیم به حضرت امام و امام آیۀ‏‎ ‎‏شریفۀ «قل انما اعظکم بواحده» را نوشته اند و ذیل این جمله ای برای من و خانواده ام‏‎ ‎‏مرقوم فرموده اند.‏‎[5]‎

‏ ‏

برای جامعه فرد مفیدی باشید

‏یک دختر آلمانی طی نامه ای ضمن درخواست عکس و امضای امام از ایشان تقاضا کرده‏‎ ‎‏بود که چند جمله پندآمیز روی کارتی که در پشت نامه فرستاده بود برای او بنویسند. امام‏‎ ‎‏جمله های زیر را مرقوم فرمودند که نامه برای او ارسال شد. «بسمه تعالی، سعی کنید‏‎ ‎‏برای جامعه فرد مفیدی باشید. سعی کنید تحت تأثیر قدرتهای شیطانی واقع نشوید.‏‎ ‎‏سعی کنید انسانی متعهد باشید. ان شاءالله سلامت باشید».‏‎[6]‎

‏ ‏

سعی کن پهلوان باشی

‏وقتی همسر و فرزند مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی خدمت امام رسیدند. امام‏‎ ‎‏دست محبتشان را به سر فرزند آن مرحوم کشیده و صورت او را بوسیدند و به او‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 291
‏فرمودند: «پسرم سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان». سپس چون موقع ناهار بود‏‎ ‎‏امام آنها را به ناهار دعوت کرد.‏‎[7]‎

‏ ‏

حسابتان را با مردم صاف کنید

‏امام آن قدر به خدا متکی بودند که انسان احساس می کرد خدا را می بینند. توصیه ای که‏‎ ‎‏امام همیشه به ما می کردند این بود: «حسابتان را با خدا صاف کنید و به مردم کاری‏‎ ‎‏نداشته باشید. بعضی از مردم به آدم بد می گویند، ولی شما همیشه کارتان را با خدا‏‎ ‎‏اصلاح کنید. از خدا بترسید و به بنده های او کاری نداشته باشید».‏‎[8]‎

‏ ‏

تا می توانید در جوانی خدمت به مردم بکنید

‏گاهی که خدمت امام می رسیدیم عرض می کردیم اگر امکان دارد ما را نصیحتی‏‎ ‎‏بفرمایید. معمولاً امام این نصیحت را می کردند: «تا می توانید در جوانی هر خدمتی را به‏‎ ‎‏مردم بکنید، هر عبادتی بکنید. قدر جوانی را بدانید که وقتی به سن من برسید، دیگر‏‎ ‎‏هیچ کاری نمی توانید بکنید. مثل من که هیچ کاری نمی توانم بکنم».‏‎[9]‎

‏ ‏

قصد قربت کن 

‏بارها امام به من گفته اند: «کارهای عادیت را هم قصد قربت کن تا پاداش داشته باشی».‏‎[10]‎‎ ‎

سفارش بچه ها را می کردند

‏امام راجع به بچه ها بسیار سفارش می کردند. نسبت به اینکه فرزندانشان نمازهای خود‏‎ ‎‏را در اول وقت بجا بیاورند. یکی دیگر از مسائلی که امام برای آن اهمیت قائل بودند‏‎ ‎‏درس و تحصیل بچه ها بود و به هیچ وجه نمی پسندیدند که بچه ها در طول سال تحصیلی‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 292
‏وقت خود را به بازیگوشی و بطالت بگذرانند و همیشه از وضعیت درسی نوه ها و‏‎ ‎‏نتیجه های خود جویا می شدند.‏‎[11]‎

‏ ‏

کارهای بد را ترک کنید

‏در ملاقاتی که به محضر امام رسیدم پس از اینکه دست مبارک ایشان را بوسیدم عرض‏‎ ‎‏کردم حاج آقا مرا نصیحتی بفرمایید. امام با تبسمی شیرین گفتند: «نصیحت» و بعد از آن‏‎ ‎‏فرمودند: «سعی کنید کارهای خوب را انجام بدهید و کارهای بد را ترک کنید».‏‎[12]‎

‏ ‏

باید با هم سازش داشته باشید

‏یکی از برادرانی که در خدمت امام بود در بیمارستان قلب می خواست ازدواج بکند، آمد‏‎ ‎‏و به من گفت خواهش کنید امام خطبۀ عقد مرا بخوانند. من رفتم خدمت امام، امام حالش‏‎ ‎‏خوب بود و ایشان هم قبول کرد و خطبه آن برادر و آن دختر خانم را در آن زمان که در‏‎ ‎‏بیمارستان شهید رجایی کار می کردند قرائت کردند، یادم هست وقتی امام خطبۀ این زوج‏‎ ‎‏را خواندند و قضیه تمام شد، یک قرآنی برادرمان داشت خدمت امام داد و از ایشان‏‎ ‎‏خواهش کرد که در قرآن هم یک دست خطی داشته باشد. متنی که امام نوشتند بسیار‏‎ ‎‏جالب بود. جمله ای که امام در صفحۀ اول قرآن مرقوم فرمودند به این صورت است: «زن‏‎ ‎‏و مردی که می خواهند ازدواج کنند اگر بخواهند خوشبخت باشند باید عازم سازش‏‎ ‎‏باشند.»‏‎[13]‎

‏ ‏

با هم بسازید

‏سال 60 وقتی امام خطبۀ عقد من و همسرم را خواندند، امام رو به ما کرد و فرمودند:‏‎ ‎‏«با هم بسازید». بعد از اتمام فرمایش ایشان به امام عرض کردم، نصیحت دیگری هم‏‎ ‎‏بفرمایید. امام مجدداً فرمودند: «با هم بسازید» بار سوم که باز خدمتشان عرض کردم آقا‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 293
‏نصیحت دیگری بفرمایید، نگاه نافذشان را به من دوخته و فرمودند: «نصیحت همین‏‎ ‎‏است با هم بسازید». بعد دست ایشان را بوسیده و مرخص شدیم.‏‎[14]‎

‏ ‏

با هم خوب باشید

‏برادرمان آقای آشتیانی مسئول وقت عقد بود. هر روز به پنج نفر نوبت می داد. با اینکه‏‎ ‎‏گاهی بعضی از روزها تا پانزده نفر نیز برای اجرای خطبه به امام مراجعه می کردند. امام‏‎ ‎‏با کمال ملاطفت و مهربانی با آنها برخورد می کرد و در پایان به آنان نصیحت می فرمود که‏‎ ‎‏با هم بسازید، با هم خوب باشید.‏‎[15]‎

‏ ‏

برخی نوشته ها مفید و برخی اشکال دارد

‏یکی از دختران امام، نسبت به شخصیت مرحوم دکتر شریعتی علاقه مند بود. البته نه‏‎ ‎‏مدافع متعصبی که هرچه شریعتی گفته همان است و چیز دیگری نیست. نه این طور‏‎ ‎‏نبود. بلکه همان طوری که امام اعتقاد داشتند که بسیاری از نوشته ها و گفته های مرحوم‏‎ ‎‏شریعتی مفید است و قابل استفاده و باید تدریس شود. در بعضی از نوشته های او هم‏‎ ‎‏اشتباهاتی وجود دارد که باید تذکر داده و اصلاح شود. خود شریعتی هم قائل به همین‏‎ ‎‏بود و خودش را مطلق نمی دید.‏‎[16]‎

‏ ‏

آنطور که می گویند نیست

‏یک روز خدمت امام بودم ایشان فرمودند: «از تهران کسی را مستقلاً فرستادند پیش من‏‎ ‎‏که بیاید اینجا و علیه مرحوم مطهری و مرحوم شریعتی ـ البته این دو بزرگوار هر دوشان‏‎ ‎‏آن روزها حیات داشتند ـ حرف بزنند. من آقای مطهری را می شناسم و می دانم آقای‏‎ ‎‏مطهری چطور فکر می کند. آوردند کتاب مسأله حجاب را گذاشتند روی میز من و گفتند‏‎ ‎‏آقا! این کتاب جنوب تهران را هم بی حجاب کرد. در صورتی که من این کتاب را خوانده ام‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 294
‏و این کتاب جنوب تهران را بی حجاب نکرده بلکه خیلی ها را به حجاب نزدیک کرده و‏‎ ‎‏اسلام شناسی شریعتی را پهلوی من آوردند و گفتند که علیه مقدسات اسلامی است (به‏‎ ‎‏نظرم اسلام شناسی چاپ مشهد بود) من نخواستم آنجا به آنها جواب داده باشم، گفتم‏‎ ‎‏این کتاب قطور است، آن قسمتش که مشخصاً شما می گویید این مسائل درش هست به‏‎ ‎‏من نشان بدهید. یک جایی به من نشان دادند که من دیدم آنطوری که اینها می گویند‏‎ ‎‏نیست. البته ممکن است سلیقه خاصی را اعمال کرده باشد که من قبول نداشته باشم ولی‏‎ ‎‏آنطوری که اینها دارند رویش تبلیغ می کنند و به عنوان یک چیز مخالف در حدی که باید‏‎ ‎‏علیه آن موضع گرفت مطرح می کنند، نیست».‏‎[17]‎

‏ ‏

تا اینجا که آمدی دست شما درد نکند

‏مادرم می گفتند: یکی وقتی من به آقا گفتم: هر جا رفتی من با شما آمدم. هر چیزی برای‏‎ ‎‏شما پیش آمد من پابه پای شما ایستادم. اما یک چیزی از شما می خواهم، اگر بهشت رفتی‏‎ ‎‏آنجا هم مرا به دنبال خودت ببری. از آنجا که امام اهل تعارف نبودند گفتند: «نه تا‏‎ ‎‏اینجاهایی که آمدی دست شما درد نکند. اما آنجا، هر که خود و عملش. آنجا دیگر‏‎ ‎‏نمی توانم».‏‎[18]‎

‏ ‏

هدف شرط است

‏شبی شورای عالی دفاع و سران سه قوه در منزل حاج احمد آقا جلسه داشتند. حدود‏‎ ‎‏ساعت 9 شب بود که امام وارد جلسه شد. همه به احترام ایشان بلند شدند. تلویزیون‏‎ ‎‏روشن بود و داشت یک برنامۀ شاد موسیقی پخش می کرد. همان وقت آقای موسوی‏‎ ‎‏اردبیلی از امام پرسید: آقا شما در تحریرالوسیله، موسیقی را حرام کرده بودید، چه شد‏‎ ‎‏که در این زمان حلال شد؟ امام فرمودند: «همین برنامه را که الآن تلویزیون جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی پخش می کند. اگر شما از سایر رسانه های کشورهای دیگری که یا مسلمان‏‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 295
‏نیستند و یا اسماً مسلمان هستند گوش کنید، حرام است؛ زیرا آنها نیتشان این است که‏‎ ‎‏افراد را به فساد بکشانند ولی جمهوری اسلامی می خواهد فکرها را از خمودگی برطرف‏‎ ‎‏کند لذا هدف شرط است».‏‎[19]‎

‎ ‎

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 296

  • . انصاری کرمانی، محمدعلی؛ رسالت؛ 9 / 3 / 72.
  • . صدیقی، عاتقه (همسر شهید رجایی)؛ جهان اسلام؛ 18 / 3 / 73.
  • . جمی، غلامحسین؛ پیام انقلاب؛ ش 69، ص 27.
  • . کیاوش، محمد؛ آینده سازان؛ ش 145، ص 5.
  • . یزدی، محمد؛ پابه پای آفتاب؛ ج 4، ص 328.
  • . رحیمیان، محمدحسن؛ در سایه آفتاب؛ ص 161.
  • . دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران؛ ج 5، ص 259.
  • . مصطفوی، فریده؛ مصاحبه مؤلف.
  • . بهاءالدینی، احمد (از اعضای دفتر امام)؛ پاسدار اسلام؛ ش 91، ص 40.
  • . خمینی، احمد؛ دلیل آفتاب؛ ص 163.
  • . اشراقی، زهرا؛ آرشیو مؤسسه.
  • . صالح نژاد، شهین؛ مصاحبه مؤلف.
  • . عارفی، حسن؛ حضور؛ ش 8، ص 80 و 81.
  • . کجباف، محمدباقر؛ مصاحبه مؤلف.
  • . انصاری کرمانی، محمدعلی؛ پیام انقلاب؛ ش 52، ص 25.
  • . دعایی، محمود؛ مصاحبه مؤلف.
  • . همان جا.
  • . مصطفوی، زهرا؛ مصاحبه مؤلف.
  • . میریان، رحیم؛ مصاحبه مؤلف.