فصل دوم: ساده زیستی

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

فصل دوّم: ساده زیستی


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 39

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 40
اول کسی که صورت دارایی خود را داد

‏وقتی قرار شد طبق اصل قانون اساسی مسؤولین صورت دارایی خود را بدهند اول‏‎ ‎‏کسی که صورت دارایی خود و متعلقین خود را داد امام بود و تمام موجودیش را نوشت‏‎ ‎‏و فرستاد که الحمدلله هم موجودی درست و حسابی و چیزی نداشت!!. ما اقدام‏‎ ‎‏نکردیم از امام نخواستیم ولی امام خودش اول کسی بود که اقدام کرد. از تاریخش‏‎ ‎‏معلوم است. الآن در صندوق دیوانعالی کشور هست. درست مقابل این شیوۀ امام،‏‎ ‎‏بنی صدر قرار داشت که تا آخر نداد. هرچه گفتیم بابا این قانون است. گفت اگر بنای‏‎ ‎‏قانون باشد خیلی حرفها هست و از این جدلهایی که می کرد. جدل کرد و بالاخره نداد.‏‎ ‎‏لذا الان صورت دارایی او با اینکه رییس جمهور بود در دیوانعالی کشور نیست. البته‏‎ ‎‏غیر از او هم یک آقای وزیری بود که لازم نیست اسمش را بیاورم. او هم نداد بقیه‏‎ ‎‏دادند، منتها بقیه با اقدام ما دادند. ‏‎[1]‎

در وجوه شرعی هیچ تصرفی نکردند

‏امام به آنچه داشتند قانع بودند و چشمداشتی به مال دیگران نداشتند و به درآمد‏‎ ‎‏ مختصری که از املاک موروثی به دست می آمد، قناعت می کردند. ایشان در یکی از‏‎ ‎‏محلات قدیمی و دور افتادۀ قم، در منزلی با کمترین اجاره زندگی می کردند و در همین‏‎ ‎‏حال از کمک  به محرومان غافل نبودند. بعد از رحلت ایشان هم از وصیتنامه شان معلوم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 41
‏شد که در این مدت ده سال بعد از انقلاب هم در وجوه شرعی هیچ تصرفی نکرده‏‎ ‎‏بودند. ‏‎[2]‎

اگر منزل مناسبی پیدا نکنید به قم می روم

‏بعد از مدتی که امام به قم تشریف بردند، دچار حمله قلبی شده به ناچار همان‏‎ ‎‏شب به تهران منتقل شدند. چون امکانات کافی برای معالجۀ ایشان در قم نبود و‏‎ ‎‏احتیاج به مراقبت بیشتری داشتند، بنا به دستور پزشکان، امام را بلافاصله به بیمارستان‏‎ ‎‏قلب منتقل کردند که حدود دو ماه در بیمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشکان از‏‎ ‎‏ایشان مراقبت می کردند. آنها به هیچ وجه صلاح ندیدند که امام دوباره به قم برگردند و‏‎ ‎‏تأکید عجیبی داشتند که در اطراف بیمارستان قلب، منزلی داشته باشند. چندین منزل‏‎ ‎‏در اطراف بیمارستان قلب را تفحص کردیم، اما خانۀ مناسبی برای امام پیدا نشد.‏‎ ‎‏پزشکان تأکید زیادی داشتند که امام در شمال شهر که از هوای مناسبی برخوردار‏‎ ‎‏است، سکونت داشته باشند. چون شرایط قلب ایشان طوری بود که حتماً باید در‏‎ ‎‏مکانی که از هوای مساعدی برخوردار بود، ساکن می شدند. خلاصه منزل مناسب در‏‎ ‎‏اطراف بیمارستان قلب پیدا نشد و آنها ناچار شدند که تمام تجهیزات مراقبت را در‏‎ ‎‏جایی دورتر ترتیب دهند. در نتیجه در خیابان دربند برای امام جایی را گرفتند که چهار‏‎ ‎‏ماه در آنجا سکونت داشتند، منتها ایشان از ابتدا در آنجا ناراحت بودند. چون‏‎ ‎‏ساختمان بلندی بود که وقتی امام می آمدند با مردم ملاقات کنند، مردم را داخل یک‏‎ ‎‏کاخ می دیدند. البته نمای بیرونی خانه خیلی بزرگ به نظر می آمد، درحالی که درون آن‏‎ ‎‏چیزی نبود. به همین دلیل امام تأکید داشتند که حتماً منزلی مناسب با وضع خودشان‏‎ ‎‏پیدا شود. ولی منزل مناسبی که بتواند آمد و رفت امام را هم تأمین کند، پیدا نمی شد.‏‎ ‎‏بعد از چهار ماه امام تهدید کردند که: اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم می روم. ‏

‏از یک طرف دکترها بر اقامت امام در تهران تأکید داشتند و از طرفی هم امام تهدید‏‎ ‎‏کردند که به قم می روند. ‏

‏یک روز حاج احمد آقا آمده بود منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 42
‏پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می خوردیم که به حاج احمد آقا گفتم:‏‎ ‎‏ «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره مان را با حسینیه‏‎ ‎‏یکی می کنیم تا بتواند خواسته های ایشان را برآورده سازد.» ایشان برآوردی کردند و‏‎ ‎‏گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم همان روز عصر تشریف آوردند‏‎ ‎‏و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند. ‏

‏حسینیه در جداگانه ای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند. سه چهار‏‎ ‎‏روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود. قرار شد کارها زودتر‏‎ ‎‏پیش برود. این تعمیرات جزیی چهار روز طول کشید. وقتی امام متوجه شدند که این‏‎ ‎‏تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند. بعد از چهار روز تشریف‏‎ ‎‏آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.» و هفت یا هشت سال در آنجا سکونت‏‎ ‎‏داشتند. ‏

‏یادم است که آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود، اما‏‎ ‎‏ظرف این چهار روز، تمامی اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا حسینیه تکمیل‏‎ ‎‏شود و آنجا را برای ملاقاتهای امام مهیا کنند. یادم هست که شب بیست و هشت‏‎ ‎‏اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و‏‎ ‎‏هر کس سر در منزل خودش را چراغانی کرده بود. مردم محل اطلاع داشتند که امام‏‎ ‎‏تشریف می آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان اطلاعی نداشتند. ظرف این چهار‏‎ ‎‏روز، چراغانیها، تعمیر حسینیه و حتی آسفالت کوچه ها و تمام کارهایی که باید بیش از‏‎ ‎‏یک ماه طول می کشید، انجام شد و امام فرمودند: «اول شب می رویم.» این مطلب را‏‎ ‎‏فقط من و چند نفر از اطرافیان ایشان می دانستیم. ‏

‏ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران شدند. با‏‎ ‎‏وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی وارد کوچۀ باریک‏‎ ‎‏منتهی به حسینیه شدیم، دیدم که تا چشم کار می کرد جمعیت با هیجان عجیبی فریاد‏‎ ‎‏ می زدند «صل علی محمد، رهبر ما خوش آمد.» و امام در میان این فریادها وارد‏‎ ‎‏جماران شدند. وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن می نشستند‏‎ ‎‏نگاهی کردند، فرمودند: ‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 43
‏من حالا راحت شدم. چون این چهار ماه همه اش در عذاب بودم.» ‏‎[3]‎

طلبه ها ندارند

‏امام در مورد استفاده از امکانات زندگی، هم راجع به خودشان و هم راجع به اهل‏‎ ‎‏منزل جز به قدر ضرورت استفاده نمی کردند. وقتی که ایشان در نجف بودند مانند سایر‏‎ ‎‏طلبه ها یخچال نداشتند. حتی راضی نشدند که شیخ نصرالله خلخالی از پول خودش‏‎ ‎‏برای منزل ایشان یخچال بخرد. خود امام تا دو سال با این کلمنهای دستی کوچک آب‏‎ ‎‏می خوردند و یخچال بزرگ نداشتند و می فرمودند: «طلبه ها ندارند.» پس از دو سه سال‏‎ ‎‏که وضع شهریه طلاب بهتر شد و همه قادر شدند که یخچال بخرند، امام فرمودند:‏‎ ‎‏ «حالا که همه دارند شما هم بیاورید و بگذارید.» ‏‎[4]‎‏ ‏

این را هم بیایید ببرید

‏اوایلی که من توفیق پیدا کردم در خدمت امام باشم سال 60 بود. امام در منزلشان‏‎ ‎‏یخچال نداشتند حاج احمد آقا فرمودند: «یک یخچال برای آقا تهیه کنید.» آقای‏‎ ‎‏کفاش زاده رفت و یک یخچال چهارده فوت تهیه کرد و آورد. وقتی من و یکی از برادرها‏‎ ‎‏آن را به آشپزخانه منتقل می کردیم امام که در حال قدم زدن در حیاط منزل بودند گفتند:‏‎ ‎‏ «چیه؟» گفتم: «یخچال» گفتند: «کجا بوده؟» گفتم: «حاج احمد آقا در جریانند.» ‏

‏امام دیگر چیزی نفرمودند و رفتند. بعد ما رفتیم و آن را به برق وصل کردیم. کمی‏‎ ‎‏بعد گفتیم نکند سیم آن اتصالی داشته باشد. تا به آشپزخانه برگشتیم، دیدم امام‏‎ ‎‏دو شاخه را از برق درآورده اند و روی یخچال گذاشته اند. بعد حاج احمد آقا گفت امام‏‎ ‎‏گفته اند این یخچال خیلی بزرگ است یک یخچال کوچکتر باشد بهتر است. ‏

‏ما بلافاصله رفتیم و یک یخچال کوچکتر تهیه کردیم خدمت امام عرض کردیم اگر‏‎ ‎‏اجازه بدهید این یخچال بزرگ را ببریم و آن کوچک را بیاوریم. امام فرمودند: «نه آن را‏‎ ‎‏نیاورید، این را هم بیایید ببرید.» ما هم به حکم وظیفه و دستور ایشان عمل کردیم و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 44
‏حاج احمد آقا که قضیه را فهمید ناراحت شد و گفت: «چرا شما یخچال را بیرون‏‎ ‎‏بردید؟» از طرف دیگر آن فردی که یخچال را از او تهیه کرده بودیم وقتی ماجرا را فهمید‏‎ ‎‏گفت: «من این یخچال را نذر امام می کنم و امام هم نذر را برنمی گردانند.» مطلب را‏‎ ‎‏به حاج احمد آقا عرض کردم که به امام بگویند برای این یخچال پولی داده نشده و‏‎ ‎‏نذر شخص ایشان است. وقتی حاج احمد آقا مطلب را به امام عرض کرد امام‏‎ ‎‏فرمودند: «حالا که نذر است اشکالی ندارد، ولی این کوچک را بگذارید و آن بزرگ را‏‎ ‎‏ببرید.» ‏‎[5]‎

اگر خودت پول داری، برو، بخر

‏خواهرم که در نجف خدمتکار منزل امام بود نقل می کرد که در نجف ایشان‏‎ ‎‏یخچالی در منزل نداشتند بلکه سردابی در منزل بود* که چند پله می خورد و اگر چیزی‏‎ ‎‏مثل گوشت اضافه می ماند برای اینکه در آن هوای گرم و طاقت فرسای نجف فاسد‏‎ ‎‏نشود، در سرداب می گذاشتیم که هوای آن نسبتاً خنک بود. لذا حاج آقا مصطفی‏‎ ‎‏سفارش می کرد آنقدر گوشت بگیرید که همان روز مصرف شود و برای فردا نماند که‏‎ ‎‏فاسد شود. چند روز بود که خانم به امام می گفت: «آقا ما یخچال نداریم.» امام گفتند:‏‎ ‎‏ «خوب من پول کسی را که نمی توانم به شما بدهم که بروید یخچال بخرید، اگر خودت‏‎ ‎‏پول داری، برو، بخر.» خانم هم به حاج آقا مصطفی گفت و او هم رفت و یک یخچال‏‎ ‎‏قسطی خرید و تمام قسطهایش را هم خود او داد. ‏‎[6]‎

شما به من نوشته ای می دهید؟

‏در کنار منزل امام در نجف – که یک منزل اجاره ای تا آخر اقامت ایشان بود – قطعه‏‎ ‎‏زمینی بود که آقای شیخ نصرالله خلخالی از آقا کسب اجازه کردند که به دلیل نزدیکی به‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 45
‏حرم آن را مسجدی بسازند و منزلی برای امام فراهم کنند که درسشان توی مسجدی‏‎ ‎‏باشد که بغل خانه شان است ولی آقا فرمودند: «نه!» هرچه اصرار شد آقا فرمودند: «نه،‏‎ ‎‏همین منزل را من هر ماه اجاره اش را می دهم، شما بیخود اصرار نکنید.» آقای خلخالی‏‎ ‎‏گفت: «آقا شما چند سال که اجاره اینجا را بدهید پول یک ساختمان می شود. این منزل‏‎ ‎‏را شما اجازه بدهید من درست کنم.» امام فرمودند: «شما به من نوشته ای می دهید که‏‎ ‎‏من تا فردا زنده باشم که من بروم منزل بخرم؟» آقای خلخالی گفت: «من که هیچی!‏‎ ‎‏پدر جد من هم نمی تواند چنین ضمانتی را بدهد.» آقا خندیدند و منزل ایشان تا آخر‏‎ ‎‏اقامتشان در نجف اجاره ای بود. ‏‎[7]‎

تا آخر عمر اجاره نشین بودند

‏امام از اول عمرشان، چه وقتی که در قم بودند و چه موقعی که به نجف تبعید‏‎ ‎‏شدند و چه بعد از انقلاب که تا آخر عمر شریفشان در تهران سکونت داشتند،‏‎ ‎‏به صورت اجاره نشین و مستأجر زندگی پربرکت خودشان را ادامه دادند. ‏‎[8]‎

خیر، لازم نیست

‏امام در نجف که بودند، یک بار یکی از ارادتمندان ایشان که کویتی بود دو‏‎ ‎‏ایرکاندیشن بزرگ که تمامی اتاقها و بیرونی منزل امام را خنک می کرد خریده (در منزل‏‎ ‎‏امام کولر نبود پنکه دستی بود) و رفته بود کسی را بیاورد که آن را نصب کند. به او گفتیم‏‎ ‎‏بگذارید به حاج آقا اطلاع بدهیم. تا خدمت امام عرض کردیم، فرمودند: «خیر، لازم‏‎ ‎‏نیست» وقتی ایشان می گفت نه، اگر دنیا جمع می شد حریف شان نمی شد که حرفشان‏‎ ‎‏را برگرداند. او هم مجبور شد آن را بردارد برود. علت احتیاط امام مصرف برق آن تنها‏‎ ‎‏نبود ایشان خیلی از تجملات بدشان می آمد. ‏‎[9]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 46
به صاحبانشان برگردانید

‏یک وقتی برای امام از کویت کولرهایی را (با توجه به هوای بسیار گرم نجف و‏‎ ‎‏اینکه امام در منزل کولر نداشتند)  به عنوان هدیه فرستادند؛ هر چه سعی کردند که آنها را‏‎ ‎‏نصب کنند امام اجازه ندادند و گفتند به صاحبانشان برگردانید. امام در طول مدتی که‏‎ ‎‏در نجف بودند هیچ وقت حاضر نشدند یک ماشین خصوصی داشته باشند. بلکه ایشان‏‎ ‎‏با ماشین کرایه رفت و آمد می کردند. ‏‎[10]‎

چیزی لای دیوار بگذار

‏س: وضع منزل امام در نجف چگونه بود؟‏

‏ج: طبقه پایین سه اتاق داشتیم، طبقه بالا یک اتاق مال خود امام بود، که‏‎ ‎‏در حقیقت اتاق مطالعه و دفتر مراجعین بود. سقف اتاق آقا ترک خورده بود، خاک‏‎ ‎‏می ریخت. یک روز به آقا گفتم اجازه بدهید که یک گچی بزنیم. گفتند: «گچ لازم‏‎ ‎‏نیست یک چیزی بگذار لای دیوار.» ‏‎[11]‎

با هزار مکافات راضی شدند

‏اوایلی که امام به نجف آمدند حاضر نبودند در منزلشان کولر باشد تا آقای شیخ‏‎ ‎‏نصرالله خلخالی اصرار کردند که آقا، مردمی که به بیرونی شما می آیند و می نشینند‏‎ ‎‏گرمشان است. این را که گفت امام حاضر شدند برای منزل کولر خریداری شود و با‏‎ ‎‏هزار مکافات حاضر شدند که برای منزل چند پتو بخریم. ‏‎[12]‎‏ ‏

از شما توقع نداشتم

‏یک بار وقتی در نجف به ملاقات امام رفتم هوا خیلی گرم بود. رفتم دیدم در وسط‏‎ ‎‏حیاط نشسته اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمالی دارند و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 47
‏عرق صورتشان را پاک می کنند، گفتم آقا شما اینجا نشسته اید و می خواهید مطالعه کنید‏‎ ‎‏و بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر بیاورند تا شما‏‎ ‎‏بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. ‏

‏امام با کمال ناراحتی گفتند: «فلانی از شما توقع نداشتم این طوری بگویید.» ‏‎[13]‎

از بیت المال نمی توانم خرج کنم

‏ساختمان بیرونی منزل امام در نجف که ملاقاتهای ایشان در آنجا بود خرابه شده‏‎ ‎‏بود. مرحوم آیت الله اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام‏‎ ‎‏فرمودند: «من از بیت المال نمی توانم خرج کنم.» آقای اشراقی گفتند من از پول خودم‏‎ ‎‏می دهم تا اینجا را رنگ کنند. آقای رضوانی هم قبول کردند. وقتی آقا به کربلا رفتند‏‎ ‎‏فرصت را غنیمت شمرده اتاق بیرونی را درست کردیم و اطراف آن را هم تشک‏‎ ‎‏گذاشتیم. وقتی امام از کربلا برگشتند و در بیرونی نشستند و آنجا را دیدند، اخمهایشان‏‎ ‎‏را توی هم کردند و به آقای رضوانی گفتند، من گفته بودم رنگ کنید. ولی نه این طور.» با‏‎ ‎‏اینکه ما جز چند تشک که پارچه آن را هم خیلی ارزان خریده بودیم، کاری نکرده‏‎ ‎‏بودیم!‏‎[14]‎

منزل ساده امام در نجف و تهران

‏امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند در خانه ای محقر و فرسوده‏‎ ‎‏در یکی از کوچه های شارع الرسول همچون صدها طلبه معمولی اجاره نشین بودند. بعد‏‎ ‎‏از پیروزی انقلاب نیز چه ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در‏‎ ‎‏جماران اقامت داشتند، همچون بسیاری از مستضعفان به صورت مستأجر زندگی‏‎ ‎‏می کردند. خانه کوچکی که امام در جماران اجاره کردند صد و بیست متر مربع مساحت‏‎ ‎‏و هفتاد متر زیربنا داشت. ‏‎[15]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 48
به همین سبک باشد

‏خانه امام در نجف بسیار محقر و کوچک بود شاید حیاط آن به چهارده متر هم‏‎ ‎‏نمی رسید. اتاقهایی در پایین داشت و یک اتاق بزرگ در بالا که سالها بود رنگ آمیزی‏‎ ‎‏نشده و حالت ناراحت کننده ای در آن دیده می شد. البته این منزل اجاره بود. روزی به‏‎ ‎‏ مرحوم آقای اشراقی عرض کردم که ممکن است این خانه را یک قسمتش را تعمیر و یک‏‎ ‎‏قسمت را رنگ آمیزی بکنید و از این حالت فعلی بیرون بیاورید. ایشان گفت من این‏‎ ‎‏موضوع را به امام پیشنهاد کردم؛ حتی خدمتشان عرض کردم حاضرم از پول شخصی‏‎ ‎‏خودم که بیت المال نیست این کار را بکنم؛ لکن ایشان موافقت نفرمودند و گفتند به‏‎ ‎‏همین سبک باشد، خانه ای است که مال صاحبش است، مربوط به غیر است و هیچ‏‎ ‎‏وجهی ندارد که حالا ما این خانه را بیاییم و تعمیراتی در آن بکنیم و رنگ آمیزی  بکنیم‏‎ ‎‏و یک صورتی به آن بدهیم که تقریباً با زیّ روحانی مناسبت و موافقتی نداشته باشد. ‏‎[16]‎

 مگر منزل صدر اعظم است؟

‏بیرونی منزل امام در نجف که امام شبها به آن تشریف می آوردند، فرشهایش ناقص‏‎ ‎‏بود؛ یعنی قسمتی از اتاق خالی بود. خدمت آقا عرض کردم اجازه بدهید یک فرش برای‏‎ ‎‏اینجا تهیه شود. فرمودند: «توی اندرونی هست.» عرض کردم آنجا گلیم است و با این‏‎ ‎‏جور درنمی آید. فرمودند: «مگر منزل صدراعظم است؟» عرض کردم فوق صدر اعظم‏‎ ‎‏است، منزل امام زمان است. فرمودند: «امام زمان خودش هم معلوم نیست در منزلش‏‎ ‎‏چی افتاده است!» ‏‎[17]‎

دیوار منزل امام فرو ریخت

‏با بودن همه امکانات مادی و توجیه استفاده از همه آنها امام و فرزندانشان‏‎ ‎‏خودشان را به حد یک طلبه رسانده بودند. خانه شان بسیار قدیمی بود و هیچ تشریفات‏‎ ‎‏و تشکیلاتی نداشت، به طوری که در یک زمستان دیوار اتاق طبقه دوم منزل امام‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 49
‏فرو ریخت ولی ایشان راضی نشدند که خانه شان را عوض کنند. باز آن دیوار را ساختند‏‎ ‎‏و همانجا ماندند. ‏‎[18]‎

تنها مبلمان خانه یک میز کوچک است 

‏وقتی که (امام) خمینی در مدرسه فیضیه کار نمی کند یا مهمانان را نمی پذیرد به‏‎ ‎‏خانه فامیلش واقع در کوچه یخچال قاضی شماره 61 می رود که یک خانه گلی سفید‏‎ ‎‏یک طبقه است که شاید یکصد سال پیش ساخته شده است این خانه در یک کوچه‏‎ ‎‏باریک در مرکز قم قرار دارد و دارای یک صحن حیاط و حوض است دیوارهای خانه از‏‎ ‎‏پیچکهای مو پیچیده شده است. تنها تکه مبلمان قابل توجه در خانه اش یک میز چوبی‏‎ ‎‏است که سالها از آن استفاده می کرده است. ‏‎[19]‎

سادگی امام مرا مجذوب خود کرد

‏بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد امام در پاریس در یک‏‎ ‎‏خانه کوچک زندگی می کرد که دو اتاق بیشتر نداشت که یکی از آن اتاقها، اتاق خواب‏‎ ‎‏و دیگری اتاق کار و ملاقاتهای ایشان بود در زندگی ایشان فرشها و اشیاء گرانبهایی‏‎ ‎‏دیده نمی شد غذای ایشان هم بسیار ساده یعنی مقداری شیر و برنج بود. خیمه ای هم‏‎ ‎‏که در آن نماز می خواندند، بسیار ساده بود. ‏‎[20]‎

بیست سال اجاره نشین بودند

‏خانه ای که حضرت امام در آن زندگی می کردند، خانۀ متوسطی بود که از خشت‏‎ ‎‏ساخته شده بود و هم اکنون نیز موجود است. ‏

‏امام تا حدود بیست سال خانه نداشتند. یعنی برای زمانی میان سالهای 1301 تا‏‎ ‎‏ 1324 خانۀ امام اجاره ای بود. ایشان خانه را به مدت دو سال اجاره می کردند و در آن‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 50
‏سکونت می گزیدند، بعد صاحبخانه می گفت: «من خانه را لازم دارم.» پس از آن،‏‎ ‎‏ایشان خانه دیگری پیدا می کردند. ‏

‏در طول شصت و سه سالی که در خدمت امام بودم، غیر از مدتی که از نظر‏‎ ‎‏ظاهری ارتباط من با ایشان به خاطره تبعیدشان قطع شد، هرگز ندیدیم که ایشان آجری‏‎ ‎‏را بر روی آجر بگذارند. ‏‎[21]‎

آشپزخانه ای به اندازه یک تشک!

‏وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش‏‎ ‎‏کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک‏‎ ‎‏صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت،‏‎ ‎‏چهار سینی چهار دست ظرف غذاخوری، به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان‏‎ ‎‏حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند. آقا هم از کربلا به منزل محقر و اجاره ای‏‎ ‎‏خودشان وارد شدند و در آنجا چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و‏‎ ‎‏آشپزخانه ای به اندازه یک تشک داشت. ما مجبور بودیم موقع کشیدن غذا، دیگ را‏‎ ‎‏بگذاریم در حیاط. دوتا اتاق سه در چهار پایین داشت و دوتا اتاق هم بالا که‏‎ ‎‏یکی شان قابل استفاده نبود. یکی از اتاقها را برای آقا فرش کردیم و خانۀ پهلویی را هم‏‎ ‎‏برای بیرونی آقا اجاره کردند. اصولاً خانه کوچک و کهنه ای بود. ‏‎[22]‎

در حیاط منزل جای قدم زدن نبود

‏منزل امام در نجف، یک خانه کوچک 45 متری بود. برنامه ایشان در آن خانه به‏‎ ‎‏این گونه بود که نیم ساعت قبل از غروب آفتاب در پشت بام مشغول قدم زدن می شدند،‏‎ ‎‏زیرا حیاط منزل کوچک بود و جای قدم زدن نداشت. ‏‎[23]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 51
درسی برای همه طلبه های نجف

‏در تمام مدتی که امام در نجف اشرف به سر می بردند، در خانه ای محقر که‏‎ ‎‏مساحت آن شصت متر مربع بود، زندگی بسیار ساده ای را می گذراندند. این شیوۀ‏‎ ‎‏زندگی، خود درسی برای همۀ طلبه های ساکن نجف بود. ‏‎[24]‎

خانه امام مثل مسکن فقیرترین افراد نجف بود

‏در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف که خانه هایشان برای آنکه سپری در مقابل‏‎ ‎‏تابش سوزان آفتاب باشد، سخت به هم فرو رفته است، مسکن محقر آیت الله خمینی‏‎ ‎‏قرار دارد. این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است. ‏

‏در سه اتاق این خانه حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی، حضور داشتند. در این‏‎ ‎‏مسکن محقر از قدرت رؤسای شورش و یا رؤسای جبهۀ مخالف که در تبعید بسر‏‎ ‎‏می برند، هیچ نشان و علامتی دیده نمی شود. ‏

‏اکنون ما در حضور آیت الله در اتاقی 2×3 متر و در خانه ای هستیم که در دورترین‏‎ ‎‏قسمت نجف واقع است. شهری که از لحاظ وضع جغرافیایی یکی از بدترین مناطق‏‎ ‎‏کویری عراق است. ‏‎[25]‎

مثل همه طلاب اجاره نشین بودند

‏امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند در یک منزل اجاره ای قدیمی که از‏‎ ‎‏جهت سادگی مثل منازل سایر مردم عادی و طلاب بود سکونت داشتند. ‏‎[26]‎

به خاطر مردم پذیرفتند

‏با اینکه امام به هوای گرم نجف عادت نداشتند و در نجف گاه هوا به قدری گرم‏‎ ‎‏می شد که ما که عادت به این هوا داشتیم حتی روی پشت بام نمی توانستیم بخوابیم (چون‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 52
‏ موسم وزیدن باد سموم بود) اما امام در عین حال که می توانستند کولر تهیه کنند و‏‎ ‎‏ عاشقان آن حضرت اصرار می کردند که با توجه به کهولت سن برای ایشان کولری تهیه‏‎ ‎‏کنند. راضی نمی شدند با اینکه ارزان بود. بعد بعضی به ایشان اصرار کردند که حداقل‏‎ ‎‏در بیرونی تان اجازه نصب کولر بدهید چون مردم خیلی در فشار گرما هستند تا امام‏‎ ‎‏ناچاراً به خاطر رعایت حال مردم راضی شدند و اجازه دادند در بیرونی شان کولر‏‎ ‎‏بگذارند. ‏‎[27]‎

حتی مثل طلبه ها به کوفه نمی رفتند

‏در سیزده سالی که امام در نجف زندگی کردند، ساده ترین شکل زندگی را داشتند.‏‎ ‎‏امام حتی به اندازۀ طلبه های معمولی هم از وسایل رفاهی بهره مند نمی شدند. حتی‏‎ ‎‏ساده ترین طلبه ها هم چند روزی در فصل تابستان برای هواخوری از نجف خارج‏‎ ‎‏می شدند و به کوفه می رفتند. چون هوای کوفه از نجف کمی مناسبتر بود. اما امام حتی‏‎ ‎‏همین مسأله ساده را هم نمی پذیرفتند. و تمام سال را در همان خانه نجف زندگی‏‎ ‎‏می کردند. ‏‎[28]‎

هیچ وقت به هواخوری نرفتند

‏حاج احمد آقا می گفتند امام در نجف تقریباً هیچ وقت به استراحت به معنای‏‎ ‎‏هواخوری و استفاده از ییلاق و رفتن به باغ و امثال آن نپرداخته اند و با وجود آنکه در‏‎ ‎‏لطافت روح و طبع و ذوق امام بحثی نیست، ایشان نهایت دقت را داشته اند که نظیر‏‎ ‎‏همه مردم ایران که زیر فشار هستند، زندگی کنند. در پاریس نیز امام به محض آنکه در‏‎ ‎‏نوفل لوشاتو مستقر شدند، همین رویه را از همان ابتدا پیش گرفتند و با وجود آنکه‏‎ ‎‏معلوم بود که حال و حوصله استفاده از لطافت هوا را دارند، تکلیف را مقدم بر این امر‏‎ ‎‏قرار دادند و به محض آنکه لازم دیدند که کنج اتاق بنشینند چنین کردند. روزهای اول‏‎ ‎‏که هنوز خانه ای برای محل اقامه نماز پیدا نشده بود از لحاظ زندگی به امام سخت‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 53
‏می گذشت. دو سه اتاق توی هم بود که بیش از یک در ورودی نداشت و حضرت امام‏‎ ‎‏در اتاق عقب می نشستند و البته همواره عده ای در اتاق جلو بودند و هنگامی که ایشان‏‎ ‎‏می خواستند وضو بگیرند، باید از این اتاق عبور می کردند، ولی ایشان همواره با نهایت‏‎ ‎‏آرامش و با روحیه طلبگی با این وضع برخورد می کردند. ‏‎[29]‎

اجاره را اشخاص بدهند

‏در نوفل لوشاتو (دهکده ای روستایی واقع در 25 کیلومتری پاریس) دو خانه‏‎ ‎‏کوچک در اختیار امام و همراهان بود. در خانه شماره یک که بسیار کوچک بود امام با‏‎ ‎‏اعضای خانوادۀ خود زندگی می کردند. خانۀ شمارۀ دو که روبروی خانۀ اول بود‏‎ ‎‏مخصوص اجتماعات و دانشجویان ایرانی و اعضای دفتر بود و در اینجا ایشان نماز‏‎ ‎‏جماعت و نماز شب را به جا می آوردند. ضمناً محلی نیز به عنوان مسافرخانه برای‏‎ ‎‏استراحت دانشجویان و مسافرین اجاره شده بود که ادارۀ آن به عهدۀ شهید مهدی‏‎ ‎‏عراقی بود و به دلیل کمبود فضا گاهی بیست تا سی نفر در یک اتاق آن می خوابیدند.‏‎ ‎‏افرادی که برای دیدار امام می آمدند می توانستند دو شبانه روز در این محل اقامت‏‎ ‎‏کنند. گفتنی است که امام با دقتی که در صرف وجوه شرعی داشتند اجازه ندادند کرایه‏‎ ‎‏آن از محل سهم امام پرداخت شود. و وجه آن به وسیله ایرانیانی که مکنت بیشتری‏‎ ‎‏داشتند پرداخت می شد تا دانشجویان در تنگنا نباشند. ‏‎[30]‎

این خانه تجملی است 

‏در اوایل ورود امام به قم یک روز حاج احمدآقا آمدند و به من گفتند آقا از این‏‎ ‎‏خانه ناراحتند. می گویند این خانه تجملی است. به من فرموده اند که بروید یک خانه‏‎ ‎‏تهیه کنید وگرنه من می روم خانه خود. خانۀ خود ایشان در کوچه پس کوچه بود و رفت و‏‎ ‎‏آمد مشکل بود و اصلاً امکان نداشت که در آن جمعیت رفت و آمد کنند. ‏‎[31]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 54
من آنجا نمی روم

‏محل اقامت امام در دهکده نوفل لوشاتو به دلیل رفت و آمد دانشجویان و‏‎ ‎‏شخصیتها از سراسر دنیا کم کم کوچک و کوچکتر می شد بخصوص که بنا بود اهل بیت‏‎ ‎‏امام از نجف به پاریس بیایند. ایشان اجازه فرمودند منزلی وسیعتر و نزدیکتر اجاره شود.‏‎ ‎‏یکی از برادران تصمیم گرفت که این مهم را انجام دهد و خانه ای مناسب تهیه کند.‏‎ ‎‏منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و پسندیدند و به آقا گزارش دادند. امام‏‎ ‎‏مبلغی بابت اجاره یک ماه فرستادند و اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. برای اطمینان‏‎ ‎‏بیشتر با بعضی از برادران دانشجو از منزل دیدن کردیم. منزل کوچک بود. ظاهراً زیبا و‏‎ ‎‏قشنگ می نمود و از کیفیت خوبی برخوردار بود. من فکر کردم برای امام مناسب نیست.‏‎ ‎‏بنا شد به ایشان گفته شود که ظاهر منزل مناسب شما نیست بخصوص که دیوارهای آن‏‎ ‎‏مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع پیدا کردند، فرمودند:‏‎ ‎‏ «من آن جا نمی روم.»‏‎[32]‎

داخل منزل سطح بالا نمی شوم

‏وقتی امام در نوفل لوشاتو بودند به دلیل مراجعه زیاد مردم که هر روز شلوغ تر‏‎ ‎‏می شد از نظر جا در مضیقه قرار گرفتند. به جستجو پرداختیم و منزلی را در یکی از‏‎ ‎‏محله های خلوت پاریس انتخاب کردیم که منزل بسیار جالبی بود، هم از نظر پذیرایی‏‎ ‎‏از کسانی که به دیدار امام می آمدند جای وسیعی داشت و هم برای سکونت امام خیلی‏‎ ‎‏مناسب بود؛ دیگران هم آمدند و پسندیدند. برادرمان آقای مهری پول اجاره را پرداخت‏‎ ‎‏اما در همین اثنا امام سؤال کردند که وضع این منزل چطور است، منزلی عادی است یا‏‎ ‎‏در سطح بالا؟ عرض کردیم که این منزل در سطح بالاست و خیلی خوب و جالب‏‎ ‎‏می باشد؛ امام فرمودند: «نه، من داخل یک چنین منزلی که سطحش بالاست‏‎ ‎‏نمی روم.» ‏‎[33]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 55
این اتاق تنگی است

‏یکی از مصاحبه های تاریخی امام در نوفل لوشاتو مصاحبه با تلویزیون آمریکا‏‎ ‎‏بود. آنها مدعی بودند که این مصاحبه زنده پخش می شود. سؤالات زیادی داشتند از‏‎ ‎‏ساعت نه صبح تا دو بعدازظهر که دوربینهایشان را تنظیم می کردند به ما اعتراض‏‎ ‎‏می کردند که این چه اتاق تنگ و کوچکی است که برای امام در نظر گرفته اید ما‏‎ ‎‏نمی توانیم درست فیلمبرداری کنیم. ‏‎[34]‎

محل اسکان من در شمال شهر نباشد

‏وقتی که مرحوم آیت الله بهشتی در پاریس خدمت امام شرفیاب شدند صحبتهایی‏‎ ‎‏شد و ایشان بیرون آمدند و عده ای از دوستان را برای تشکیل کمیته استقبال از امام به‏‎ ‎‏منزل خودشان دعوت کردند و طی صحبتهایی گفتند، برادران کمربندها را محکم‏‎ ‎‏ببندید، امام به زودی می آید؛ امامی که من ملاقات کردم ساعت رفتن شاه را هم می داند‏‎ ‎‏و آینده را هم می داند. در همانجا بود که کمیته استقبال درست شد و بعد از پاریس‏‎ ‎‏پیغام رسید که امام اراده کرده اند که اولاً محل اسکان ایشان شمال شهر نباشد، در‏‎ ‎‏اماکن خصوصی نباشد و جای پرزرق و برق هم نباشد. ‏‎[35]‎

منزل در قسمتهای جنوب تهران باشد

‏وقتی امام می خواستند به تهران بیایند، قرار گذاشته بودند که در قسمتهای جنوب‏‎ ‎‏تهران که مستضعف نشین است، ساکن شوند و جایی باشند که برای پذیرایی ایشان و‏‎ ‎‏یارانشان، ورود و خروج جمعیت ظرفیت داشته باشد. به جز مدرسه رفاه هیچ جایی به‏‎ ‎‏نظرمان نرسید. امام روز اول و یکی دور روز بعد هم در مدرسه رفاه بودند و بعد از آن به‏‎ ‎‏مدرسه علوی منتقل شدند. ‏‎[36]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 56
محل اقامت باید پایین تر از توپخانه باشد

‏امام زمانی که از پاریس عازم تهران بودند پیغام دادند محل اقامت ایشان در تهران‏‎ ‎‏باید پایین تر از میدان توپخانه (امام خمینی) باشد نه در قسمت شمال شهر. قبلاً‏‎ ‎‏دوستان امام به خاطر هوای مناسب شمال تهران تصمیم داشتند در آن منطقه منزلی را‏‎ ‎‏تهیه نمایند که بعد از پیغام امام، مدرسه علوی واقع در میدان بهارستان، خیابان ایران‏‎ ‎‏انتخاب شد. در سال 58، که امام پس از پیدایش عارضۀ قلبی از قم به بیمارستان قلب‏‎ ‎‏تهران اعزام شدند، پس از آن برای مدتی محدود -  و به منظور مراقبتهای پزشکی – در‏‎ ‎‏خیابان دربند تهران ساکن بودند، ایشان حاضر به ادامه سکونت در آن منطقه نشدند و‏‎ ‎‏در منزل یکی از روحانیون در ده جماران ساکن گشتند. بازدیدکنندگان و خبرنگاران‏‎ ‎‏جهان بعد از رحلت آن حضرت از سادگی زندگی آن حضرت و محل سکونت محقر‏‎ ‎‏ایشان همواره با شگفتی یاد می کنند. ‏‎[37]‎‏ ‏

این منزل مناسب نیست

‏یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان بیرون‏‎ ‎‏بروم، اینجا بیشتر مرا بیمار می کند و من باکی ندارم، اگر وسایل را مهیا نکنید خودم‏‎ ‎‏می روم. چند مسأله برای بیرون آمدن امام وجود داشت. رفتن امام به قم خیلی بعید‏‎ ‎‏به نظر می رسید چون امام در قم منزل نداشتند. از طرفی در تهران نیز شورای پزشکی‏‎ ‎‏امام، با این شرط موافق بودند امام در خارج بیمارستان باشند به شرطی که بین منزل امام‏‎ ‎‏و بیمارستان قلب فاصله زیادی نباشد. جنوب تهران مشکل آلودگی هوا و فاصله زیاد‏‎ ‎‏داشت. تحقیقات زیادی شد، تا اینکه در خیابان دربند یک ساختمان سه طبقه اجاره‏‎ ‎‏شد. روزهای اول طبقه هم کف پاسداران می نشستند. طبقه دوم خانواده امام و طبقه‏‎ ‎‏سوم برای دیدار و ملاقات بود. مدتی گذشت امام فرمودند: «این منزل مناسب نیست و‏‎ ‎‏من باید از اینجا بروم.» شما شاید منزل را دیده باشید آنجا به درد یک فرد متوسط تهرانی‏‎ ‎‏می خورد و تنها مسأله خانه، داشتن سنگ در نمای بیرونی آن بود. امام به آقای رسولی‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 57
‏فرمودند: «بروید منزلی مانند خانه پدرتان برایم پیدا کنید مشکل شروع شد. تهیه منزل‏‎ ‎‏در قسمت شمالی شهر و نزدیک بیمارستان قلب، مثل منزل پدر آقای رسولی یعنی یک‏‎ ‎‏خانه خشت و گلی، کار آسانی نبود. امام هم تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود‏‎ ‎‏می روم به قم. تلاش زیادی شد. همه بسیج شدند که یک خانه پیدا کنند که هم‏‎ ‎‏خواسته ایشان را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد؛ نتیجتاً‏‎ ‎‏همین منزل کنونی پیشنهاد گردید که از حسینیه جماران نیز برای ملاقات عمومی‏‎ ‎‏استفاده شود. دو منزل که برای امام و دفتر گرفته شد مجموعاً صد و شصت متر زمین‏‎ ‎‏داشت. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق یکی برای ملاقات با شخصیتها و دیگری‏‎ ‎‏برای استفاده و خواب داشت که گاهی که ملاقات کنندگان زیاد می شوند، مجبوریم از‏‎ ‎‏دیگری استفاده کنیم و دفتر هم با همین کیفیت با چند صندلی مختصر. ‏‎[38]‎

تا آخر عمر اجاره نشین بودند

‏دفتر کار امام حدود سه چهار متر است که همه ملاقاتهای خارجی و داخلی در‏‎ ‎‏همین جا صورت می گرفت و رؤسای جمهور همین جا می آمدند؛ یعنی امام عملاً نشان‏‎ ‎‏می دادند که چگونه زندگی می کنند. لذا تا وقتی که امام در اینجا رحلت کردند این‏‎ ‎‏خانه ها اجاره ای بود و امام اجاره آنها را پرداخت می کردند. ‏‎[39]‎

شیشه نکرده بودند

‏حیاطی که امام از آن می گذرند و به حسینیه می آیند، از آنجا که اتاق‏‎ ‎‏مخصوصشان است، با پلاستیک سفید و معمولی پوشانده بودند؛ یعنی برای جلوگیری‏‎ ‎‏از سرما شیشه نکرده بودند. ‏‎[40]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 58
باورشان نمی شد باید روی زمین بنشینند

‏یک روز یادم می آید کلیه مستشاران و کاردارهای خارجی به مناسبتی با لباسهای‏‎ ‎‏مخصوص خدمت آقا رسیده بودند. اینها فکر می کردند، الآن که به جماران بیایند با یک‏‎ ‎‏کاخ و دم و دستگاه آنچنانی مواجه خواهند شد. ما خودمان رفتیم و آنها را راهنمایی‏‎ ‎‏کرده و به حسینیه بردیم. وقتی من به آنها گفتم بفرمایید بنشینید، باورشان نمی شد که‏‎ ‎‏باید آنجا روی زمین بنشینند تا امام بعداً بیایند. ‏‎[41]‎

یک میز کوچک تمامی اسباب دفتر کار امام

‏آیت الله خمینی کسی است که به دعوتش در عرض چند دقیقه میلیونها ایرانی از‏‎ ‎‏خانه ها به خیابانها می آیند، با این حال وقتی فیض حضور او را در محل کار و یا‏‎ ‎‏اقامتگاهشان می یابی می بینی که بر زمین ساده نشسته اند و میز کوچکی پیش رویشان‏‎ ‎‏است، این تمامی اسباب و اثاثیه دفتر کار ایشان است. ‏‎[42]‎

واقعاً مثل موسی بن جعفر است!

‏وقتی من برای اولین بار رفتم خدمت آقا، نگاهم که به اتاقشان افتاد گفتم واقعاً آقا‏‎ ‎‏در سادگی مثل حضرت موسی بن جعفره!... یه میز خیلی معمولی، یه رومیزی‏‎ ‎‏پلاستیکی. شاید پشت سرشون چقدر چیزها می گفتند ولی من که آمدم اینجا‏‎ ‎‏– جماران – واقعاً ناراحت شدم، گفتم این چه اتاقیه که مردم این حرفها را می زنند!... ‏‎[43]‎

مثل همه مردم زندگی می کردند

‏یک بار که خداوند رحمن به این بنده توفیق عنایت فرمود که به دستبوسی امام‏‎ ‎‏تشرف حاصل کنم آن جناب در سرمای سوزان در رواق کوچک خانه خود روی یک‏‎ ‎‏صندلی کهنه نشسته بودند و سرمای آزاردهنده جماران دست و صورت ایشان را تقریباً‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 59
‏از سرخی به کبودی متمایل ساخته بود. علت را جویا شدم که چرا وسیله‏‎ ‎‏گرم کننده ای در این سرمای سخت و فضای باز نزد امام گذاشته نمی شود. پاسخ شنیدم‏‎ ‎‏که ایشان می خواهند با مردم همدرد باشند و به نمونه ای از این مواسات اشاره کردند که‏‎ ‎‏وقتی لباس امام را به بیت برای شستشو داده بودند و شسته نشده بود پاسخ دادند که‏‎ ‎‏هنوز نوبت دریافت پودر رختشویی برای بیت نرسیده است و پس از رسیدن شسته‏‎ ‎‏می شود. ‏‎[44]‎

ببین عبای من هم پاره است

‏گاهی که امام برای حرم یا کار دیگری از خانه خارج شده یا باز می گشتند‏‎ ‎‏می فرمودند: «آقای فلانی شما برای فلان شخص یک عبا بخرید» ؛ یعنی ایشان در حرم و‏‎ ‎‏خیابان مواظب بودند که اگر طلبه ای وضع خوبی ندارد فوری دستور می دادند که برای‏‎ ‎‏او عبا بخرید. یک روز شخصی پیش امام آمد عبای خود را نشان داد و گفت عبای من‏‎ ‎‏پاره است. امام دنبال عبای خود گشتند و بعد آن را به او نشان دادند و گفتند: «ببین عبای‏‎ ‎‏من هم پاره است.» * ایشان به بعضی اینطور جواب می دادند و در بعضی مواقع آنطور‏‎ ‎‏کمک می کردند. ‏‎[45]‎

اینجا طاغوت بازی در نیاورید

‏حیاطی که امام استفاده می کردند حیاطی بسیار قدیمی است و سالهای سال است‏‎ ‎‏که ساخته شده. به چهار طرف دیوار حیاط لامپ نصب بود. موقع باران ما احساس خطر‏‎ ‎‏می کردیم که مبادا برق بگیرد و تمام خانه اتصال برق پیدا کند؛ بنابراین من چهار تا لامپ‏‎ ‎‏حبابی که ضدباران است گرفتم روی آنها بستم که بعد از یکی دو ساعت امام نامه ای به‏‎ ‎‏بنده نوشتند در دو خط. خانمی که خدمت می کرد، آورد بیرون و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 60
‏به من داد. امام پیام داده بودند که هر کاری که اینجا می کنید با من مشورت بکنید و‏‎ ‎‏ کارهایی که طاغوت بازی است در اینجا درنیاورید، و این لامپها را هم باز کنید. ‏

‏این لامپها را که امام نظرشان بود که طاغوتی است ما صد تومان خریده بودیم.‏‎ ‎‏البته بعد ما رفتیم چهارتا لامپ دیگر را که شاید امنیت آنها هم بد نبود به هشتاد تومان‏‎ ‎‏خریدیم، امام گفتند چند خریدید گفتیم همه را هشتاد تومان، گفتند آنها را باز کنید و‏‎ ‎‏اینها را ببندید آنها را بردیم دادیم و پولش را پس گرفتیم بعد از آن جریان هم، کاری‏‎ ‎‏بدون مشورت نکردیم!‏‎[46]‎

مگر من مرده ام

‏امام در مدرسه آقای بروجردی در نجف نماز مغرب و عشا می خواندند در این‏‎ ‎‏مدرسه پنکه هایی بود که با هم روشن و خاموش می شدند یعنی درجه نداشتند که کم و‏‎ ‎‏زیاد شوند یکی از این پنکه ها پشت سر امام بود و خیلی تند کار می کرد. آقا در تابستان‏‎ ‎‏که به مدرسه می آمدند از شدت گرما عرق می کردند که قدری برای ایشان مضر بود.‏‎ ‎‏بعضی از رفقا کلیدی برای این پنکه درست کرده بودند که درجه داشته باشد. مرحوم‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی به من فرمود: «کلیدی که این رفقا درست کرده اند، مثل اینکه دوسه‏‎ ‎‏دیناری خرجش شده.» من دیگر حساب آن در دستم بود. * اگر یک وقت مرحوم‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی به من امر می کردند، من خدمت امام عرض می کردم و اگر اجازه‏‎ ‎‏می دادند، می پرداختم. حاج آقا مصطفی هم خودشان می دانستند که من اهل تخلف‏‎ ‎‏نبودم. در این قضیه هم امام بعد از نماز ظهر به منزل تشریف می آوردند. نزدیک منزل که‏‎ ‎‏رسیدند، این را خدمتشان عرض کردم. مثل اینکه من درست عرض نکردم و شاید‏‎ ‎‏این طور به گوش مبارک امام رسید که من پول را بدون اجازه داده ام. جمله ای گفتند که‏‎ ‎‏چون امام فرمودند، علی رغم میلم آن را نقل می کنم امام با خشونت فرمودند: مگر من‏‎ ‎‏خودم مرده ام؟‏


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 61
‏من دیگر جرأت نکردم حرف بزنم صبر کردم تا شب که با امام به مدرسه می رفتم،‏‎ ‎‏عرض کردم: «آقا! من آن پول را نداده بودم.» لبخندی زدند و تبسمی فرمودند. ‏‎[47]‎

این سجاده را ببر

‏امام در مدرسه آقای بروجردی در نجف روی یک قالیچه کلکی زبر نماز می خواند‏‎ ‎‏یک نفر یک قالیچه کاشانی مناسب سجاده آورد و خدمت ایشان تقدیم کرد آقا دو شب‏‎ ‎‏با آن نماز خواند شب سوم که با ایشان از خانه بیرون آمدیم که به مدرسه برویم فرمودند‏‎ ‎‏آقای فرقانی این سجاده را ببر آن قالیچه اولی را بیاور ما هم ناچار شدیم آن قالیچه‏‎ ‎‏نفیس را برداریم و همان قالیچه زبر و خشن اولی را انداختیم. ‏‎[48]‎

می خواهید از من رضاشاه درست کنید؟

‏خانه امام متعلق به آقای امام جمارانی است. خوب، چون رفت و آمد زیاد دارند.‏‎ ‎‏خانم هم رفت و آمد زیاد دارند، این خانه کوچک است و طبعاً امام نمی توانند به‏‎ ‎‏کارهای روزمره برسند. بعد از مدتی تصمیم گرفته شد، خانه ای جنب اینجا اجاره کنیم،‏‎ ‎‏که ایشان به کارهایشان برسند. اول ایشان اکراه داشتند، بعد ما رفتیم یک جایی را اجاره‏‎ ‎‏کردیم، یک ساختمان آجری قدیمی بود که فرش نداشت و فرشی هم در منزل امام نبود‏‎ ‎‏که آنجا را فرش کنند. من خودم رفتم، پنج – شش تا فرشهای 3×5 / 2 یا 4×5 / 3 از‏‎ ‎‏فرشهای بُته جِقّه ای که معمولاً در مساجد پهن می کنند و از ارزانترین فرشهای ایران‏‎ ‎‏است خریدم و آوردم. فرشها را من وقتی پهن کردم، حاج احمد آقا گفت امام فرموده اند‏‎ ‎‏مگر می خواهید از من رضاشاه درست کنید؟ احمد آقا گفته بودند، اینها ارزانترین‏‎ ‎‏فرشهاست و اینها را کفاش زاده آورده، شاید امام فکر کردند من از منزل آوردم، این بود‏‎ ‎‏که راضی شدند و نشستند، که هنوز هم مورد استفاده است، ما همه این فرشها را هزار و‏‎ ‎‏هفتصد تومان خریده بودیم. ‏‎[49]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 62
پارچه ارزانتر را انتخاب کردند

‏یک وقت در نجف از طرف امام به من امر شد که برای ایشان قبایی تهیه کنم. رفتم‏‎ ‎‏پیش خیاطی و به او گفتم که: قبایی می خواهم که برای آقا مناسب باشد. چند نمونه‏‎ ‎‏پارچه داشت. گرفتیم و همراه خیاط رفتیم خدمت امام تا ببینیم ایشان کدام یک را‏‎ ‎‏انتخاب می کنند تا اینکه آن پارچه را بخریم. دیدم اتفاقاً امام آن پارچه ای را انتخاب‏‎ ‎‏کردند که به نظر من خیلی جنس بدی بود و من آن را نمی خواستم. البته دیدم لباسشان‏‎ ‎‏همیشه تمیز و مرتب بود اما از جهت جنس و کیفیت خیلی مراعات می کردند و جنس‏‎ ‎‏خوب را نمی گرفتند. از این جهت که مواظب بودند وجوه کمتری مصرف شود. ‏‎[50]‎

زاهد واقعی

‏امام به معنای واقعی کلمه زاهد بودند ولی سعی می کردند که ظاهرشان این صفت‏‎ ‎‏را نشان ندهد و تا جایی در این مورد پیش می رفتند که ظواهر را به گونه ای مهیا‏‎ ‎‏می کردند که اصلاً زهد ایشان بروز نکند. امام زاهدی بود که نشان می داد زاهد نیست‏‎ ‎‏یعنی هیچ وقت لباس بد در انظار نمی پوشید. اگر به بیرونی ایشان می رفتید ملاحظه‏‎ ‎‏می کردید که فرشهای خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهای دیگر را در اندرونی. ‏‎[51]‎

این پارچه ها را چه کسی خریده؟

‏امام واقعاً در مسایل شرعی دقیقند؛ مثلاً ما اگر بخواهیم دو متر پارچه بخریم امام‏‎ ‎‏ما را صدا می زنند و می گویند: «این پارچه ها را – اشاره به پارچه هایی که بین منزل امام‏‎ ‎‏و کوچه حایل بود – چه کسی خریده؟ می خواهید آخرت ما را چه کار بکنید؟» من گفتم:‏‎ ‎‏آقا این پارچه ها را که ما نخریده ایم. شما رهبر انقلاب هستید، سپاه هم موظف است از‏‎ ‎‏شما نگهبانی کند و پارچه را آنها تهیه کرده اند. حالا شما خیال می کنید که این چند متر‏‎ ‎‏پارچه ای را که سپاه زده است قیمتش چقدر است که امام به خرید آن اعتراض داشتند. ‏‎[52]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 63
قالیها را پس بدهید

‏وقتی مرحوم حاج آقا مصطفی به مکه مشرف شد مرحوم حاج شیخ نصرالله‏‎ ‎‏خلخالی از حاجی خان قالی فروش برای دید و بازدید ایشان که از مکه برگشته بود چند‏‎ ‎‏فرش کرایه کرد که در اندرونی و اتاقها پهن بکنند دوتا از این فرشها را هم به منزل‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی بردند که تا مدتی چون در منزل ایشان قالی نبود، همانجا بودند. و بقیه‏‎ ‎‏را برگرداندند. حاجی خان قالی فروش هم نگفته بود که دو قالی دیگر را که اجاره شده‏‎ ‎‏برگردانید. لابد خیال می کرد چون نیاز بوده آنها را پس نداده اند! لذا وقتی خواسته بود‏‎ ‎‏حساب خمس خود را با آقای خلخالی بکند این دو قالی را هم حساب کرده بود وقتی‏‎ ‎‏قضیه به امام رسید فرموده بودند قالیها را پس بدهید و اجاره آنها را هم پرداخت کنید و‏‎ ‎‏برای منزل مصطفی به جای قالی موکت بخرید. هرچه مرحوم آقای خلخالی اصرار کرده‏‎ ‎‏بود که آقا، اجاره دو سال اینها زیاد می شود. اجازه بدهید پس از دو سال اینجا باشند آقا‏‎ ‎‏قبول نکردند و لذا پس از دو سال قالیها را جمع کردیم و تحویل صاحبش دادیم و‏‎ ‎‏به جای آنها موکت خریدیم و این در حالی بود که مرتباً قالیهای نفیسی برای امام ارسال‏‎ ‎‏می شد ولی ایشان حتی یکی از آنها را به آقا مصطفی یا خانم که نیاز داشتند نمی داد. ‏‎[53]‎

من هیچ چیز ندارم

‏اولین خبرنگاری که توانست از آیت الله خمینی عکس بگیرد که لبخندی بر لب‏‎ ‎‏داشت، من بودم، لبخند آیت الله به خاطر سؤالی بود که یک خبرنگار فرانسوی از ایشان‏‎ ‎‏کرد، که شایع است آیت الله خمینی خیلی پولدار هستند و حتی از شاه هم بیشتر پول‏‎ ‎‏دارند آیا این درست است؟ ایشان لبخندی زدند و اظهار داشتند: «من هیچ چیز ندارم و‏‎ ‎‏آنچه را هم که دارم متعلق به مردم ایران است.» ‏‎[54]‎

نگفتم آیینه نخرید

‏بعد از انقلاب اولین نوه امام که ازدواج کرد دختر خود من بود. این قدر آقا سفارش‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 64
‏کرده بودند که ساده باشد، تجملاتی نباشد، که دو سه روز قبل از اینکه عقد باشد مادرم‏‎ ‎‏به من گفت: آخر شما نمی خواهید خریدی کنید، آیینه و شمعدانی بخرید؟ گفتم آخر،‏‎ ‎‏خانم حرفی نزدند من هم دیگر حرفی نزدم. بعد خانم برادرم که وارد شد، چون خواهر‏‎ ‎‏داماد بود، مادرم به او گفتند شما چه وقت می خواهید برای عروس چیزی بخرید؟ ایشان‏‎ ‎‏گفتند که امام گفته اند این کار را نکنید. مادرم چیزی جواب ندادند بعد که سفره پهن‏‎ ‎‏شد و همه دور هم بودیم، خانم از آقا پرسیدند که شما سفارش فرموده اید آیینه و‏‎ ‎‏شمعدان نخرند؟ شگون عروس به آیینه است. امام گفتند: من نگفتم آیینه نخرید ولی‏‎ ‎‏می گویم ساده باشد؛ یعنی آن قدر سفارش شده بود که خواهر داماد فکر کرده بود حتی‏‎ ‎‏باید آیینه هم نخرند. ‏‎[55]‎

همیشه به سادگی توصیه می کردند

‏امام در مورد مهریه فرزندانشان حد متعارف را در نظر داشتند ایشان همیشه در امور‏‎ ‎‏مربوط به ازدواج سفارش به سادگی می کردند. ‏‎[56]‎

عروسی ما ساده برگزار شد

‏مقداری ملک از پدری به امام ارث رسیده بود. آقا چنین نبود که طلبه ای باشند که‏‎ ‎‏فقط زندگی شان از درآمد طلبگی بگذرد. از این جهت در ابتدای ازدواجشان با خانم‏‎ ‎‏یک منزل کوچک اجاره کرده و در این منزل تنها بودند – با مستأجرهای دیگر در یک منزل‏‎ ‎‏نبودند – اثاث منزل را هم خانم آوردند. امام جز همان اثاث که بعد از یکی دو ماه از‏‎ ‎‏حجره خود در مدرسه فیضیه آوردند، اثاث دیگری نداشتند. خانم تعریف می کرد مراسم‏‎ ‎‏عروسی ما بسیار ساده برگزار شد. کل اثاثیه امام گلیمی بود و یک دست رختخواب‏‎ ‎‏و یک چراغ خوراک پزی دوفتیله ای و یک قوری و استکان نعلبکی و یک عدد قابلمه خیلی‏‎ ‎‏کوچک، تا اینکه بعد از یکی دو سال اثاثیه ای که از پدر امام به ارث رسیده بود آقای‏‎ ‎‏پسندیده به امانت نزد خود نگه داشته بودند، برای امام فرستادند. خانم می گفتند آنها‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 65
‏هم اثاثی نسبتاً قدیمی بود. مقداری ظروف خیلی قدیمی و چند تکه فرش قدیمی که‏‎ ‎‏نسبتاً کهنه بودند. مجموعاً زندگی امام یک زندگی طلبگی اما نسبتاً آبرومند بود. ‏‎[57]‎

سکوت کردند و هیچ چیز نگفتند

‏یکی از روحانیون طی نامه ای اجازه خواسته بود که مبلغ هفتاد هزار تومان از وجوه‏‎ ‎‏شرعیه ای را که دریافت می کند بابت خرید یک دستگاه پیکان پرداخت کند، امام‏‎ ‎‏سکوت کردند و هیچ چیز نگفتند که به معنی عدم اجازه بود. ‏‎[58]‎

چه لزومی دارد همه ماشین داشته باشند؟

‏یکی از روحانیون محترم که از شاگردان قدیمی امام بود طی نامه ای به ایشان‏‎ ‎‏نوشت که از سهمیه فلان تشکیلات مربوط به روحانیت یک دستگاه اتومبیل برای‏‎ ‎‏اینجانب منظور شده ولی پولی ندارم و حضرتعالی... که امام با اظهار تعجب توأم با‏‎ ‎‏ناخشنودی از این که تشکیلات روحانیت هم سهمیه اتومبیل دارد در مورد درخواست‏‎ ‎‏شخص مزبور فرمودند: «چه لزومی دارد که آقایان همه ماشین داشته باشند؟» ‏‎[59]‎

به تشریفات نپردازید

‏در زمان مصدق برای کنترل شهرهایی که در آنها انقلاب می شد کمیسیونی به نام‏‎ ‎‏امنیت شهری درست شد که رییس ساواک، رییس شهربانی و فرماندار هر شهر اعضای‏‎ ‎‏آن بودند و کسانی را که فعال تشخیص می دادند از یک ماه تا سه سال تبعید می کردند‏‎ ‎‏برخی از آقایان حوزه علمیه را که بیست نفر می شدند این کمیسیون در قم به مدت سه‏‎ ‎‏سال تبعید کرد که بنده جزو آنها بودم. پس از گذشت سه سال که آقایان را مرخص‏‎ ‎‏کردند سه نفر از آنها که به قم بازگشتند برایشان امکاناتی پیدا شد و منزلشان را عوض‏‎ ‎‏کردند امام این را که شنیدند از نجف پیام دادند که آقایان به تشریفات نپردازید با عمل‏‎ ‎‏خودتان مردم را به سلف صالح ما بدبین نکنید ما می گوییم وقتی شیخ انصاری از دنیا‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 66
‏رفت هفت تومان بیشتر دارایی نداشت. به دنیا نپردازید مردم را به سلف صالح بدبین‏‎ ‎‏نکنید. ‏‎[60]‎

آقایان طلبه باشند

‏یکی از ائمه جمعه مرکز استان طی نامه ای نوشته بود مبلغ مختصری که به عنوان‏‎ ‎‏شهریه به ائمه جمعه داده می شود به جایی نمی رسد و فقط هزینه اجاره دفتر یا حقوق‏‎ ‎‏آبدارچی دفتر آنان می شود و درخواست افزایش کرده بود. امام در پاسخ فرمودند:‏‎ ‎‏ «آقایان طلبه باشند.» ‏‎[61]‎

فقط آقای خمینی پنج ریال کرایه می دهد

‏قبل از پانزده خرداد امام عادتشان این بود که از مسجد اعظم که خارج می شدند‏‎ ‎‏پیاده به منزل تشریف می بردند. ما با التماس گاهی ایشان را قسم می دادیم که تاکسی‏‎ ‎‏سوار شوند. کرایه تاکسی هم آن موقع پنج ریال بود که ایشان گاهی با تاکسی تشریف‏‎ ‎‏می بردند ولی وقتی سوار می شدند دم در بیمارستان پیاده می شدند و تا توی کوچه با‏‎ ‎‏ماشین نمی آمدند و همان کرایه پنج ریالی می دادند یک روز من سوار یک تاکسی شدم‏‎ ‎‏چند مسافر دیگر هم بودند راننده که مرا نمی شناخت برای آنها تعریف می کرد که‏‎ ‎‏بعضی آقایان وقتی سوار می شوند دو تومان کرایه می دهند ولی فقط آیت الله خمینی‏‎ ‎‏است که پنج ریال کرایه می دهد. دو تومان هم آن موقع خیلی زیاد بود. ‏‎[62]‎

منهم مثل دیگران

‏یک روز جنازه ای را از ایران به نجف آورده بودند. که شخصی محترم و از دوستان‏‎ ‎‏امام بود. آقا می خواستند به تشییع جنازه او بروند. رسم معمول نجف این بود که جنازه را‏‎ ‎‏تا مسجد تشییع کنند و بعد مراجع می رفتند و جنازه در مسجد می ماند. جنازه دیر رسید‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 67
‏و گرما طاقت فرسا بود. برای اینکه امام زیاد در گرما معطل نشوند، احتیاط کردیم و‏‎ ‎‏ماشین گرفتیم، یک دینار دادیم و منتظر ماندیم، چند روز بعد که صورت حسابها را‏‎ ‎‏خدمت امام ارایه کردیم، ایشان به من اشکال گرفتند، خدمتشان گفتم: «آقا به لحاظ‏‎ ‎‏اینکه گرما برای شما خوب نیست این کار را کردم.» فرمودند: من هم مثل دیگران. مگر‏‎ ‎‏من با دیگران چه فرقی دارم؟ امام برای اینکه در مصرف بیت المال صرفه جویی شود‏‎ ‎‏بیشتر سوار درشکه می شدند. ‏‎[63]‎

یک درشکه بگیر

‏یک روز امام می خواستند تشریف ببرند منزل، به من فرمودند: یک درشکه‏‎ ‎‏بگیر. – کرایه آن کمتر از ماشین بود – ماشین نگیری ها!. درشکه های نجف خیلی تمیز و‏‎ ‎‏مرتب نبود. باور کنید من خودم خجالت می کشیدم، امام می خواستند تا آنجا که‏‎ ‎‏می شد، از سهم امام کمتر مصرف کنند. من سه چهار سال آخر، در نجف نبودم. اما در‏‎ ‎‏مدتی که بودم، تا آنجایی که می شد شاهد بودم که امام با درشکه می رفتند. البته گاهی که‏‎ ‎‏لازم می شد، با ماشین می رفتند. خلاصه در مصرف سهم امام خیلی مواظب بودند. ‏‎[64]‎

نیازی به اتومبیل شخصی ندارم

‏ظهر روز یکشنبه 19 / 1 / 58 دفتر کار خود را ترک کرده عازم منزل بودم که با یکی‏‎ ‎‏از آشنایان بازاری که در بازارچه نوروزخان تهران تجارتخانه دارد در خیابان ارم روبرو‏‎ ‎‏شدم، او با چند نفر از دوستان آذربایجانی خود به قصد زیارت امام و دیگر رهبران‏‎ ‎‏عالیقدر تشیع به قم شرفیاب شده بود. ‏

‏آقای عبادی دوست قدیمی ما همراهان خود را معرفی کرد و اظهار داشت که آقای‏‎ ‎‏رضوی از تجار و کارخانه دارهای معروف تبریز است و می خواهد یک دستگاه اتومبیل‏‎ ‎‏بیوک ساخت ایران را که هنوز نمره نشده بر اساس عهد و پیمان و نذری که کرده است به‏‎ ‎‏پیشگاه امام هدیه کند. اگر بتوانید از حضور امام درخواست وقت ملاقات و شرفیابی‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 68
‏بنمایید بسیار ممنون و خوشحال خواهیم بود و در حقیقت احسانی در حق ما کرده اید.‏‎ ‎‏خواستم بدون بررسی حقیقت مطلب گامی برنداشته باشم، از این رو از خود طرف‏‎ ‎‏حقیقت را پرسیدم او که جوان پاک سرشت و پرشور و متدینی به نظر می رسید اینچنین‏‎ ‎‏تعریف کرد: در آن روزهای بحرانی که امام در پاریس بودند و قافله دلها با او و پرواز با‏‎ ‎‏آن کارشکنیهای دولت شاپور بختیار روبرو بود من این اتومبیل بیوک را تازه از کمپانی‏‎ ‎‏خریداری کرده بودم. روزی که تحویل گرفتم در بحرانی ترین روزهای حرکت امام بود که‏‎ ‎‏دولت به بهانه هایی مانع از پرواز گردید و فرودگاهها را بست. من در آن روز در یک‏‎ ‎‏شرایط خاص روحی به سر می بردم و از این تصادم و تضاد و از این کارشکنیهای دولت‏‎ ‎‏رنج می بردم. در دل با خدای خود عهد و پیمان بستم که اگر حضرت آیت الله العظمی‏‎ ‎‏امام خمینی صحیح و سالم به ایران برگردد من قبل از سوار شدن این اتومبیل آن را‏‎ ‎‏در اختیار ایشان قرار می دهم تا افتخار رانندگی امام را پیدا کند و همیشه در اختیار او‏‎ ‎‏باشد. لذا از این جهت هنوز ماشین را نمره نکرده ام، که نمره قم را بگیرم. امیدوارم امام‏‎ ‎‏این هدیه ناقابل را که از شهرستان تبریز آورده ام بپذیرند و من هم به آن عهد و پیمان و‏‎ ‎‏نذر و نیازی که با خدای خود دارم برسم؛ چون لطف و کرم خداوند متعال شامل حال ما‏‎ ‎‏ملت ایران شد و وجود پربرکت ایشان پس از پانزده سال دوری و تبعید صحیح و سالم‏‎ ‎‏وارد کشور شد. در تهران نتوانستم به حضورشان برسم، اکنون که تا حدودی فرصت‏‎ ‎‏مناسبتر است خواستم هدیه را به حضورشان تقدیم کنم، و چون می دانم امام از وجوه‏‎ ‎‏شرعیه نمی پذیرند از مال خالص خودم به عنوان هدیه تقدیم می کنم. ‏

‏پس از استماع توضیحات آن جوان پرشور و با ایمان که با علاقه و آرامش قلب‏‎ ‎‏خاصی بیان می داشت، به حضور یکی از دوستان قدیمی خودم که شاگرد فداکار و یار‏‎ ‎‏وفادار امام هستند رسیدم. او که خوشبختانه در تنظیم برنامه های ملاقات امام مشارکت‏‎ ‎‏دارد با کمال لطف و صفا ساعت هشت و نیم شب را تعیین وقت نمودند. من به اتفاق‏‎ ‎‏دوستان که تا لحظۀ دیدار ثانیه شماری می کردند، نیم ساعت جلوتر در اطراف منزل‏‎ ‎‏بودیم. افراد با کمال سادگی و بی آلایشی گروه گروه به حضورشان می رسیدند و با‏‎ ‎‏جهانی از شور و شعف از محضرشان برمی گشتند. ما پنج نفر هم پس از نیم ساعت‏‎ ‎‏تأخیر اجباری ساعت نه شب به حضور امام شرفیاب شدیم. امام با کمال سادگی و‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 69
‏ بی آلایشی در گوشه ای از اتاق نشسته بودند و هاله ای از عظمت و صلابت و‏‎ ‎‏جوانمردی سیمای نورانی ایشان را احاطه کرده بود. سیمای جوانمردانۀ او هر بیننده را‏‎ ‎‏به یاد عظمت اسلام و یاد مجاهدین و رزمندگان صدر اسلام می افکند. جمعیت کثیری‏‎ ‎‏دور او را فراگرفته بودند. یک روحانی محترم از شهرستانهای شمال گزارشی از‏‎ ‎‏گرفتاریهای محل مأموریت خود را تقدیم کرد و امام با کمال دقت و عنایت پاسخهای‏‎ ‎‏اختصاصی او را بیان فرمودند. نوبت به ما رسید، دورِ امام خلوت شده بود من کنار‏‎ ‎‏ایشان دوشادوش نشستم و جریان را تعریف کردم و سویچ اتومبیل را به پیشگاه‏‎ ‎‏ارجمندشان تقدیم داشتم. امام با تبسم و خوشرویی خاصی آن را پذیرفته و تفقدی از‏‎ ‎‏دوستان و همراهان کردند ولی دوباره سویچ را به صاحب آن برگرداندند و این چنین‏‎ ‎‏فرمودند: من از احساسات و عواطف شما ممنونم که از تبریز متحمل این همه زحمت‏‎ ‎‏و ناراحتی شده اید، من اتومبیل را به خودتان می دهم و شما از طرف من وکیل هستید که‏‎ ‎‏از آن استفاده کنید.» ‏

‏جوان باایمان و عشق و علاقه و شور خاصی که از این دیدار نصیبش شده بود با‏‎ ‎‏اصرار و علاقه فراوان درخواست کرد که امام این افتخار را به ایشان بدهند که هدیه‏‎ ‎‏ناقابل او را بپذیرند و برای یک بار هم که شده سوار آن بشوند، بعد هرطور خواستند‏‎ ‎‏عمل کنند، به نیازمندی بدهند یا بفروشند تا او به عهد و پیمان قلبی خود برسد. از این‏‎ ‎‏رو اصرار می کرد. امام در جواب اصرار او فرمودند: «من در شرایط فعلی نیازی به‏‎ ‎‏اتومبیل شخصی ندارم و تعهدی هم دارم که تا احساس نیاز نکنم اتومبیل شخصی‏‎ ‎‏نداشته باشم. چون اکنون احساس نیازی نمی کنم به شما وکالت می دهم آن را از طرف‏‎ ‎‏من خودتان بخرید و با پول آن خانه ای برای یکی از مستضعفین کشور تهیه کنید چون‏‎ ‎‏اگر ما اقدام به فروش کنیم ممکن است به قیمت واقعی آن به فروش نرسانیم، این کار را‏‎ ‎‏بهتر است خودتان انجام دهید و اگر برایتان ممکن نشد و خواستید حتماً به وسیلۀ خود‏‎ ‎‏ما صورت گیرد می توانید اتومبیل را بفروشید و پول آن را به حساب خاصی که بزودی‏‎ ‎‏اعلام می شود بریزید (حساب شماره 100 بانک ملی جهت کمک به محرومین که‏‎ ‎‏دو سه روز بعد اعلام شد) تا به لطف الهی به زودی برای عموم مستضعفین در سراسر‏‎ ‎‏کشور خانه و مسکن تهیه کنیم.» جوان این سخن امام را پذیرفت و بنابراین شد که‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 70
‏توسط خودش یا به وسیله امام خانه ای برای یکی از مستضعفان ساخته شود. ‏‎[65]‎

مگر من می توانم به کوفه بروم؟

‏امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند، در یک منزل اجاره ای قدیمی که‏‎ ‎‏از جهت سادگی مثل منازل سایر مردم عادی و طلاب بود، سکونت داشتند. ‏

‏مرسوم بود که بزرگان نجف هرکدام یک منزل در کوفه و نزدیک شط فرات داشتند تا‏‎ ‎‏شبها – مخصوصاً در فصل تابستان – به آنجا بروند. کوفه 10 کیلومتری نجف و دارای‏‎ ‎‏هوایی مطبوع است که معمولاً هوای آنجا بیشتر از پنج درجه خنک تر از هوای نجف‏‎ ‎‏است. ‏

‏امام با هوای بسیار گرم و خشک نجف مأنوس نبودند و با توجه به کهولت سن، از‏‎ ‎‏این هوا بیشتر از افراد مشابه که از سالهای دور ساکن نجف بودند، رنج می بردند. همه‏‎ ‎‏دوستان نیز از این مسأله نگران بودند. یک شب، مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی پس‏‎ ‎‏از مقدمه چینی، مثالهایی زد در این باره که به افرادی که مریض بوده اند، پزشکان‏‎ ‎‏گفته اند که هوای نجف سمی است که تریاق (داروی ضدّ سم) آن، هوای کوفه است.‏‎ ‎‏آنها نیز با رفتن به کوفه کاملاً بهبود یافته بودند. او با این شیوه سعی کرد که امام اجازه‏‎ ‎‏دهند که منزلی برایشان در کوفه اجاره کنند. ‏

‏همین که سخنان مرحوم حاج شیخ نصرالله تمام شد – در حالی که همه بعد از‏‎ ‎‏آن همه صحبت و مقدمه چینیها فکر می کردند امام قانع شده و منتظر جواب مثبت‏‎ ‎‏ایشان بودند – ناگهان امام سرشان را بلند کردند و به مرحوم خلخالی نگاه کردند؛ بدون‏‎ ‎‏اینکه حتی یک کلمه سخن بگویند، فقط تبسمی زیبا و در عین حال تلخ، بر لبهای‏‎ ‎‏مبارکشان نقش بست. تبسمی تشکرآمیز از مرحوم خلخالی و تلخ به خاطر کراهت از‏‎ ‎‏مظهر دنیا و رفاه زندگی. در رابطه با همین موضوع شنیدیم که در پاسخ دیگری فرموده‏‎ ‎‏بودند: «آیا من می توانم به کوفه بروم و دنبال رفاه خودم باشم درحالی که بسیاری از مردم‏‎ ‎‏ایران در سیاهچالها به سر می برند؟» ‏‎[66]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 71
با همین ماشین می رویم

‏امام در قم که بودند خیلی از شبها به خانه شهدا و فضلای حوزه سر می زدند یک‏‎ ‎‏شب بنا بود به منزل یکی از روحانیونی برویم که خانه اش در کوچه ای بود که ماشینهای‏‎ ‎‏بزرگ و یا معمولی نمی توانستند به آن وارد بشوند. ما قبلاً کوچه را بررسی کردیم و به این‏‎ ‎‏نتیجه رسیدیم که غیر از ژیان ماشین دیگری به آن کوچه نمی تواند برود. یک ژیان تهیه‏‎ ‎‏کرده و امام را حرکت دادیم. در مراجعت باز در همان ماشین نشستیم و از کوچه ای تنگ‏‎ ‎‏بیرون آمدیم یکی از برادران یک پیکان تهیه کرده و به امام پیشنهاد شد که بفرمایید در‏‎ ‎‏ماشین دیگر سوار شوید چون وضع این ماشین خوب نیست و هوا هم گرم است.‏‎ ‎‏امام فرمودند: «این ماشین دارد می رود و هیچ طوریش نیست با همین ماشین‏‎ ‎‏می رویم.» ‏‎[67]‎

من از اینجا می روم

‏زندگی امام از هر جهت بسیار ساده بود. نه تنها ایشان در زندگی شخصی خود‏‎ ‎‏ساده زیست بودند، بلکه نسبت به آنچه به ایشان مرتبط می شد نیز، مراقبت می کردند.‏‎ ‎‏از باب نمونه، حسینیۀ جماران، با اینکه به شخص ایشان زیاد ارتباط نداشت و هر نوع‏‎ ‎‏تغییری در آن در نهایت به نام امام حسین(ع) تمام می شد ولی امام نگذاشتند که تغییری‏‎ ‎‏به منظور تجمل و زیبایی در آن ایجاد شود. حتی وقتی آقای امام جمارانی خواست آنجا‏‎ ‎‏را سفیدکاری کند. امام به او فرمود: اگر می خواهید من اینجا بمانم، تزیینات‏‎ ‎‏نکنید. ‏

‏یک وقت امام متوجه شدند که می خواهند کاشی کاری کنند، عصبانی شدند، فرمودند،‏‎ ‎‏ من از اینجا می روم. به خاطر این، حسینیه تا به آخر به همین صورت باقی ماند. ‏‎[68]‎

به فکر ساختمان و ظواهر نباشید

‏یک بار ملاقاتی برای هیأت امنا و هیأت اجرایی مهدیه گرفتیم و خدمت امام رفتیم‏‎ ‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 72
‏تا گزارشی از مجموعۀ کارهای مهدیه خدمتشان ارایه دهیم. در این گزارش به عرضشان‏‎ ‎‏رساندیم وضع ساختمان مهدیه مطلوب نیست و ما علاقه داریم که تجدید بنا شود و‏‎ ‎‏ساختمان مطلوبی داشته باشد. امام مثل کسی که از حجم کارهای انجام شده تعجب‏‎ ‎‏کرده باشد، فرمودند: علت اینکه این همه کار در آنجا انجام شده این است که در بین‏‎ ‎‏مردم مستضعف تهران واقع شده و وضع ظاهری آن وضع عادی و معمولی است. شما‏‎ ‎‏به فکر ساختمان و ظواهر نباشید و بدانید این مردم با همین وضع، بهتر کار می کنند‏‎ ‎‏الآن نمی خواهد این کار را بکنید. تا می توانید با همین مسأله کار بکنید. ‏‎[69]‎

مسجد کوچکی را انتخاب کردند

‏امام در قم ابتدا در مسجد کوچکی که نزدیک سه راه موزه بود، تدریس می کردند.‏‎ ‎‏چون مکان کوچک بود و شاگردان زیاد، پیشنهاد شد که جای دیگری را برای تدریس‏‎ ‎‏انتخاب بفرمایند. ایشان مسجد سلماسی را انتخاب کردند که این نشان دهندۀ تقوای‏‎ ‎‏امام بود. زیرا کسی که نزدیک حرم تدریس می کند، قاعدتاً باید به مسجد اعظم و یا‏‎ ‎‏حداقل مسجد امام برود، نه جایی مانند مسجد سلماسی که دور از حرم و داخل کوچه‏‎ ‎‏است!‏‎[70]‎

این مسجد را باید احیا کرد

‏امام در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف با ماه رمضان در مسجدی‏‎ ‎‏دورافتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گلی نداشت به اقامه جماعت‏‎ ‎‏می پرداخت و این در حالی بود که عده ای از علما به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد‏‎ ‎‏جامع شهر اقامه جماعت بفرمایند. اما آن بزرگوار قبول نکرده و فرموده بودند در مسجد‏‎ ‎‏جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامه‏‎ ‎‏جماعت کند از این روی این مسجد را باید احیا کرد. ‏‎[71]‎


برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 73
در بین راه منزل خرید می کردند

‏ما گاهی که از جلسۀ درس بیرون می آمدیم تا به منزل برویم، گاهی در بین راه‏‎ ‎‏می دیدیم که امام چیزی برای منزل می خرند. ما که در خدمتشان بودیم، می دیدیم که‏‎ ‎‏زندگی ایشان خیلی ساده است. ‏‎[72]‎

وقتی آمدند روی زمین نشستند

‏زمانی که کمیته استقبال از امام در مدرسه رفاه مستقر بود چون منزل ما نزدیک‏‎ ‎‏کمیته بود مرتب با شهید رجائی در تماس بودم و دستوراتی را از ایشان می گرفتم و‏‎ ‎‏انجام می دادم. روز دوازدهم بهمن بود که شهید رجائی زنگ زد و گفت فلانی بیا اینجا‏‎ ‎‏یک پیرزنی گم شده چون من کارم زیاد است شما بیا و مشکل ایشان را حل کن (کمیته‏‎ ‎‏استقبال از امام که در مدرسه رفاه مستقر بود در آن شرایط هم دادگاه بود هم صدا و‏‎ ‎‏سیما بود هم انبار مهمات بود و هم کلانتری و...) من رفتم و چند دقیقه با این خانم‏‎ ‎‏صحبت کردم، دیدم این خانم یکی از آشناهای شهید رجایی را می شناسد. رفتم که از‏‎ ‎‏شهید رجایی شماره تلفن آن بنده خدا را بگیرم، یکدفعه دیدم وضع آنجا تغییر کرد و یک‏‎ ‎‏حالت غیرعادی به خود گرفت. شهید رجائی گفت مثل اینکه امام تشریف آوردند. ما‏‎ ‎‏هم ذوق زده از اینکه امام را می بینیم یک گوشه ایستادیم. امام وقتی وارد راهرو شدند‏‎ ‎‏چند پله که بالا آمدند همانجا روی زمین بدون فرش نشستند و چند دقیقه برای افراد‏‎ ‎‏حاضر در آنجا صحبت کردند و رفتند به اتاقشان. چند چیز در آنجا اثر زیادی روی من‏‎ ‎‏گذاشت اول اینکه امام بدون اطلاع قبلی آمدند دوم اینکه روی زمین بدون فرش‏‎ ‎‏نشستند. ‏‎[73]‎

 

برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 2صفحه 74

  • . آیت الله موسوی اردبیلی – روزنامه جمهوری اسلامی – 17 / 3 / 1373.
  • . آیت الله سید محمد صادق لواسانی – پا به پای آفتاب – جلد چهارم – ص 130.
  • . حجة الاسلام والمسلمین امام جمارانی، ص 40.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فرقانی، همان، ص 146.
  • . سید رحیم  میریان، مصاحبه مؤلف. * . این ابتکار را شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری دزفولی از ایران به نجف برد چون در دزفول مرسوم است مردم برای فرار از گرمای شدید  تابستان در زیر ساختمان منزل سردابهایی درست می کنند که بدون هیچ وسیله خنک کننده ای در عمق ده پانزده متری زیرزمین هوای بسیار خنکی را ایجاد می کنند. دزفولی ها به این سردابها شوادون می گویند.
  • . عیسی جعفری، مصاحبه مؤلف. نزد خانم مبلغی پول بود که متعلق به خودشان از بابت ارث پدری بود.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فرقانی، همان، ص 145.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 82.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فرقانی، البته انگیزه امام این بود که نمی خواستند با سایر طلاب فرقی داشته باشند. آیینه حسن، ص 145.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمد سجادی اصفهانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 6، ص 89 و 90.
  • . شیخ غلامرضا (خدمتکار امام در نجف) – روزنامه جمهوری اسلامی – 14 / 9 / 58.
  • . حجة الاسلام والمسلمین ناصری – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 134.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عباس مهری – مأخذ پیشین – ج 6، ص 158 و 159.
  • . حجة الاسلام والمسلمین ناصری – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 134 و 135.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 82.
  • . آیت الله محمد فاضل لنکرانی – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی - ج 6، ص 122 و 123.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی -  مأخذ پیشین – ج 1، ص 21.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محمد سجادی اصفهانی – مأخذ پیشین – ج 6، ص 89.
  • . روزنامه اطلاعات – 1 / 5 / 58 – به نقل از مجله تایم آمریکا.
  • . پروفسور مونتی (فرانسوی)، آیینه حسن، ص 187.
  • . آیت الله جعفر سبحانی – پا به پای آفتاب – ج 3 – ص 213.
  • . خدیجه ثقفی (همسر امام) – فصلنامه ندا – ش 12، ص 17.
  • . حجة الاسلام والمسلمین ناصری – پیام انقلاب – ش 54، ص 24.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمد موسوی بجنوردی – پا به پای آفتاب – جلد چهارم – ص 206.
  • . طلیعه انقلاب اسلامی – گزارشی از اولین مصاحبه خبرنگار لوموند در نجف با امام – ص 2 و 3.
  • . حجةالاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 82.
  • . حجةالاسلام والمسلمین سید مرتضی موسوی اردبیلی ابربکوهی، مصاحبه مؤلف.
  • . حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی – پا به پای آفتاب – جلد چهارم – ص 104.
  • . دکتر حسن حبیبی – روزنامه اطلاعات – 18 / 11 / 60، ویژه نامه دهه فجر، ص 3.
  • . کوثر – ج 2، ص 55.
  • . آیت الله محمد یزدی – پا به پای آفتاب – جلد چهارم، ص 322.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور - پاسدار اسلام - ش 28، ص 39.
  • . حجة الاسلام والمسلمین محتشمی پور – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 1، ص 59 و 60.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فردوسی پور، آیینه حسن، ص 142.
  • . محسن رفیق دوست – حضور – ش 3، ص 79.
  • . حجة الاسلام والمسلمین امام جمارانی، شاهد، ش 208، ص 34 و 35.
  • . کوثر – ج 2، ص 58.
  • . حجة الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی – پیام انقلاب، ش 52، ص 25.
  • . حجة الاسلام واالمسلمین سید احمد خمینی – آیینه حسن، ص 91.
  • . آیت الله حائری شیرازی – شاهد بانوان – ش 141، ص 15.
  • . تیموری – در رثای نور، ص 64.
  • . حامد الگار – انقلاب اسلامی در ایران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 53.
  • . ربابه بافقی – سروش، ش 476، ص 33.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمدباقر حجتی – ویژه نامه جمهوری روزنامه اسلامی – خرداد 70، ص 63. *. امام با شناختی که از افراد داشتند اینگونه پاسخها را به افرادی که صلاح نمی دانستند از وجوهات به آنان داده شود می دادند.
  • . حجة الاسلام والمسلمین ناصری – سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی – ج 4، ص 129.
  • . مصطفی کفاش زاده، آیینه حسن، ص 167. *. امام در اینگونه موارد جزئی زندگیشان حتی به فرزند برومندشان مرحوم حاج آقا مصطفی که خود مجتهدی مسلم و مورد  اعتماد و وثوق کامل ایشان بود اجازه دخالت نمی دادند. منظور گوینده اشاره ای است به موردی که وی به دستور حاج آقا مصطفی اقدام کرده بود. و امام فرموده بود چرا گرفته ای؟ خودم باید بگویم.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(س)، ج 1، ص 19.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فرقانی، آیینه حسن، ص 145.
  • . مصطفی کفاش زاده، آیینه حسن، ص 167.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی، پیشین، ص 21.
  • . آیت الله فاضل لنکرانی – حضور ش 1، ص 25.
  • . حجة الاسلام والمسلمین، سید احمد خمینی، پیام انقلاب، ش 60، ص 24.
  • . حجة الاسلام والمسلمین فرقانی، پیشین، ص 151 و 152.
  • . خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به پاریس – روزنامه اطلاعات – 15 / 11 / 57.
  • . زهرا مصطفوی، آیینه حسن، ص 176.
  • . فرشته اعرابی، ص 49.
  • . فریده مصطفوی، آیینه حسن، ص 176.
  •  و 3. حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 124 و 125.
  • . حجة الاسلام والمسلمین تهرانی (کرباسچی)، آیینه حسن، ص 163.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، پیشین، ص 124.
  • . حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی، آیینه حسن، ص 154.
  • و 2. حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی، پا به پای آفتاب، ج 2، ص 111 (قدیم).
  • . حجة الاسلام والمسلمین عقیقی بخشایشی – جوانان امروز – ش 638، ص 54.
  • . حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان، در سایه آفتاب، ص 85 و 86.
  • . حجةالاسلام والمسلمین انصاری کرمانی – آیینه حسن، ص 55.
  • . آیت الله محمدرضا توسلی، حوزه، ش 45، ص 60.
  • . آیت الله محمد یزدی – پا به پای آفتاب – جلد چهارم – ص 330. امام در پیام موافقتی که با واگذاری زمین مصلای تهران صادر فرمودند خطاب به دست اندرکاران تأسیس مصلّا تأکید داشتند که بنای آن باید از مظاهر ساده مساجد اسلام ناب محمدی برخوردار باشد.
  • . حجة الاسلام والمسلمین سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی – مأخذ پیشین – ص 138.
  • . آیت الله توسلی، حوزه ش 45 – ص 52.
  • . آیت الله محمد امامی کاشانی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(س)، ج 6، ص 25.
  • . عاتقه صدیقی، (همسر شهید رجائی)، آیینه حسن، ص 119 و 120.